4044.
در اتفاقی بی سابقه،
من از فرط خستگی یهو و بی اختیار به مدت نیم ساعت خوابم برد،
و در نتیجه ی این غفلت،
پیتزای دیشب ما کل نونش سوخت،
و جزغاله شد به تمام معنا!
لذا ما موادشو خوردیم!
:|
من یه مقدار از خمیر و مواد رو برای بچه ها کنار گذاشته بودم،
اونا رو گذاشتم که مثلا از شرمندگیم جلوی مستر کم کنم!
اما چون پنیر پیتزا رو دوباره گذاشته بودم تو فریزر،
پنیر ورقه ایِ 9595 *تو یخچال داشتیم اونو استفاده کردم،
یه پنیر بی مزه و افتضاحی بود که بهتره نگم اصلا!
و مستر در کپ شدید به سر می برد،
که پیتزای اول که جزغاله بود،
پیتزای دوم هم بی نظیر در بیمزگی!!
در نتیجه مستر با تمام همراهی ای که کرد،
و دلجویی و دلداری و همدردی ای که انجام داد،
نهایتش کم آورد و رفت کره و خرما خورد!
اما من نشستم پای دست پختم،
و مسئولیت همه شو شخصاً به عهده گرفتم!
+خلاصه که أهم ادعیه ی ما در لحظات آخرین سحر ماه مبارک این بود:
خدایا ما یه جهالتی کردیم خودت کفایتمون کن! :))
* قابل توجه تولید کنندگان!
ما همانطور که کالای مرغوب را حمایت میکنیم،
از کالاهای کاملا غیرمرغوب و بی کیفیت هم برائت میجوییم!
شوخی نداریم با کسی!
+امروز اولین روزی بود که پسرکِ جانم رو به اصرار خودش برای سحری بیدار کردیم.
و او هم پیتزای بی مزه رو خورد ولی هیچی نگفت!
باورم نمیشد که تا صداش زدم با چشمهای عمیقاً خواب آلود از جا پرید و گفت:
ممنون مامان یادت بود منم بیدار کنی. :)
عزیزم کِی این همه بزرگ شدی؟!
:*
دوستان گفتن نخورین نخورین، کو گوش شنوا :دی