ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

3413.

جمعه, ۱۴ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۳۹ ب.ظ

این سومین باره که تو یه کاری که خودمم میدونم غلطه

اما به دلایل موجه و غیر موجه نمیتونم ترکش کنم،

پیش میرم و ترمز می بُرم

اما تو یهو همه چیز رو به هم میریزی و جلومو میگیری..

درسته که ضدحالی که در لحظه میخورم

و استرسی که تحمل میکنم،

و حسی که دارم،

گاهی در حد فاجعه ست،

و گاهی حتی فکر میکنم دیگه نمیشه جمعش کرد،

اما ازت ممنونم که حواست به من هست...

و گاهی هرچند تلخ و سخت،

اما با یک سیلی محکم،

منو به خودم میاری..



+بی نهایت ازت ممنونم.

+عَرَفتُ اللَّهَ سُبحَانَه بِفَسخِ العَزائم وَ حَلِّ العُقُودِ وَ نَقضِ الهِمَم

خدای سبحان را در بر هم زدن تصمیمها، گشوده شدن گره ها، و نقض اراده ها شناختم(حصرت امیر صلوات الله علیه)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۱۴
لوسی می

نظرات  (۶)

الحمدلله
پاسخ:
الحمدلله علی کل حال.
۱۴ آبان ۹۵ ، ۲۳:۵۸ تنها دلشکسته

سلام

دقیقا درک میکنم....

و منم مثل شما...

پاسخ:
سلام.
واقعا؟
خیلی خوبه. کاری رو یهو میکنه که مدتها بود میخواستی بکنی اما نمیشد! :دی
۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۴:۵۲ مامان محمدمهدی
خیلیامون اینطوری هستیم فکر کنم
پاسخ:
آرههه اما نمی بینیم غالباً و حواسمون نیست.
گاهی هم شاکی میشیم که چرا اینقدر ناجور همه چیز خراب شد.
درحالی که این بهترین راه بوده.
وگرنه خدا حواسش به همه هست.
چرا؟ مگه چی شد؟ فهمید؟ چیزی گفت؟
پاسخ:
نه! هیچی نشد. شایدم شد و به روم نیوورد!خخخخ!
همین که به اینجا رسید کافی بود برای من!
ای بابا خودت زود بیا خبرا رو بده دیگه
ذهنم درگیر شد خخخ
پاسخ:
هیچی نشده! همون ماجرای دو سه روز پیشه که بابتش شکر میکنم! :)
ای بابا، چقدر آدمو گیج میکنی
اول ماجرا رو تعریف کن، بعععععععععد برداشت هات و سخنان فلسفیت رو ارائه بده:دی
پاسخ:
:))
ماجرای خاصی نداشت. بیشتر یاد گذشته ها افتادم تا اینکه دقیقا مربوط به الان باشه.