ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

3163.

دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۳ ق.ظ

یه سری صحبتها با بعضی بلاگرها رخ داده

که دارم فکر میکنم در ازای وب نویسی چی به دست میارم

و چی از دست میدم؟



+چرا وب بنویسیم؟!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۱۴
لوسی می

نظرات  (۱۰)

۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۱:۲۵ ملکه بانو
من یه جور تخلیه روانیه برام
پاسخ:
آرهههه برای منم همینه.
۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۳:۴۳ نجمه خانم
یعنی بای بای؟!
(شکلک ای بابا)
پاسخ:
نه بابا هستیم در خدمتتون :)
۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۶:۳۶ ریحانه سادات
نمیدونم چی شد که سر از اینجا درآوردم :)
ولی دوست داشتم حس عمیق نوشته هاتون رو ..
پاسخ:
خیلی خوش اومدین.
سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند فکر کنم! :دی
مرسی عزیزم لطف داری.
۱۴ تیر ۹۵ ، ۰۸:۳۴ مامان محمدمهدی
تجربه سه چهار ساله من میگه غیر از پیدا کردن چند تا دوست دیگه هیچی(نه بدست میاری نه از دست میدی)
پاسخ:
اوهوم! البته مدون بودن ثبت زندگی هم هست دیگه. برای من که بیشتر اینه.
هدفت از وب نویسی چیه؟؟؟؟
ارتباط با سایر بلاگرا یا صرفا دل خودت و نوشتن حرفات؟!!
اگه هدفت ارتباطه و الان تو این ارتباط مشکل پیدا کردی دیگه ننویس.... ولی اگه مث من به خاطر خودت مینویسی، ادامه بده به نظرم.
پاسخ:
اینکه روزانه هامو ثبت کنم.
همون نوشتنه. در نتیجه ادامه میدم. اما خب فکر میکردم که شاید نباید علنیشون کنم. چرا علنی می نویسم آخه؟! :|
هدفم ارتباط نیست اما تو ارتباط مشکل پیدا کردم! :|
سلام به نظرم اینکه چی بدست میاری یا چیرو از دست میدی بستگی داره به اینکه اصن چرا وب مینویسی...
پاسخ:
آره درسته کاملا.

۱۴ تیر ۹۵ ، ۱۲:۰۱ نجمه خانم
ایناه!!!!
لوسی می هم میخواد بره!!
:/

مسخره شو درآوردید
همشون اپیدمی می کنن برن
خونوکا
پاسخ:
:))))) باز دوباره دلم خواست بخندم... :))
نه بابا نمیرم که! پرسیدم فقط!
من برای خودم می نویسم و از نوشتن چیزی که به دست آوردم ثبت زندگیم بوده..
۱۴ تیر ۹۵ ، ۱۲:۰۳ نجمه خانم
همون * نرو لطفا بهت عادت کردیم و سبک نوشتن زیبایی داری و وبت مثل کتاب بابالنگ دراز می مونه و چرا خوب میخوای بری و ان شاءالله رفتی سلامت باشی * بخوانید
پاسخ:
:)))))
چقدر خندیدم به این کامنت! مخصوصا اینکه بعدش کامنت قبلیتو خوندم! :))
نه نمیخوام برم که! پرسیدم فقط!
۱۵ تیر ۹۵ ، ۰۹:۲۵ روشــنا ...
من با دید به دست اوردن تجربه بهش نگاه میکنم
مثلا وب شما و چندتا خانم متاهل دیگه ی دید مناسبی رو در مورد زندگی زناشویی و بچه داری بهم داده و ی جورایی باعث شده تجربه ها رو ببینم و برا اینده برنامه بریزیم!

گاهی هم انتقال اطلاعات!

اصولا چیزی از دست نمیدم چون سعی میکنم از اون زمانی که میذارم برا وب استفاده مفید داشته باشم و چیزی هم که ب دست میارم ی عالمه تجربه ی جدیده! حال و حوصله ی دوست و رفیق پیدا کردن هم ندارم ! و همین باعث میشه کمتر درگیر افراد پشت این شیشه بشم که برا شخصی مثل من خیلی خوبه! هم به چیزی که مدنظرم بوده رسیدم هم چیزی باعث نشده اذیت بشم! البته این ی قلم تجربه ی دو سال خون دل خوردن توی وبه!!
ببخشید دیگه فک کنم ی کم زیادی صادقانه بود! :|

پاسخ:
:)
آفرین به شما. واقعا آفرین داره.
من مشکلم همون قلم آخره که دو سه سال خون دل خوردن تو وب هنوز روش اثری نذاشته.
البته من هیچوقت به دنبال دوست و رفیق پیدا کردن تو وب نبودم و اگر هم دوست و رفیقی پیدا شده بیشتر محض معاشرت بوده و اتفاق حاشیه ایِ مثبت بوده اما خب گاهی خیلی درگیر بعضی اتفاقات و زندگیها میشم.. البته خیلی کم ولی همون خیلی کمش هم برای من خیلی آزاردهنده و زیاده!

:)))
جمله ی آخر خیلی خوب بود اتفاقا :))
۱۷ تیر ۹۵ ، ۲۱:۳۰ مهراد فروتن
من با وب نویسی فهمیدم چقدر آدم هایی خوب زیادن 
و فهمیدم که چقدر راه مونده تا به خوب شدن برسم.
پاسخ:
بله اینم دلیل خیلی خوبیه برای موندن در وب.
ولی این با خوندن وب اتفاق میفته نه لزوما نوشتنش! نه؟
هرچند منم یکی از دلایل موندنم همینه.
یاد میگیرم از خیلی ها.