3347.
نفسهام به شماره افتاده،
و قلب و مغزم دیگه کشش نداشت که اتفاقی که افتاده رو* پیگیری کنه.
چند دقیقه ای هست که صفحه رو بستم و هنووووز گریه میکنم..
خدای من..
هنوز وقتی یادم میاد که چطور گل پسرم رو نجات دادی،
با تک تک سلولهام شکرگزارت میشم
و یک خواهش ازت دارم
تو که پسرانم رو سالم تحویلم دادی که چشمم روشن شود و غمگین نباشم1
چی میشه بااااز منت بذاری و خودت هم تربیتشون رو برعهده بگیری2؟
+وای خدای من فقط خودت میدونی چقدر در مقابل تو احساس
عجز و استیصال دارم و حجم سپاس از این همه منتی که بر من گذاشتی رو نمیتونم
برآورده کنم
و چقدر تو کریمی که این همه سرکشیِ حقیری چون من رو به روم نمیاری و همیشه شنونده ی دعایم هستی...
*ماجرای تولد سختِ امیرعباسِ اینستاگرام که همین امروز دیدمش...
1. فَرَدَدناهُ إِلىٰ أُمِّهِ کَی تَقَرَّ عَینُها وَلا تَحزَنَ (ما موسی را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد-13 قصص)
2. و اصطَعَنتُکَ لِنَفسی (خداوند خطاب به حضرت موسی_علیه السلام: من تو را برای خودم ساختم.-41 طه)
+لازم به گفتن نیست اما حتی اگر مجرد هستید این روزها برای نسلتون خییییییلی دعا کنید.
آمین آمین