ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

3230.

سه شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۲۳ ب.ظ

امروز به اصرار پسرک با هم کیک پختیم.

یک کیک رنگی رنگی.

:)



+تصمیم داشتم برای همسایه هم ببرم و فتح بابی در روابط باشه

اما قالب کیکم بزرگ بود خیلی ضخامتش کم شد و اصلا مجلسی نبود که بشه ببرمش!

+و فهمیدم کیک پختن با دو بچه که بچه ی کوچکتر یک ساله باشه،

بسیار بسیار سخت تر و اعصاب داغون کن تر از کیک پختن با دو بچه ست که بچه ی کوچکتر زیر یک سال باشه!!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۰۹
لوسی می

نظرات  (۶)

من زیاد احساس سختی نکردم با وجود فسقلم
پاسخ:
چقدر خوب، خوش به حالت واقعا. :)
۰۹ شهریور ۹۵ ، ۲۰:۰۷ مهراد فروتن
:)
پاسخ:
:)
سلام
به به نوش جونتون
میدونی مشکلت اینه که احتمالا اشپزخونه تون در نداره. من قبل از اینکه بیام تو خونه جدید گفتم باید اشپزخونه در داشته باشه واسه همین یه مدلی طراحی کردیم که یه در نصفه و نیمه واسش گذاشتیم و من خیییییلییییی راحت شدم واسه اشپزی و کیک و شیرینی پزی(:
البته الان دختر ما یاد گرفته که در اشپزخونه رو باز کنه اما بازم بهتر از هیچیه و خیلی جلوشو میگیره که دائم بخواد بره رو اعصابم
پاسخ:
سلام. آره در نداره که هیچ از دو طرف اپن ورودی داره!
هرچند که گل پسر ما انقدر مامانی و بغلیه که اصلا حاضر نیست دو دقیقه بیرون آشپزخونه بمونه ما اینور باشیم :(
۱۰ شهریور ۹۵ ، ۰۷:۲۴ مامان محمدمهدی
تازه وقتی دو سالش میشه سخت تر هم میشه
آخرین باری که کیک پختم چندماه پیش و در دو سالگی فاطمه بود که رسما به خودم فحش میدادم.بعد همزمان با پخت کیک یکی از همکارا هم هی پیام میداد که این قاضی اینو گفت من اینو گفتم... بعد من از بس عصبانی شده بودم در امر کیک پزی که بعد چندبار پیام دادن تو یکی از پیامها واسش نوشتم: میدونید چیه کیک پختن با بچه کوچیک اونم بعد یه روز کاری سخت، خره
بعد ایشون دیگه پیام نداد.فکر کنم رفته بود زیر زمین.ولی بعد که عصبانیتم فروکش کرده بود با خودم گفتم آخه این چه کاری بود و....
و حالا هر وقت تو اداره میبینمش که کم هم نیست این منم که آب میشم
پاسخ:
:))))
آره واقعا دوتا بچه سخته هرکدوم میخوان یه کاری بکنن نمیشه کنترلشون کرد!
آقا بود؟! :)) اینطور به نظرم اومد. اگر خانم بود که بی خیال خیلی مهم نیست! :))
۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۴:۰۳ مامان محمدمهدی
اره دیگه
گفته بودم بهت که تو مدیریت ما تنها خانوم منم متاسفانه، البته یه منشی خانوم هم داریم.
البته م م خداییش اذیت نمیکرد اونروز و کلی هم مثلا کمک حال بود واین فاطمه دو ساله بود که فکر میکرد یه آشپز تمام و کامله و برای انجام هرکاری دخالت میکرد و اگه نمیزاشتم یه گریه مفصل داشتیم
اه که چقدر این دخترا لوسن:))
پاسخ:
:)))
نه نگفته بودی! :)
خوب دووم آوردی اونجا پس :دی
خدایی! تازه دوساله که باشه کاملا تو سنِ من بلدم من بلدمه! واااای خدایی سخته!
من معمولا موقع خوابش درست می کنم یا میذارمش روی کابینت پرنده ها رو ببینه
البته شاهزاده کمک بزرگیه برام
پاسخ:
آفرین چقدر عالی.
البته از اونجایی که پسرک عااااشق کیک پختن به خاطر حضور هم زن برقیه و گل پسر هم به شدت خواب خرگوشی تشریف دارن نمیشه وقتی خوابه درست کنم.
اما کلا گل پسروقتی ببینه من یه جایی نیستم، یا حواسم بهش نیست شروع میکنه به گلایه که منم بایدپیییییییییش خودت باشم..
البته این دفعه کیک پختنمون خیلی باب میل من نبود چون نه حس و حالش بود و نه اوضاع خونه و آشپزخونه(کابینت های نصفه نیمه) اجازه میداد اعصابم راحت باشه.
شاید برای همین کلافه شدم واقعا.
اما یه بار دیگه در فراغت خاطر امتحان میکنم.