ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

2027.

جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۲۳ ق.ظ

چرا غیبت میکنیم؟




1.گاهی مشاهده ی یک رفتار چنان رومون اثر منفی میذاره

که نمیتونیم ماجرا رو با کسی شریک نشیم

و از کسی نشنویم که آره، تو حق داری دلخور باشی!

این نتوانستن ناشی از چیه؟ ضعف؟ وابستگی به تاییدات دیگران؟ یا چی؟

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۱۷
لوسی می

نظرات  (۹)

لزوما این حس توی خانم ها بسیار شدید است! 
پاسخ:
لزوما؟
بله در من هم گاهی خیلی شدید میشه.
خیلی وقتها میتونم جلوی خودم رو بگیرم و بی اهمیت از کنار ماجراها عبور کنم،
اما مثلا امروز نتونستم! :((
بله من تا به حال ندیدم مستر از کسی غیبت کنه! :|
حالا یا از کمالات مستره (که انصافا بخشیش ناشی از کمالاتشه) و یا اینکه به مرد بودنش مربوطه! :|
۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۲۸ خانم الفــــ
نمیدونم چرا یاد یکی از خصوصیات حضرت امام افتادم...رفته بودم پیش دختر خانمشون،خانوم مصطفوی.اینشون نقل میکردن که،من به حضرت امام عرض کردم،شما اینقدر زود میرید توی رختخواب برای خوابیدن،اگر فکرهای مزاحم بیاد سراغتون و خوابتون نیاد چیکار میکنید؟ امام گفتن، اجازه نمیدم فکر مزاحم بیاد....بعد خانم میگفتن،اینقدر تسلط ایشون به افکارشون زیاد بود که حتی میتونستن اینفدر کنترل روی ورودیهاشون داشته باشن و این ،ناشی از تسلط به نفسشون بود..( توی کتاب بهار جوانی هم این خاطره رو دیدم)....

به ذهنم میرسه،شاید اینقدر تسلط به خودمون و نفسمون و افکارمون  نداریم که بتونیم فکرهای منفی رو دفع کنیم و مجبوریم حتما با کسی حرف بزنیم یا هوچیگری کنیم درموردش تا آروم شیم....البته دور از جون شما خانوم.خودم رو عرض میکنم :)
پاسخ:
بله کاملا درست میگین. من واقعا افکار مزاحم رو نمیتونم از خودم دور کنم. و دقیقا به خاطر اینه که نفسم بر من مسلطه تا من بر نفسم. وای چه نکته ای رو گفتین! من الان کاملا در آزمایش در این کاستی روحم هستم..

+تو همون کتاب بهار جوانی، جایی خوندم که امام می فرمود که اصلا از کسی صحبت نکنید تا غیبتی هم وسطش اتفاق نیفته. من مدتها رو این موضوع کار کردم و عوامل دیگه ی غیبت رو تقریبا تا حد خوبی از بین بردم، و خیلی حرفهایی که قبلا از اشخاص میزدم رو دیگه نمیگم و به محض اینکه یادم میاد که شخص سومی تو این خاطره هست اصلا تعریف نمی کنم، مثل خاطره تعریف کردن از کسی، یا نظر دادن در مورد نظرات اشخاص، یا صحبت کردن در مورد سلیقه ی بقیه، یا بحث راجع به عمل شخص دیگه ای که حتی موارد خیبببلی معمولی هم بود و اصلا شاید غیبت هم محسوب نمیشد، مثلا اینکه کسی چقدر تو سالادش سس میریزه یا نمیریزه! اما چون تصمیم گرفتم در مورد هیچکس صحبت نکنم تا حد زیادی این موارد از بین رفت، و اینها رو تا حد خوبی میتونم مدیریت کنم که اصلا در مورد کسی و رفتارهای کسی نظری ندم. اما این عاملی که زیر نویس کردم پررنگ ترین عامل غیبت در منه.. نه اینکه با اغراق از چیزی حرف بزنم اما دوست دارم کسی بدونه که فلانی به من اینو گفت و من دلخور شدم! :|
و این "کسی" بسته به موضوع متغیره! :|


+حالا واقعا شما رفتید پیش دختر امام؟! :)
دقیقا! 
کلا آقایون کاری به کار دیگران ندارند.

و همیشه هم بنده باید توی خونه ارشاد کنم این قضیه رو و کسی هم گوش نده:|

+ گاهی اوقات فکر میکنم، خانم ها اگر غیبت نکنند، یه راست میرن بهشت! حیف واقعا! 
پاسخ:
نه اینطوری نیست که در مورد آقایون کاملا صادق باشه. من مردهای زیادی رو دیدم که منتظرن ازتو به یک اشاره از اونها به سر دویدن!
بعضی ها که حتی دست خانم ها رو هم از پشت بسته ن! اما اگر کلیت رو در نظر بگیریم بله، فکر میکنم بیشتر گناه زنانه ای باشه! :))


+شاید! اینطوری بهش نگاه نکرده بودم! البته در من صادق نیست.. اما نکته ی ظریفی بود :)
گاهی حتی بهتره تو دلمون هم غیبت کسی نکنیم :|
پاسخ:
همون کنترل افکار مزاحم که خانم الف فرمودن.
حالا اوایل راه آدم یه کم با خودش غر بزنه اشکالی نداره! :)
همه موارد :(
پاسخ:
:(
۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۰۷ مامان محمدمهدی
امان از غیبت 
امان:(
پاسخ:
:((
متاسفانه دل آدم خنک میشه وقتی بقیه میگن که حق با اونه... :(
پاسخ:
اصلا گاهی به یک نیاز تبدیل میشه.
چیزی فراتر از خنک شدن دل! گاهی حتی اگر اتفاق نیفته انگار چیزی کمه..
چقدر ممکنه دست و پای من بند گناه باشه..
۱۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۱۷ چشم به راهم ...
به قول یه حاجاقایی مَنیّت!!
پاسخ:
منیت؟
شاید ناشی از این باشه!
باید بهش فکر کنم.
چه پست و نظرات قابل تاملی. متشکرم
من برم دفکر کنم:)
پاسخ:
قربانت. برو راحت باش :)