ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

1757.

چهارشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۵۶ ب.ظ

یهو فهمیدم من انقدر خوب نبودم

که اگر روزی مستر بخواد بره

پر از شرمندگی ابدی خواهم موند...

:(


+من خووووب میشم قول میدم..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۰۵
لوسی می

نظرات  (۶)

منم چنین حسی داشتم :-\
پاسخ:
چه جالب که همه مون تو این حس تلنگرانه مشترکیم..
باورت میشه من همیشه این نگرانی را دارم...
پاسخ:
خوبه که! حالت تلنگر دائمی داره و باعث میشه آدم به ایده آل بودن نزدیک تر بشه :)
دچار شدن به این شرمندگی ابدی ....
وحشتناکه.
کاش میشه اونی بشم که همیشه می خواستم
پاسخ:
آره واقعا وحشتناکه.
این پست خیلی برام تلنگرآمیز بود..
الهی آمین هم برای شما هم من و هم همه.
سلام
نکنه مسترم میخواد بره سو.ریه؟
پاسخ:
سلام. نه اونقدر جدی نیست اما دیروز یه کوچولو در موردش حرف زد و من تا تهش رفتم! :(
تا خدا چی بخواد...
۰۶ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۳۲ مامان محمدمهدی
مدتهاست که این موضوع بحثش خونه ما داغه داغه
چند وقت پیش هم خوابشو دیدن
من تا قبل خواب خودم پرچمدار و مشوقشون بودم اما خواب جوری بود که قشنگ خطر رو احساس کردم:))
حالا ازونموقع دیگه صدام درنمیاد تو بحثها و مذاکرات خانوادگی:)
پاسخ:
عجب! شما واقعا پرچمدار و مشوق رفتن همسرت به دفاع از حرمین بودی؟ خیلی باحالی افرین!
ان شالله که هرچی خیره پیش بیاد برای همه.
۰۶ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۵۸ مامان محمدمهدی
اره اساسی اساسی
و جالبه هثمسرم مخالف بود نه اینکه نباید رفتا میگفت شماها پابند منید و نگرانتونم و ازین حرفا
و من هم سخنرانی میکردم در حد چی که جهاد و...
تا اینکه بحث خواب پیش اومد.دیگه سکوت کردم:))
پاسخ:
نه بابا! :|
من همیشه تا اخر همه چی میرم!
برای همین مستر هم نمیذاره زیاد به چیزی فکر کنم!!