164.
جمعه, ۶ دی ۱۳۹۲، ۰۴:۵۴ ب.ظ
خواستم خواهرشو بغل کنم
و تسلیت بگم
اما آغوشمو بی پاسخ گذاشت و گفت:
"نمیومدی بهش سر بزنی
ازت گله داشت"
من مدام گریه می کردم،
و اون بی رحمانه جملات سرزنش بارش رو ادامه میداد:
"وقت نداشتی یه زنگ بهش بزنی نه؟!
دیگه برای همیشه رفت..."
+ازش ناراحت نیستم، داغش بزرگ بود..
۹۲/۱۰/۰۶