4066.
امروز صبح رفتم دانشگاه،
و فهمیدم استاد گرام خیلی دو دره باز تشریف دارن!
و باز هی فکر کردم چرا با آشنای عزیز پایان نامه برنداشتم آخه!
اما اهمیتی نداره من کار خودمو میکنم و دفاع میکنم. :)
برای ویرایش کارم، رفتم تو سایت دانشجویان دکترا
که حس خیلی خوبی بهم داد (عقده ای طور!)
بعد هم رفتم پرسشنامه رو برای تأیید دادم به اساتید!
کلاً چهار تا استاد تو دانشکده بود،
و از این چهارتا فقط دو تا قبول کردن پرسشنامه مو ببینن!
از کسی هم شنیدم که هفته ی دیگه کلا یونی تعطیله.
منم بدون اینکه ذره ای خم به ابرو بیارم گفتم پس همین دو تا بسه.
:)
بعد یه توفیق اجباری شد به یه دکتر سنتی سرزدم.
و کلی ایراد بر من وارد بنمود!
بعد رفتم خونه مامان،
بعدم یه ساعت و نیم با بچه ها تو پارک بودیم.
حالا هم صدای ما رو از خونه ی بی مسترمان می شنوید.
امشب چهارمین شب بی مستر بودنِ این خونه ست،
و ما نوید بازگشت ایشان را هنوز منتظر هستیم.
+امروز همه ش درود و رحمت فرستادم
بر روح پرفتوح کسی که تردد وسایل نقلیه در دانشگاه رو محدود کرد!
شاید واقعا بیش از ده هزار قدم در این آفتاب سوزان طی کرده باشم!
+خدایا کرمت را شکر :)