157.
دوشنبه, ۲ دی ۱۳۹۲، ۰۸:۲۱ ب.ظ
از وقتی از دفترش اومدیم بیرون
خودمو خوردَددددددددددددددم تا شب!
شب تو بغل مستر خیلی گریه کردم.
آرومم کرد و گفت برو حرفتو بهش بزن!
عاشق مستر شدم که از حرفای دکتره علیه من سو استفاده نکرد.
خیلی باشعوره..
خیلی. :)
+داشتن مستری تا بدین حد باشعور، عین خوشبختیه..
خودمو خوردَددددددددددددددم تا شب!
شب تو بغل مستر خیلی گریه کردم.
آرومم کرد و گفت برو حرفتو بهش بزن!
عاشق مستر شدم که از حرفای دکتره علیه من سو استفاده نکرد.
خیلی باشعوره..
خیلی. :)
+داشتن مستری تا بدین حد باشعور، عین خوشبختیه..
۹۲/۱۰/۰۲