ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

3168.

سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۳۲ ق.ظ

آخرین سحر رمضان خود را چگونه گذراندید؟

با یک اعصاب خردی عمیق از بیدار شدنهای متوالی گل پسر

که هم تایم سحری خوردن رو بالکللللل از ما گرفت

و هم انرژی ما رو بالکل گرفت

و هم اعصاب ما رو بالکل خرد کرد

و هم پسرک رو بارها بیدار کرد

و من اصلا نفهمیدم چی به چی شد و

چطور خوابوندمش و چطور خوابیدیم!



+مثلا میخواستم این سحر آخری قدری بیشتر بهره برداری کنم.. مثلا البته.

مثل همه ی مثلا های زندگیم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۱۵
لوسی می

نظرات  (۵)

۱۵ تیر ۹۵ ، ۱۰:۴۷ مامان محمدمهدی
منکه کلا بیدار نشدم و خواب موندم
از بس که با توفیقم:(
پاسخ:
ای بابا!
ینی بدون سحری روزه گرفتی؟ خیلی سخته که. هرچند روز آخر دیگه معده به اندازه کافی عادت کرده.
ان شالله فیض ببری از امروزت :)
۱۵ تیر ۹۵ ، ۱۰:۴۷ مامان محمدمهدی
چش بود بچه؟
پاسخ:
کلا گل پسر بچه ی بدخوابیه. و دوست داره در هنگام خواب کنار من باشه.
من اگر خودم کنارش دراز نکشم یا روی پای کسی نباشه، دم به دقیقه بیدار میشه و دیشب دیگه زیادی اعصاب خردی بود.
چون من هی میخواستم سحری بپزم و دیر پختم و هی رفتم و اومدم و هی بیدار شد.
باز لحظه ی بیدار شدن برای سحری انگار هنوز خوابش خیلی عمیق نشده بود.
در نهایت هم بعد از ده دقیقه تلاش برای خوابوندنش دیدم نمیشه و به سحری نمیرسم بردمش با هم سحری خوردیم و البته که نخوردیم و به قدر کفایت نرسیدم و اساسی تشنه موندم.
ولی اولین سحری گل پسرمون هم رقم خورد دیگه :)
قسمت شد آخرین سحر اولین ماه رمضونش بیدار باشه. :)
یادم باشه تو پست بنویسمش. :)
۱۵ تیر ۹۵ ، ۱۳:۵۹ نجمه خانم
نگران نباش
ما که کسیو نداریم بهره برداری نمی کنیم
اتفاقا همکار منم میگه بچه کوچیک داره و راحت بیدار میشه
یادمه دو روز اول بدون سحری روزه گرفت چون بچش بیدار میشد و بنده خدا هم از صبح تاشب باید میومد سرکار...

پاسخ:
عجب طفلکی این همکارتون :(
مجاهدت مادرانه..
ای بابا
عجب روزی بود امروز
پسر ما هم یه هو بیدار شد کلی بالا آورد با صدای اونم دخترمون بیدار شد بعدم دیگه پروژه داشتیم برای خوابوندنشون ....
پاسخ:
عجب! قسمت بوده همه ی بچه ها فیوضات سحر آخر رو با بیداری کسب کنن هرچند به قیمت عدم کسب فیوضات توسط والدینشون و داغون شدن اعصاب اونها! هههه هه!
۱۵ تیر ۹۵ ، ۲۰:۵۰ کوثر متقی
خب اینم یه جور بهره برداری دیگه، نیست؟
فکر کنم ظاهر قضیه متفاوت وگرنه باطنش به نظر یکی برای همین که مامان های محترم خیال کردن از تعالی و کسب فیض باز موندن :)
یعنی همین مادری کردن خودش بالاترین فیضی بوده که داشتید انجام میدادید دیگه :)
پاسخ:
خب اگر بتونی بدون اعصابِ خرد این ساعات رو بگذرونی شاید، اما من متاسفانه خیلی ظاهربینم. :(
جالبه برای خودم این قدر ظاهربینم و برای بقیه اصلا اینطور نیستم! :|
چرا؟؟! :|