ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

1467.

يكشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ب.ظ
در راستای اینکه تصمیم گرفته بودم
بیخودی خودمو حرص ندم
و بذارم پسرک راحت باشه و ما هم،
پسرک دیروزش رو
از ساعت نه صبح تا پنج بعد از ظهر
در منزل پدربزرگش سپری کرد!


+مستر اصلا باورش نمیشد من تا این حد موضوع رو رها کرده باشم! هه!
+فعلا همچنان بر تصمیمم پایبندم
اما شک دارم این روش واقعا مناسب باشه!


+
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۰۸
لوسی می

نظرات  (۶)

۰۸ آذر ۹۴ ، ۱۳:۲۱ ملکه بانو
اوه اوه، تا این حد?!
کاش براش قانون بذاری که فقط از فلان ساعت تا فلان ساعت میتونی بری
پاسخ:
آره واقعا تا همین حد! :((
البته اونها هم مداااااااااااااام دارن باهاش بازی می کنن و به همین دلیله که دوست داره بره!
یکی از دوستان میگفت بی خیال شو و فکر کن گذاشتیش مهد! یک مهدی که به ایمنیش مطمئنی! :|
چه میدونم والا!
۰۸ آذر ۹۴ ، ۱۳:۳۳ مامان محمدمهدی
امتحانش که ضرر نداره
بعدشم سعی کن خودتو مجاب کنی که شده روزی برای دو سه ساعت بفرستیش مهد
بهرحال نیاز داره که انرژیشو تخلیه کنه و مسلما شما با بچه کوچیک و این روحیه ای که ازت سراغ دارم کم و بیش نمیتونی اینکارو بکنی
پاسخ:
امتحان چی ضرر نداره؟ ادامه ی این روش؟
برای من که خوبه، برای سنجد هم خوبه، برای خودش؟ نمیدونم خوبه یا بد!
آره کلا اونها مشغول بازی ان! مدام صدای دویدن ها و خندیدن هاش میاد و من خوشحالم که مشغوله.
ولی خب.. همون علامت سوالِ برای خودش؟ منومشغول میکنه!
وگرنه هیچ مادری نیست که نخواد بچه ش خوش باشه! هست؟!
۰۸ آذر ۹۴ ، ۱۳:۵۶ مامان محمدمهدی
امتحان روشت منظورم بود.
پس با این اوصاف داری گیر الکی میدیا
وقتی اونجا خوشه بزار خوش باشه دیگه 
مادر سخت گیر!

پاسخ:
خب به نظرت خوبه که هفت هشت ساعت در روز اونجا باشه.
من نگران خودشم! و دل خودم که تنگ میشه! هرچند که واقعا پا گذاشتن رو دل خودم برام سخت نیست اگر مطمئن باشم برای خودش و شخصیتش بد نمیشه.
۰۸ آذر ۹۴ ، ۱۴:۱۱ مامان محمدمهدی
میشه بپرسم اگه بجای اون 7،8 ساعت سه ساعت اونجا باشه و اون 5،4 ساعت دیگه رو خونه باشه شما چه کارایی میکنی که براش بهتره؟ مثلا برای یادگیریش در هر زمینه ای کار خاصی میکنی یا بعنوان یه مادر باهاش بازی میکنی و شادش میکنی یا بهش غذاها و خوراکی های خاصی میدی و از این قبیل و لذا باید نتیجه بگیریم که مدت زیاد اونجا بودنش باعث از دست رفتن این شرایط بهتر واسش میشه؟ اگه اینطوریه که اره واقعا خوب نیست ولی درغیراینصورت یعنی اگه برای بودن در کنار خودت برنامه خاصی واسش نداری پس بنظرم خیلی فرق نمیکنه اونجا باشه یا پیش خودت فقط ممکنه پیش خودت باشه حالا بخاطر رفتاراش چندباری هم مورد عتاب خودت قرار بگیره و روحیه ش خراب شه که با این وضع اونجا بودنش بهتره. بنظرم تو باید بودن اونهارو برای پسرت یه نعمت و لطف از طرف خدا قلمداد کنی چون واقعا با این وضع ماموریت رفتن شوهرت و اینکه جایی واسه مهمونی رفتن ندارید و دوستات هم که نیستن و بچه کوچیک اوضاع خیلز بدتر واست میشد از ناحیه گل پسر چون همش حوصله ش سر میرفت و نق و نوق و تازه اخلاقش هم بدتر میشد اونوقت خیلی عاجزتر.البته بازم من اگاه به همه امور شما نیستم و اینارو دارم از روی برداشتهای خودم میگم.
میکشی مرا عاقبت لوسی
بوس بوس
پاسخ:
خب من میگم لااقل بیاد خونه خودمون خواب ظهرش رو بکنه! هههههههه!
بله حق با شماست. من کلا تصمیم گرفتم به بالا همچون مهدی مطمئن نگاه کنم! اینطوری اسوده ترم.. تا ببینیم چی پیش میاد در آینده.
چشم دیگه! گفتی گفتم چشم! نمیر تو رو خدا! :دی
قربانت فدااااااااااات بوس بوس :*


+تو که رفتی دعایمان کن که نجات بیابیم از این وضع!
۰۸ آذر ۹۴ ، ۱۴:۲۰ مامان محمدمهدی
یادم رفت بگم من اگه جای تو بودما روزی یکی دوساعت نی نی رو هم میسپردم به بالاییها و تو اون زمان واسه خودم یه جشن و سرور یه نفره به پا میکردم.مثلا نوشیدن نسکافه و کیک همراه با تماشای یه سریال جذاب، اوم دلم خواست:))  یا دراز کشیدن وسط تخت و به سقف نگاه کردن و رفتن تو خیالات زیبا بدون فکر کردن حتی ذره ای به بچه ها و یا تلفن به یه دوست یا آشنای خیلی عزیز که فقط بخاطر حضور بچه ها نمیتونم باهاش حرف بزنم و یه عالمه کار جذاب دیگه که با وجود بچه ها نمیشه انجامشون داد: دی
پاسخ:
:))
خیلی رویا پردازی خوبی بود. ولی خواهر من اگر بچه رو بسپارم بالا باید به کارهای نکرده برسم. که البته اینم خودش بد نیست.. باشه بهش فکر میکنم. خب البته نیمخوام بالایی ها هم خیلی خوش خوشانشون بشه! :دی
یعنی میخواید پسرک رو از صب تا شب بفرستید اونجا؟!اینجوری خیلی بده!!ماتوفامیل هرکی اینکاری کرد خیلی بدشد بچه دیگه مهری به مادر نداره درعوض انگار مادربزرگ و بابابزرگش والدینشن ..اصلا هم دلتنگ مامان باباشون نمیشن دیگه
پاسخ:
من که نمی فرستمش! خودش میخواد بره منم مخالفتی نمیکنم.
نمیدونم واقعا اینطوری میشه یا نه؟! آخه پسرک قبلا هم خیلی دوست داشت بره و گاهی هم می شد که همینطور میرفت
اما روزهایی دلش هم برای ما تنگ می شد! و برای اونها نه آنچنان!
فعلا که موندیم این وسط :(