ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

3160.

يكشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۱۹ ب.ظ

برای پسرک دنبال مهدکودک خوب میگردم.

چقدر سخته!

احساس یک مسئولیت عظمی دارم!


:|


+پست تکراری نبود آیا؟!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۱۳
لوسی می

نظرات  (۷)

۱۳ تیر ۹۵ ، ۱۲:۳۸ مامان محمدمهدی
واقعا هم مسئولیت عظماییه.حتما تو شهرتون مهدهای خوب  پیدا میشه.لذا خوب بگرد
فقط اینکه توصیه م اینه که دنبال مهدهایی باش که بر محور بازین فقط، یعنی بازی محورن و البته مذهبی.معمولا مدرسه هایی که آموزششون بازی محوره در قالب یا نام پیش دبستانی برای بچه های بالای 4 سال هم کلاس دارن.اینا خیلی خوبن
پاسخ:
یه مهد قرآنی پیدا کردم که دوستان میگن با اینکه قرآنیه اما فوق العاده شاد و بازی محوره. حالا باید برم ببینم چه خبره!
امیدوارم که مهد خوبی باشه همین اولی که رفتم اوکی شه! خخخخ!
البته یکی از معیارهای من این بود که مربی مرد هم داشته باشن اما مثل اینکه خیلی کمه چنین مهدهایی!
۱۳ تیر ۹۵ ، ۱۴:۲۰ مامان محمدمهدی
ممربی مرد رو بزار واسه مدرسه ش.تو این سن واقعا لازمه که مربی زن باشه تا عواطف مادری رو تا حدی حداقل همچنان داشته باشه و منتقل کنه به بچه.انی م م مربیاش زن بودن و سال قبل همه مرد .خداییش قابل مقایسه نبودن این دو گروه. و به چشم خودم دیدم که م م از خانمها خیلی بهتر یاد گرفت و عواطف انسانیش عالی شده بود و ...ولی سال قبل همش تو عالم کشتی و بزن بزن بود مخصوصا تو سرویس. و مردها حواسشونبه خیلی چیزها نیست...
پاسخ:
آره خب اینم حرفیه. هرچند که من ترجیح میدم یه بزن بزن کار هم تو مهد باشه! خخخخ! من دلم میخواد پسرک جسورتر از این باشه.
حتی بزن و بزنهاش هم به نظر من، خیلی جسورانه نیست.. خشن میشه اما خیلی جسور نمیشه.
۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۰:۳۳ ملکه بانو
زود نیست؟!!
پاسخ:
دل منم گاهی اینو میگه و خیلی نگرانم میکنه و دلم می سوزه اما منطقی که میشم می بینم نه واقعا.
پسرک آبان ماه چهار سالش تموم میشه.
هرچند اصلا دوست نداشتم سه سال قبل از مدرسه بره مهد اما فکر میکنم این رفتن برای خودش بهتره.
من الان اصلا نمیتونم باهاش درست و حسابی بازی کنم اصلا. اصلا ها!
و روزش رو خیلی بد میگذرونه.
گل پسر رو تا میذارم زمین از خواب بیدار میشه. به شدت به صدای پسرک حساسه و نمیتونه درست حسابی بخوابه.
و باعث هم میشه که هیچ تایمی من و پسرک با هم نتونیم تنها باشیم.
و اگر با وجودِ بیداری گل پسر بازی کنیم هم اونقدر میاد و شیطنت میکنه که پسرک کلا شاکی میشه.
و بماند که کارهای خودمم هست و تا گل پسر بیداره و اندکی آروم من میرم سراغ کارهای خونه و آشپزی!
الان که اینجاییم خوبه که گاهی میره بالا و با پسرعموش همبازی میشه یا اگر پدرشوهرم باشه می بردش پارک،
اما از اینجا که بریم... برنامه ای برای روزهاش ندارم..یعنی نمیتونم که داشته باشم.
و این خیییییلی آزارم میده. خیلی.
به نظرم مهد رفتن هم به روحیه ش کمک میکنه و بازی میکنه هم به مهارت هاش. هم برای من خوبه و هم برای گل پسر.
اما اولویت اولم خوب بودن برای خودشه که به این فکر افتادم..
قرار نیست که هر روز بره. اما تصمیم دارم لااقل هفته ای دو روز رو مهد باشه.
با همه ی این تفاسیر به نظرت راهی به جز مهد وجود داره واقعا؟؟!
۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۱:۲۸ ملکه بانو
دو روز تو هفته فکر نکنم بد باشه.
کلاس ورزشی نمی ذاریش؟
پاسخ:
هومممم. کلاس ورزشی هم فکر خیلی خوبیه. ممنون.
اتفاقا همیشه برنامه م این بود که از چهار و نیم پنج سالگی پسرها رو بذارم کلاس ژیمناستیک.
جالبه که فراموش کرده بودم. آره این خیلی خوبه.
به نظر من مهد عالیه برای بچه ها.
من دقیقا به همین خاطر که اصلا نمی رسیدم باهاش بازی کنم و تو خونه کلافه می شد فرستادمش مهد و واقعا عالی بود هم حسابی انرژی ش تخلیه می شد هم خیلی بهش خوش می گذشت هم اینکه از نظر آموزشی براش خیلی خوب بود کلی قرآن یاد گرفت، کلی حدیث و شعر و بازی و ... خیلی چیزایی که با وجود دخترم دیگه خودم نمیتونستم باهاش کار کنم. قبل مهد رفتنش من خودم چندتا سوره و شعر یادش داده بودم اما با اومدن دخترم دیگه اصلا وقت نمی کردم که خدا رو شکر مهد خیلی خوب بود. حتی اون اخلاقیاتش رو که دوست نداشتم به مربی مهدش میگفتم و اون خیلی قشنگ باهاش کار می کرد تا اونا رو کنار بگذاره.
فقط فقط یه چیزی رو اصلا دوست ندارم و اون اینه که توی مهد بچه ها با تربیت های متفاوت هستن و ممکنه بچه ها یه چیزایی رو از هم یاد بگیرن که این اصلا خوب نیست. مثلا پسر من دوتا کلمه ی بد یاد گرفته که به هر روشی متوسل می شم از ذهنش بیرون نمی ره متاسفانه.
پاسخ:
واقعا؟ پسر شما از پسر من کوچکتر بود تا جایی که یادمه یه بارم پرسیدم باز یادم رفته که چقدر کوچکتره! :|
چقدر خوب که راضی هستین و چقدر ممنونم که بهم روحیه دادین.
آره این بخش کلمات که حتما پیش میاد..  متاسفانه :(
۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۳:۴۹ نجمه خانم
پسرشم آبانیه!  (لبخند عمیق) 
انتظار نداشته باش من نظری داشته باشم 
پاسخ:
:)
بعله با افتخاااار :)
اختیار داری :)
۱۴ تیر ۹۵ ، ۲۱:۳۲ مامان محمدمهدی
نوشتی که قصد داری در آینده احتمالا نزدیک پسرک رو ژیمیناستیک بفرستی!
حالا بهت بگم که یوقت اینکارو نکنی ها مگه اینکه مربیشو از نظر مهارت 100 درصد بشناسی.واقعیتش منم همونزمانها میخواستم بفرستم محمدمهدی رو، دوستم هم.بعد ایشون ازونجا که کاری رو بدون تحقیق انجام نمیدن راجع همین موضوع کلی تحقیق کرد و نتیجه ش این بود که تا قبل 7 سالگی بچه رو نباید ژیمیناستیک فرستاد چون احتمال صدمه و آسیب جدی به اعضای بدن بچه وجود داره که البته علت اصلی این موضوع عدم مهارت 100 درصدی مربیانه.لذا اگه قصدت جدی در این امر بود از مهارت 100 درصدی مربیش مطمئن شو چون ممکنه یه حرکت اشتباه و نادرست هدایت کردن بچه تو یه حرکت آسیب جدی بزنه ...
پاسخ:
آرههه درست میگی. ممنون از راهنماییت. همیشه رویام این بوده که پسرهام ورزشکار باشن.
خودم هم در بچگی میرفتم اما به خاطر محدودیت های جنسیتی دیگه نرفتیم در حالی که به قول مربیمون من میتونستم یکی از امیدهای کشور باشم! خخخخخ!
فک کن مثلا! :))))
بازم ممنون کاملا به جا و دلسوزانه بود توضیحت :)
البته کلا ژیمناستیک ورزش خطرناکیه. شاید خیلی خطرناک تر از خیلی ورزشها. الان یه ترسی برم داشت..
:((