ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

3389. (پست پیوست!)

شنبه, ۸ آبان ۱۳۹۵، ۱۱:۲۷ ب.ظ

من اصلا فکر نمیکردم که حسی که از ابیات پست قبل گرفتم به کسی منتقل نشه.

البته نمیدونم چرا فکر کردم منتقل میشه! :|

من داشتم با خانم همسایه صحبت میکردم،

یهو وسط حرف حواسم به تی وی جمع شد،

نمیدونم در اون لحظه تصویر تلویزیون اِلِمان خاصی داشت،

یا ضمیر ناخودآگاه من خیلی تو حس بود،

که وقتی این ابیات رو شنیدم اول یاد زیارت کربلا و حضور در بارگاه حضرت سیدالشهدا افتادم،

و بعد خیلی زود احساس کردم حتما مخاطبش حضرت امام زمانه.

و برای خودم تأسف خوردم که اصلا به لحظه ی دیدار فکر نمیکنم حتی!

چه برسه به مهیا کردن چیزی، و هدیه ای یا انجام کار خاصی برای اون لحظه ی به غایت خاص!

که بعد دوباره صحبت با خانم همسایه رو ادامه دادیم

و باز یه جا که حواسم به تی وی جمع شد یه چیزی گفت که فهمیدم برداشتم از مخاطب خاص این شعر درست بوده.

و منظورش امام زمانه.

یه چیزی تو مایه های "هرکس تنهاست نامه بنویسه برای "آقا"."

فکرمیکردم شماها این ترانه رو شنیده باشین.

یا نمیدونم چه فکری کردم که همینطوری این ابیات رو گذاشتم.

الان که این پست رو میخونم به همه ی کسانی که حس من رو نگرفتند حق میدم!

چون ذره ای اشاره به مفهومی که من مد نظرم بود نداشت.

:))



+دیگه ببخشید بار معنوی پست کلا ضایع شد رفت!

لحظه ی دیدار، ملاقات با هرکسی میتونه باشه.

ملاقات با امام زمان.. زیارت کربلا، زیارت مشهد..

حالا برای اینکه اون حس منتقل بشه و مثلا قدری برین تو فکر، ازتون می پرسم،

شما برای لحظه ی دیدار چه چیزی آماده کردین؟!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۰۸
لوسی می

نظرات  (۸)

۰۸ آبان ۹۵ ، ۲۳:۳۲ خانم لبخند
یعنی یه ذره هم به این حسی که بهت منتقل شده بود فکر نکردم :|  :دی 
فکر کردم واسه این گفتی تاسف که ترانه ش خیلی کلیشه ایه.

به اینکه چی آماده کردم فکر نکردم.
من انقد داغونم که..
پاسخ:
آره فهمیدم! به هیچکس منتقل نشده بود گویا فقط به صبا جان منتقل شد اونم چون این ترانه رو قبلا شنیده بود.

+منم هیچی ندارم.
ولی میخوام چیزی آماده کنم. از همین امروز.
خوب شد اومدی توضیحات نوشتی.خخخ یکی از معایب مختصرنویسی همینه دیگه ما هیچکدوم نفهمیدیم چی میگی! تازه حس کنجکاوی مون هم ارضا نمیشه D:
لحظه ی دیدار... مگه میشه؟؟؟ دست من خیلی خالی تر از این حرفاست
))))))))))))))):

پاسخ:
:)))
آره واقعا کپ کردم وقتی کامنتها رو خوندم! گفتم ای بابا چرا نگرفتن اینا!
بعد رفتم دوباره پست رو خوندم دیدم خدایی هیچ نشانه ای از مفهوم مورد نظر من تو این پست نیست! :))

+من نیز هم :(

۰۹ آبان ۹۵ ، ۰۷:۵۱ مامان محمدمهدی
هیچی
پاسخ:
:(
خب معلومه دختر درست جایی از شعر رو نوشتی که هرکسی هر برداشتی میتونه ازش بکنه شاید اینجاش بهتر بود: (اینقدر این شعر برام دوست داشتنی بوده که راحت به خاطر سپردم)
یادمه یکی بهم گفت هرکی تنهاست توی دنیا
یدونه نامه خوش خط بنویسه واسه آقا
کاغذ نامه رو بعدش توی رودخونه بریزه
بنویسه واسه مولاش "خاطرت خیلی عزیزه"
وای من همین الانم که مینویسم کلی حسهای مختلف سراغم میاد
دستم همییییییییشه خالیه :((((((
پاسخ:
:))
آخه همینجاش به من اون حس رو داد.
بعد انقدر خوشم اومد که حفظش کردم که بیام بنویسم.
خدایی این تیکه ی دوم به اندازه ی اینی که من گذاشتم جذاب نیست.
ولی درسته همین "یه دونه نامه خوش خط بنویسه واسه آقا" بود که بعدش گفت و فهمیدم حسم درست بوده!
حالا میرم پیداش کنم گوش کنم.
:(

تقریبا هیچی 
پاسخ:
مثل همه ی ما.
وای من فک کردم منظورت اینه که شعر خیلی مسخره س!!
میخواستم بگم تازه احسان خواجه امیری خیلی رو ترانه هاش فک میکنه!! :))
پاسخ:
:))
آره بعضیا گفتن. منم دوباره که پست رو خوندم دیدم چقدر کلماتش هم مسخره به نظر میرسه! :))
اما خدایی منظورم این نبود. :)
ای بابا 
همه چیو ضایع کردن 
مثلا میخوان با زبون امروزی با ائمه حرف بزنن 
والا من برای شوهری که ایییین همه آرزوی اومدنش رو دارم چیزی آماده نکردم که هیچ آمادگی خودم هم داره از بین میره اون وقت برای امام زمانی که هیچ کاری به کارم نداره و منم همینطورو فقط زیر قبه نمدونم چرا هی عجل لولیک الفرج بلند بلند می گفتم بقیه آمین بگن می گفتم (فکر کنم برای همینم ارزش نکرد چون اگه خالص بود باید خودم یواش می گفتم ) نکه عقده ی بلند گویی و آمین شنیدن بقیه بگیرتم 
:/ 

از کجا به کجا رسیدم 
ولش 
دلم هم شوهر می خواد خیلی 
هم زیارت کربلا خیلی 
ولی شوهر خیلی تر 
پاسخ:
مرسی از صداقتت.
میگن در نزدیک حرم های شریفه صداتون روبلند نکنید و طوری رفتار کنید که امام حاضر در اونجا هستند.
ان شالله یک شوهر ایده آل قسمتت بشه. هزاربرابر بهتر از همه ی مردهایی که تا به حال به نظرت خوب اومدن.
ما هم دعا گو هستیم.
شما هم دعاگوی ما باش :)
فکر کن!! اونوقت من چطور رفتار کردم!!! امام حاضر!!!
همینه دیگه شخصیتی از من خوشش نمیاد دیگه...
برای اینکه زنش بشم هااا
پاسخ:
نه بابا! سخت نگیر! اینو منم تازه شنیدم.
از حالا به بعد ان شالله. مهم اینه که آدم هر وقتی که یه کار رو متوجه شد کدوم روشش بهتره همون روش بهتر رو پیش بگیره.
نگو اینطوری.
ببین قسمتت کجاست. میدونم یه روزی از این تصوراتت شرمنده میشی و باورت نمیشه خدا اینقدر هواتو داشته :)