3512.
روز آخر، مالِ تو شد.
قرار بوده حزنها همه، برسند به تو.
حزنهای دو ماهمشکیتنکردهٔ ابروشکسته،
قرار بوده توی این منزل، لبخند بشوند.
توی این دو ماه، هر سینهای که سوخت، گفتی ممنونیم.
هر یَقِهای که پاره شد،
هر صدایی که گرفت،
هر عمودی که طی شد،
هر پایی که تاول زد،
گفتی ممنونیم.
دو ماه، غمِ شفّاف جمع کردیم برای روز آخر.
خودمان میدانستیم ماجرا به تو ختم میشود.
صبح، میآییم به سلامتی،
که خودت پیراهنهای سیاه را عوض کنی.
این دو ماه فقط سوختیم،
صبح می آییم خودت دست و صورتمان را آب بزنی.
میآییم دیدهبوسی.
برای روز آخر، کی بهتر از تو؟
کی پذیراییاش بهتر از تو؟
کی مهربانتر از تو؟
چه انتخابِ درستی!
کی دستِدلباز تر از تو؟
کوهْرویشانه میآییم امام،
ختمِ به خیرترین منزل!
فردا، کوهْرویشانه میآییم!
چندتا کبوترمان کن که تا محرم سال بعد،
همین جاها بگردیم.
چندتا پرِ کاهِمان کن برویم توی همین هوا چرخ بزنیم..
+از خوندنش سیر نمیشم... التماس دعا.
+امیرحسین معتمد.