3415.
شنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۵، ۰۲:۲۷ ب.ظ
صبح خواهرم زنگ زد و همون اول اتمام حجت کرد و گفت:
چند روزه به فکرتم، گفتم ازت یه حالی بپرسم،
ببین فقط میخوام احوالتو بپرسما!
اینکه تا الان تماس نگرفتم به خاطر اینه که هر بار مکالمات ما یه ساعت طول میکشه،
از کار و زندگی می مونیم!
حالا زود احوال پرسی کنیم بریم که من خیلی کار دارم!!
این شد که ما این بار سر و ته حرف رو زود جمع کردیم و فقط یک ساعت و چهل و پنج دقیقه با هم حرف زدیم!
و بعد هم گریه های خواهرزاده م باعث شد بگم برو، برو به بچه برس! خدافظ!
:|
۹۵/۰۸/۱۵