1499.
دوشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۳۷ ق.ظ
وای خدای من!
اصلا باورم نمیشه!
پست قبل رو نوشتم
و در کمتر از پنج دقیقه بعد
کسی تو تلگرام بهم پیام داد
و شد همزبونم
اونم کــــــــــــــــی؟؟!
مستـــــــــــــــــر..!!
+وای خدای من!! از فرط هیجان تا آخر چتم با مستر یه بند گریه کردم!!
این بهترین اتفاقی بود که می شد بیفته!!
+چطور شد که مستر، یهو از خواب بیدار شد و به من پیام داد؟!
۹۴/۰۹/۱۶
سلام.
منو بانو کیلومترها فاصله داشتیم...یه روز بی خبر رفتم دیار بانو....ساعت 9 شب یک راست رفتم پیش خونشون بهش گفتم یه دقیقه بیا بیرون کارت دارم....قیافه ی بانو بعد از باور ماجرا و دیدن من فراموش ناشدنی شد...فقط متاسفانه اون شب رو از هیجان توی مریض خونه صبح کرد و من بعد از خوردن فحش های آبدار ازخواهر جان بانو طریقه ی عشق ورزیم رو تغییر دادم...
یاد جوانی به خیر....
مستر جان رو دریاب که بی خواب گشت از برای شما....