1932.
شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۴۹ ب.ظ
دیشب اینجا بارون خیلی شدید با رعد و برقهای هولناکی میومد،
پسرک میگفت:
+من دوست ندارم بارون بیاد، بگو بارون بره!
- من که نمیتونم کاری بکنم، باید از خدا بخوایم که بارون تموم بشه.
+خب شما برو نماز بخون به خدا بگو که لطفا بارون نیاد...
+من خیلی به این دیالوگ فکر کردم..
و دلم سوخت برای خودم و پسرکی که، نمیدونه مامانش عاجزتر از این حرفهاست!
۹۵/۰۱/۲۸
+شاید بند می آمد ؟!