3990.
مستر وقتی ساعت دوازده میرفت بخوابه،
بهم گفت شرط می بندم زودتر از یک نمیخوابی!
میشینی پای این نت و دیگه بلند نمیشی!
حالا می بینم که شرط رو برده!
:|
+مهمانی تمام شد،
خودم خیلی راضی نبودم و احساس میکردم پذیراییِ شلخته ای داشتم،
(چون به خاطر بچه ها ناچار شدم سفره ی افطار رو قبل از حضور مهمانها کامل نچینم و این شد که برنامه ریزی زمانیم به هم ریخت.)
غذای ما در نهایت سوپ بود و چلو کباب بود و چیکن استراگانف.
شله زرد و ژله هم بود.
همین یه ذره، به قدری ظرف کثیف کرد که هرچی جمع میکردیم جمع نمیشد!
و مهمانها فکر کردند من خیلی خیلی تدارک دیده م لابد!
الانم همه ش روی ماشین ظرفشوییه که به نوبت شسته بشه! :|
+افطاری امروز ما نذر امام حسن مجتبی_علیه السلام و امام روح الله_قدس السره بود. ان شالله که بپذیرند. :)
+خیلی خیلی خیـــــــــــــــلی ممنونم بابت همه ی پیشنهادهای خوشمزه تون.
یه عالمه غذای جدید یاد گرفتم و فهمیدم که اصلا اونقدرها که فکر میکردم کدبانو نیستم!
کلی چیز میز هست که برای بقیه خیلی طبیعیه ولی من بلد نیستم هنوز! :|
ممنونمممممممم که همیشه خوبید :*