ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

3313.

چهارشنبه, ۷ مهر ۱۳۹۵، ۰۳:۳۰ ب.ظ

چهار سال پیش که برای پسرک سیسمونی میخریدیم

سرویس تخت و کمدش رو ام دی اف انتخاب کردیم و خریدیم.

حالا امروز، بعد از این همه مدت،

فهمیدم* که چوب های به کار رفته تو این سرویس اصلا ام دی اف نیست و ملامینه ست!!!

رفتم فاکتور خرید رو نگاه کردم دیدم روش نوشته چوب ام دی اف!

حالا موندم چه کار کنم؟

بعد این همه مدت برم سراغشون یا نه؟!



* بعد از تجربه ی کابینت سازی میتونم ام دی اف رو از غیر ام دی اف تشخیص بدم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۰۷
لوسی می

نظرات  (۶)

رفتار این پست و پست پایینی شما دقییییقا مثل رفتار مامان منه :)
مادر منکه میرفت سراغش!
پاسخ:
هههه هه! واقعا؟
راستش من در درونم خیلی دوست دارم که برم و حقمو بگیرم! اما در بروز بیرونیم حتما باید کسی باهام باشه و تاییدم کنه!
یعنی راستشو بخوای اعتماد به نفس کافی رو ندارم و دوست ندارم فکر کنه به خاطر چندرغاز تفاوت قیمت اومدم!! :|
چیزی که اکثرا فکر میکنند یا به ما القا شده که این اعتراضها به این مفهومه!
آره مامان خودمم اگر بود میرفت!
درمورد کالسکه هم که مشکل گل پسره که شاید اصلا سوارش نشه و ضدحال بزنه وگرنه میرفتم یکی نو و عالی میخریدم که برای بعدی هم بمونه!

خب آره، مادر منم میگه این اصلا خساست یا بخیل بودن واسه چندرغاز پول نیست. میگه حق آدمه و باید بری بگی. همین کوچولو ها رو مردم ازش میگذرن و چیزی نمیگن که خوردن حق شده کار بعضیا!  
ولی منم اعتماد به نفسشو به همون دلیلی که گفتید یعنی نگاه مردم، ندارم. در عوض مادرم به شدددت دارای اعتماد به نفسه! انگار نه انگار :))
پاسخ:
آره واقعا همینطوره.
بس که سکوت کردیم فکر میکنن که متوجه نیستیم.
مامان منم دقیقا همینطورن! دقیقا ها!!
سلام
منم بودم میرفتم نه بخاطر پولش 
گاهی صحبت مقدار پول نیست
دین رو گردن کسی اصلا ارزش کمی ش مهم نیس چه یک تومن چه چند ده میلیون

پاسخ:
سلام.
واقعا میرفتی؟
آفرین بهت.
آره اینو که درست میگی.
راستی چه خبر از اون ساعت؟ من به یادت بودم. اوضاع خوب بود؟
۰۷ مهر ۹۵ ، ۲۲:۴۱ مامان محمدمهدی
عه چه نامردن!:(
منم احتمالا نمیرفتم سروقتشون کلی جناب همسر ۱۰۰ درصد میرفتن
پاسخ:
هههه ههه! خوبه که همسر آدم پایه این کارا باشه :)
ممنون عزیزم
راستش اون ساعت منتظر بودم یه اتفاقی بیفته
نمیتونم بگم خوب بود یا بد بود در هرصورت یه نوع ریسک بود که بنظرخودم باید انجام میدادم
اما ندادم
یه نوع تلاش یه نوع اعتراض نمیدونم چی ولی درهرصورت باز احساسم بهم غلبه کرد.
الان  شاید پشیمونم که چرا ندادم.
پیچ در پیچ شده کارام.
..
درمورد همین پست دوستام گاهی میگن تو اعتماد به نفس داری دراین زمینه ولی خودم فکرنمیکنم راستش در مواردی که کسی از حق سرپیچی کنه یا مثلا ناآگاهانه کاری انجام بده معمولا من کمتر سکوت میکنم 
حتی اگه باهام مخالفت کنن خوبیش اینه که هی خودخوری نمیکنم که باید میگفتم و نگفتم
اصووووولا من زیاد عذاب وجدانی هستم
راستی بازم به دعاهات نیاز دارم.


پاسخ:
امیدوارم که اتفاقای خوب برات بیفته.
...
آرهههه منم دقیقا همینطورم و اکثرا منو خیلی با اعتماد به نفس می بینن. اما خب نظر خودم این نیست.
منم عین این توصیفاتتم. فکر نمیکردم تو این زمینه مثل هم باشیم :)
همچنین منم خیلی محتاج دعام.
۱۰ مهر ۹۵ ، ۱۸:۱۴ مردی بنام شقایق ...
سلام

برای ما هم اتفاق افتاد با این تفاوت که همون وقت بنده فرق ام دی اف و ملامین رو میدونستم!

بعد طرف زل میزد تو چشای من میگفت این فلانه!!!!

بعد که بهش ثابت میکردم میگفت نه! اونی که شما میگی یه چیز دیگه اس!!!!
پاسخ:
سلام.
عه! عجبا!
خب بعد چه کار کردین؟ تونستین حقتونو بگیرین؟