234.

بخوابم یا بیدار بمونم؟!

233.

میخوام واسه ساختمونمون کار فرهنگی بکنم!
یه تیکه موکت بذارم تو قاب چوبی
بزنم رو دیوار راه پله
هر روز روش چیز میز وصل کنم
لااقلش اینه که دختر همسایه می خونه
شاید زیر تأثیر قرار بگیره.
:)

231.

این روزها خیلی به این پُستم فکر میکنم..
:(


+پست وب لیلی.

230.

مستر قراره نصفه شب

از مأموریت برگرده

کلید هم نداره

و من

اساسی خوابم میاد..

228.

انقده بدم میاد دستم بوی پیاز میگیرههههه!!
أه أه أه!

227.

وقتی از یازده نمره ی امتحان
دو نمره ش از همون اشانتیون س!
:|


+به استاد گله کردم!
:(

226.

یه ساعت دیگه امتحان دارم.
هنوز اون بحث اشانتیونه مونده :(

225.

سرم درد گرفته

از بس بی نتیجه سرچ کردم.

:(

224.

عجب ضدحالیه وقتی

کل جلسات کلاس رو غیبت نکنی

اما جلسه آخر

مبحث اشانتیونی رو

"نتونی" سرِ کلاس بمونی

بعد همون اشانتیونه

بشه سوال مهم در امتحان.

که جزوه شو نداری

بدتر از همه اینکه

کسی هم حاضر نشه

دو ساعت زودتر بیاد یونی

برات بگه مبحثو...

+ ینی رسما کشته ی مرام رفقا شده م!

223.

سه ساعت بشینی
قِر قِر قِر با این سرعت نت
درگیر باشی با لینک "پاسخ سوالات آخر فصل"
از کتابی که استاد ازش تمرین تحویلی داده
بعد بفهمی کلا سرِ کار بودی و پاسخی در کار نیست
تازه رو دست خوردی که کل اطلاعاتت رو هم دادی بهشون!

+ وضعیت اعصاب مصاب صفر!

222.

قرار گذاشتیم به هیشکی نگیم که پسرکمون کمبود ویتامین داره.
:(


+جهت فرار از برچسب مادر و پدر بی لیاقت.
:(
+البته اگر مستر بتونه اینبار جلوی زبونشو بگیره!
:(

221.

خسته ام.
:(

220.

مستر تا یه ساعت دیگه میره مأموریت.
تو این بحبوحه ی امتحانات و تحویل پروژه ها
من میمونم و پسرکم.

214.

تو وب لیلی رو خوندم:
"هچ کس هم به ما نگفت
این کار و بکنین
یا فلان جا برید
یا فلان کس و دعوت کنین
یا اگه فلان کس و دعوت می کنین فلان چیز و بپزین
و فلان چیز و بپوشین..."
دقت که می کنم می بینم
همه ی زندگیم همین اوامر بوده!

:((

+احساس بدبختی موقت!

213.

امشب میریم نتیجه آزمایششو بگیریم.
ان شالله همه چیزش نرمال باشه.


+آمین.