ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

4334.

دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۴۷ ب.ظ

امروز رفتم پیش یکی از استادهام،

و بعد فهمیدم واقعا گرایشی که امسال دکترا شرکت کردم رو دوست ندارم!

کلا بیخیالش شدم!

باشه همون سال بعد،

با شرکت در گرایش دوست داشتنی :)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۱/۱۶
لوسی می

نظرات  (۲۰)

آخه شما چقد همت داری! دو تا بچه داری، تازه ارشدتو گرفتی، گرایش دلخواهت امسال نیست، سال بعد میخوای شرکت کنی!
من اگه جای شما بودم با خودم می‌گفتم تا کی بخونم! کی وقت کنم ازش استفاده کنم!
پاسخ:
بابا من خیلی جوونم که! خخخخ! وقت دارم استفاده کنم باور کن! :))
من دوست ندارم تو یه مسیر متوقف بمونم. و بعد حسرت در راه ماندن رو بخورم ترجیح میدم راهی که میخواستم برم رو تموم کنم.
حالا به خاطر بچه ها یه تغییراتی تو استفاده از این فرصتها ایجاد کردم اما محدوده و شاید به خاطر بچه ها نیست به خاطر تنبلی خودمه! :))
۱۶ بهمن ۹۶ ، ۲۳:۱۹ اقای متحیر
 ان شالله سال بعد با امادگی کامل شرکت میکنید
من شنیدم خیلی روی زبان حساب باز میکنن که درصدشون رو بالا ببرد برای دکترا.میتونید از همین الان زبان رو شروع کنید
یه مقاله هم بتونید تو این مدت از پایان نامه بنویسید که عالی میشه
پاسخ:
زبان خوبه اما بیشتر از اینکه برای کنکور به درد بخوره باید یه مدرک زبان داشته باشی.
چون ضریب کنکورش خیلی کمه! یک چهارم درسهای تخصصی.
بله مقاله رو که باید بدم وگرنه میگیرن ازم! :|
سال بعد دکترا :)
پاسخ:
ان شالله.
سلام
اینو بخونید (اینجا). نویسنده داخل یکی از کامنت ها هم درمورد دکترا خوندن صحبت کرده. فقط از باب انتقال تجربه بهش نگاه کنید... وگرنه هیچکس غیر خود آدم نمیتونه این چیزا رو تشخیص بده
پاسخ:
سلام. ممنونم از لینک خوبی که گذاشتین. این حرفها انقدر جنبه های متفاوتی داره که ادم نمیتونه حکم قطعی در موردش بده. من الان خودم پنج سال و نیمه که تو مقطع ارشد هستم. درست از وقتی که پسرک متولد شد من دانشجوی ارشد بودم. چرا؟ چون دوست نداشتم روزهای اول زندگی بچه هام با استرس درس من باشه. الان پشیمون نیستم اصلا. درسته که یه دوره ای احساس رکود میکردم وقتی دوستان بدون فرزندم رو میدیدم اما الان حس خوبی دارم از اینکه حتی اگر مداااام با بچه ها مشغول بازی نبودم اما همیشه کنارشون بودم. اما تمام اون مدت این جمله ی رهبری که بچه دار شوید، درس بخوانید و .. توی گوشم بود.
بچه مهمه اما درس هم مهمه. بعد شما برای هر بچه ای بخواید شش سال کاری نکنید، عملا زندگیتون رو تموم کردید! نمیشه فقط راکد نشست و به بهانه ی تماشای بزرگ شدنِ بچه ها دست از هر کاری کشید. هرچند که این کار پر از لذته اما قرار نیست دنیای ما بر محور لذتهامون بچرخه. دنیای ما باید بر محور مسئولیتهامون حرکت کنه دیگه.
واقعیت اینه که من خدا رو شکر خیلی وضع درسیم خوبه. خیلی رزومه قوی ای دارم. دفترچه بویینگ دست منه. یه پروژه از مپنا همین الان دستمه. چندتا مقاله دارم. دانشگاه رنک یک درس میخونم. رشته ای هستم که آرزوی بچه های ریاضیه. ماشین دارم... اینا و خیلی بیشتر از اینا...
این همه منم منم کردم که بگم همه اینا به قیمت مجرد موندن واسه م اتفاق افتاد. دوستام بچه دارن و از نعمت زن و فرزند کلی کیف میکنن. من ولی هر چی بیشتر میگذره میلم بهش کم میشه. خیلی چیزای باارزشی فدا شد تا به اینجایی که خیلی هم ارزشی نداره و تحفه ای نیست برسم...
دکتری خبری نیست بانو :)
بچه ها رو دریابید. دیگه پنج سالگی پسرک تکرار نمیشه. دیگه دو سالگی گل پسر برنمیگرده. حیفه که به قیمت خانوم دکتر شدن، چند سال از قد کشیدن بچه ها رو از دست بدین... بعدها که بچه ها رفتن مدرسه، شمام وقت دارین که پا به پاشون درس بخونین و دکترا بگیرین. هوم؟ :)
پاسخ:
الحمدلله برای همه چیزهایی که دارین و من نمیدونم چرا همه ی اینها رو هیچ می پندارین. به نظر من علم و حتی مدرک معتبر بال بزرگی برای پرواز و خدمت به جامعه و اصلاح اموره. من اگر به خودم و لذت از روزهای جوانیم مشغول بشم و شما هم و دیگری هم، نتیجه ش میشه همین فسادی که گفتید هست! چون اونی که فاسد بوده به لذت بردن از دو سالگی پسرش بسنده نکرده. اگر ما خودمون رو کنار بکشیم وضعیت اینی میشه که داریم تماشا میکنیم. من فکر می کنم دلیل هیچ انگاری شما نسبت به این همه نعمت و مسئولیت که میتونه بال پرواز شما باشه همون تجرد شماست. شما زندگیتون رو دور تکرار و روتین بودن افتاده و این، لذت رو از شما گرفته. 
دکترا برای من خانم دکتر شدن نیست. دکترا برای من تلاش برای اثرگذار بودن، تریبون داشتن، و کار کردن خارج از برند بقیه ایه که امرشون باید مطاع باشه چون دکترن!
زندگی من فرصت زیادی نداره و برنامه زندگی من خیلی مشخص تر از اینهاست. من برای سالهای دیگه برنامه های دیگه دارم و در نتیجه نمیتونم خیلی منتظر بمونم چون باعث تداخل و تجمع برنامه هام میشه و اثربخشی روند زندگیم رو کاهش میده.
حالا یه سوال خصوصی! چرا ازدواج نمی کنین؟
منظورم این بود که آفرین به همتتون! بله شما که جوونی! حتما هم استفاده می‌کنی ان‌شاءالله! خودمو گفتم من :)) 
پاسخ:
تو هم که کودکی هنوز. بابا وقت زیاد هست همت مضاعف دار! :)
همت می‌تونم مضاعف دارم، ولی چرا؟ رشته‌ای که خوندم ارشد و پی‌اچ‌دیش هیچ علمی به عملم اضافه نمیکنه. شاید حالا یه سه چهار اپسیلون فوقش :) در حد کارشناسی کفایت کارمو می‌کنه. ارشدمون که هیچ فرقی با کارشناسی نداره، دکتری هم برای کسیه که بخواد استاد دانشگاه بشه. بخاطر همین نخوندم و نخواهم خوند. یه رشته‌ای رو هم دوست دارم برای ارشد ادامه بدم که مشهد نداره و پولشم ندارم. فلذا چگونه همت مضاعف دارم؟ :)
پاسخ:
اینم حرفیه :)
همت برای سایر امور مضاعف دار :)
حالا حداقل دو روز اون تصمیم قبلی رو جلو می بردید بعد نظرتون عوض میشد!

پاسخ:
حالا بده زود خودمو نجات دادم؟!
لینک صفحه حضرت آقا که زحمت کشیدید باز نشد...

ولی واقعیت اینه که برای من نشد همه ش با هم جمع بشه. هر کاری کردم نشد... رزقم نبود که کسی پیدا بشه و بفهمه که باید باهام بسازه تا راهی که انتخاب کردمو تا تهش برم :)
اینکه دست و پا بزنی که مشکلات مملکت حل بشه خیلی لذتبخشه. شب هایی (مثل دیشب) که تا صبح بیدار میمونیم و آخرش یه پروژه به نتیجه میرسه و حس میکنیم یه چاله از چاله های مملکت پر شد، میخوایم بال دربیاریم از خوشحالی...

ولی وقتی برمیگردیم به عقب نگاه میکنیم، پیش خودمون میگیم گمشده مردم مملکتمون این چیزایی نیست که جوونیمون رو صرفش کردیم. گمشده ماها تربیت اسلامیه. بخشیش با تلاشای بچه ها تو حوزه کارای فرهنگی خودجوش ایجاد میشه. ولی عمده ش با تربیت توی خانواده بدست میاد. اینجاست که پیش خودمون غبطه میخوریم و میگیم کاش یه همسری بود که دو نفری تربیت هامون رو در تعامل با هم تکمیل میکردیم. کاش یه بچه ای بود که عین پروژه ها، گاهی شب تا صبح و صبح تا شب وقت برای تربیتش صرف میکردیم. که خودمونم در قبال این تربیت کردن، تربیت بشیم... :)

این قدر کاش کاش میکنیم که شیرینی ها هم تلخ میشه :)
خیلی حس خوبیه که عَلَم شاگرد اولی دانشگاها و پروژه های کلان دست بچه مذهبیا باشه. ولی سر و ته ما رو بزنن بچه مذهبی ایم. با ملاکای خودمون. با حقیر دیدن این علوم دانشگاهی در مقابل علم اصیل. با دغدغه های دیگه ای که داریم. با عذاب وژدان اینکه هر کاری کردیم نشد حرفای حضرت آقا رو عملی کنیم و تا این سن و سال مجرد موندیم...
و خیلی چیزای دیگه... :)

من هیچوقت نمیگم بشینیم بچه رو تماشا کنیم و به رکود برسیم. میگم رسیدن به بچه شیعه، به خودیِ خود هدفه. هدفی که اولویت شماره یکِ یه زن مسلمان میتونه باشه. انقدری که اونو بی نیاز کنه از هر چیز دیگه ای...
پاسخ:
چرا؟! :|
دوباره : http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=28544

اولویت شماره ی یک همه ی ما به صورت غریزی و ذاتی زنده موندنه! اما آیا این اولویت میتونه کفایتمون کنه از هر چیز دیگه ای؟!
اگر هر چیز دیگری بخواد این اولویت رو خدشه دار کنه مطروده و نباید بهش پرداخت. اما حفظ این اولویت به معنای حذف سایر امور نیست.

من با همه ی همه ی همه ی کلماتتون و عمقی که داره و چیزی که میخواستید بگید موافقم جز با ترکیب هشت کلمه ی آخر! (من شمردم! شما هم بشمارید :دی)

توکل بر خدا. روزی ازدواج شما هم به زودی نمایان میشه ان شالله، مهم اینه که دنبالش بودید و بی خیال نشدین. این از همه ش مهمتره که ما مکلف به وظیفه ایم نه به نتیجه :)
میدونی لوسی می بزرگوار؟
بذار با این مدرک پر زرق و برقم یه چیزی بگم :)
گاهی ما علم رو بیرون از خودمون تصور میکنیم. اما حقیقت چیز دیگه ایه. اینکه برای رسیدن به هر رزقی، راه های غیر عادی و میانبر هم هست. توی ماجرای حضرت داوود، خدا عوض جنگیدن حضرت داوود، بهش علم میده. از نظر ماها هیچوقت نتیجه انجام وظیفه جنگ، رسیدن به علم نیست... همین الان رزمنده های خودمون هستن که زمان جنگ همیشه جبهه بودن و توی جوونیشون اندازه ما وقت صرف درس خوندن و کسب علم نکردن. ولی الان شدن اساتید ما و ما کلی باید بدوئیم تا بهشون برسیم. خزائن علم دست خداست. واسه همینه که میگه اتقوا الله یعلّمکم... حالا هرچقدرم که ما این پایین دست و پا بزنیم، خدا یه خط کش دیگه داره که ماها با درس و مدرک و دانشگاه (که الکی به اسم کسب علم توجیهش میکنیم) حواسمون ازش پرت میشه.

به قول شما حرف زدن تو این زمینه ها چند بُعدی و خیلی پیچیده ست. آخرین پست بلاگمم هم همینو از کتاب نادر ابراهیمی نوشتم. جنگیدن با این تضادای درونی خیلی مشکله... خیلی...
پاسخ:
حرفتون درسته اما به معنی رد حرفهای من نیست.
صحبت شما یه پله که نه ده ها و صدها پله بالاتر از حرف من رو داره میگه اما این به معنی این نیست که پله های اول رو بالا نریم!
مملکت ما الان لنگ همین پله های اوله. پس بیاید بالا بریم. البته شما که رفتید! بذارید ما دنبالتون بیایم.
لینک حضرت آقا باز شد. ممنون.
اون موقه ها که دکتر شهریاری شهید شدن، آقا جوادی هم چند جمله ای فرمودن:
"رازِ موفقیت شهیدِ شاهد، دکتر شهریاری و اقرانِ وی، پی بردن به حقیقت علم، اوّلاً و هجرت از آن به معلوم، ثانیاً و ترغیب به چنین هجرتی، ثالثاً است. زیرا علم، تفسیر و شرح معلوم است و معلوم، خلقت خداست نه طبیعت، و تبیینِ خلقت، تفسیرِ فعل خداست، و تحریرِ فعل خدا همانند شرحِ قول خدا فقط دینی‌ست. لذا در صدر و ساقه مراکز علمی (اعم از حوزه و دانشگاه) علمِ غیرِ دینی وجود ندارد؛ آن‌که علم را سکولاری می‌پندارد، نه حقیقت دانش را شناخت و نه به کنهِ معلوم پی‌برد."
پاسخ:
ان شالله خدا درجاتشون رو زیاد کنه :)
اون هشت کلمه آخر کمی عام بیان شده بود. مسائل مهمتر هم هست :)
نکته دیگه: مرحوم علی صفایی حائری توی کتاب مسئولیت و سازندگیشون کلی صغری و کبری میچینن و اثبات میکنن که گم شده بشر و نیاز شماره یکش تربیته :) بعد میگن شما در هر لباس و کسوتی باید به آدم ها "تربیت" ارائه کنید تا عطششون برطرف بشه :)
آیت الله جوادی چند هفته پیش میفرمودن که در امور تربیتی اولویت با خود و بعد خانواده ست؛ و بعد دیگران (استناد به آیه قوا انفسکم و اهلیکم...)
حالا از جمع دو مقدمه قبل، خودتون نتیجه بگیرید :)

مسئله دیگر:
مملکت ما لنگ پله های اول نیست. ما در تشخیص اولویت ها مشکل داریم.

مسئله دیگر:
ممکنه طبق فرمایشتون اولویت غریزی انسان زنده موندن باشه. این ریشه در جاودانگیش داره. انسان اگر بدونه که ابدیه دیگه تقلّا نمیکنه و اولویت اولش زنده موندن نمیشه. چرا زنده موندن اولویت اولش شده؟ چون روح و جسمش به درستی تحت تربیت قرار نگرفته :)

نکته دیگر:
علم هدف نیست. وسیله ست. اگر بشه با وسیله بهتری به هدف برسیم، نباید درنگ کنیم. علم حتی میتونه حجاب، تله و گمراه کننده باشه.

نکته دیگر:
استنباط بنده اینه که اصرار حضرت آقا روی علم، به خاطر خود علم نیست. به تعبیر روایت: "العلم سلطان"؛ علم اسباب تسلط است. حضرت آقا میخوان علم پیش بره تا بتونن در پرتوی اون به مسائل دیگه برسن. پس مراقب باشیم که علم، ما رو از اون چیزی که واقعا دنبالش هستیم باز نداره.

نکته آخر:
رساله بنده ی حقیر روی یک بخش بسیار مهم از موتور هواپیمای ملی هست. اینو عرض کردم که بدونید خدا منت گذاشت و تزی رزقم شده که مستقیم در حوزه علم و صنعت و استقلال کشور اثر داره (ان شاالله). و موضوعم مثل عمده دانشجوها نیست که موضوع تزشون ناملموس و به درد نخور باشه. با این حال اقرار میکنم که چند هفته پیش به دوست صمیمیم داشتم میگفتم که وقتی دفاع کنم با همین مدرک و همین تجربه معلم خواهم شد. چون دغدغه م چیز دیگه س... :)

+ در این پست (اینجا) بحث مختصری در حوزه صنایع هوایی داشتم و عرض کردم که ما هرچقدر هم علم رو گسترش بدیم، نهایتاً مجبوریم که انسان تربیت کنیم.
به من اعتماد کنین لوسی می! :)
پاسخ:
حرفهاتون رو قبول دارم اما نتیجه ای که شما میخواید بگیرید ازش برام در نمیاد!
به شما اعتماد دارم :)
ان شالله تو رسالتهاتون موفق باشین. :) و خدا به ما توفیق بده مسئولیتهامون رو بشناسیم و بهشون عمل کنیم.
پیر شدم از بس نوشتم :)))
دلم میخواد داد بزنم آهای مامانای بچه شیعه ها! من جای تمامتون درس میخونم. اگه ثواب داره مال شما. اگه وظیفه ای دارید همه ش گردن من. جای تمامتون دکترا میگیرم. اصن رساله ی دکترای من تقدیم میشود به همه مادران شیعه. فقط جانِ با تمام وقت و جان و وجودتون بچه هایی تربیت کنین که ظهور امام زمانمون در نسل اونها اتفاق بیفته :)
پاسخ:
باشه باشه شما خودتونو اذیت نکنین. :))
اینو باور کنین که کار کردن مادر، درس خوندن مادر و فعالیت های بیرونی مادر هیچکدومش مانع از تربیت صحیح نسل نیست. افتراق ما در اینه :)
شما هم بیاین و به من اعتماد کنین :)
ان شالله که ظهور نزدیکه :)
افتراقمونو خیلی بزرگ کردین... بیاین یه کم کوچیکترش کنیم :))
من هیچوقت نمیگم کار کردن و درس خوندن و فعالیت های بیرونی مادر مانع تربیته...
میگم که اگه اون زمانی که مادر باید باشه، نباشه؛ دیگه هر چقدرم که باشه فایده نداره... :)
تازه منم تمرکزم روی تربیت خود مامان بود؛ بعدش بچه...
فقط از بس سعی کردم مستقیم نگمش، مخاطبو به اشتباه انداختم :)))
+ والا بوخودا واسه خودم تا یادم میاد مامان نداشتم. با این حساب اگه حرفامو اونجوری برداشت کرده باشین که من دارم در درجه اول به خودم میگم بیشوعورِ بی تربیت! :/
پاسخ:
خیلی بزرگ نیست این افتراق. معمولا وجود داره مخصوصا بین خانمها و آقایون! :)
خط چهارم مشخص بود از حرفهاتون که تمرکزتون بر تربیت کلا انسان بود. اما خب بیشتر تاکید داشتین به مادری ربط بدین دیگه :)

+اتفاقا به این فکر کردم که بگم بابا مامان ما هم نبود کلا! اونقدرها هم بی تربیت نشدیم شاید به جایی نرسیدیم اما خب با بودن مامانم هم فکر نمیکنم بیش از این به جایی میرسیدم. شاید یه سری اوضاع و درگیری های  ذهنی روانی در من کمتر میشد و آرامشم بیشتر!
اما خب بعد دیدم اگر اینو بگم شاید بگید مامان من بود همیشه،برای همین اینقدر موفقم :دی ترجیح دادم به چالش کشیده نشم :))
الان باید چندتا لینک بدم از حضرت آقا... ولی اون لینک ها خوشایند خانم ها نیستن... پس بهتره ندم :)
پاسخ:
:|
چه حرفا! :|
چون حرف امام خوشایند نیست بی خیالش بشیم! این متد جدید ولایتمداریه؟
نمدونم. از من میپرسین؟ :)))
+ بعید میدونم واسه شما ناخوشایند باشه. در کل گفتم :)

این:
http://www.shamimenarjes.com/articles/ID/1026

و این:

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=21434
پاسخ:
لینک اول رو دیدم خب همه ش رو خودم شنیده بودم به صورت جسته و گریخته. با هیچکدوم از جملات مخالف نیستم کاااااااااملاً درسته اما این فقط بیان نظری تئوریهای اسلامیه و در عمل و فقه و احکام، محل بحث بسیار داره که جاش اینجا نیست واقعا.
البته این رو هم عرض کنم که مخالفتی با مردود بودن سبک زندگی غربی ندارم اما دلیل اینکه زنان ما به سمت زندگی غربی پیش میرن و میخوان به اون روش احساس شخصیت کنند کمبودهای شدید در گفتمان اسلامی مطرح شده حول محور زن و حقوقش هست. رهبری خودشون جایی فرموده بودند که ما در مقابل گفتمان غربی در مورد زن رسما کم آوردیم و دور زده شدیم و نتونستیم گفتمان اسلام رو به صورت جذاب مطرح کنیم(نقل به مضمون. نشد عین جمله رو پیدا کنم :()
زنان ما که اول مسلم بودند که! چی شد که ترجیح دادند غربی زندگی کنند؟! یه چیزی شده دیگه. یه کمبودی بوده یه خلائی وجود داشته.
حالا فقهای ما هزار بار بیان بگن که گفتمان اسلامی چیزی کم نداره و بیشتر هم داره، غرب بد است و ال است و بل است! آیا واقعا این جوابگوست برای زنی که خودش رو در گفتمان اسلامی محصور در قدرت مرد می بینه و مثلا دیه ش (به تعبیری ارزش جانی خودش رو!!!) رو نصف مرد می بینه(که برخلاف تلاش های صورت گرفته برای نفی این تعبیر، کاملا وابسته به جنیست تعیین میشه و نه وابسته به عیالواری مرد و امثال این توضیحات و توجیهات!)، و مثلا فقه ما دروغ گفتن مرد به همسرش رو مجاز میشمره، و هویت کدبانوگرانه ی زن در جذاب بودن برای همسرش معنی میشه، و نگرانی بزرگ اسلام جذاب شدن زن برای سایر مردها عنوان میشه(!) و یه عالمه چیز دیگه، و همین زن در عصر ارتباطات داره گفتمان غربی رو هم که "لااقل به ظاهر" به خوبی تونسته همه چیز رو برابر نشون بده، مشاهده میکنه!
نه دیگه، جوابگو نیست، باید قبول کرد که یه جای کار می لنگه و یه گوشه ی این گفتمان اساسی بااااازه و انگار که کسی هم جرئت نمیکنه پیگیرش باشه و جمعش کنه!!
لینک دوم هم که ربطی به بحثمون نداشت دیگه! داشت؟!
هوم... اصلش لینک دوم بود. یه جاهاییش خیلی ربط داشت... :)
مردها و پسرها به زنهایشان فرصت بدهند تا زنها هم بتوانند در این میدانهای مسابقه‌ی معنویت وارد شوند. اگر می‌خواهند تحصیلِ علم کنند، بتوانند. اگر هم می‌خواهند در کارهای اجتماعی وارد شوند، بتوانند.
زن اگر خواست برود کار کند، این اشکالی ندارد، اسلام هم مانع نیست. امّا این وظیفه‌ی او نیست. این بر او واجب و لازم نیست. چیزی که بر او واجب است، عبارتست از حفظ فضای حیاتی برای مجموع این خانواده

فرق من و شما اینجاس که شما در حالت عام میگین بیرون رفتن و درس خوندن و کار کردن مادر لطمه ای به تربیت خودِ مادر اولاً، و فرزند ثانیاً و همسر ثالثاً، نمیزنه. بنده عرض میکنم که این مسئله بستگی به شرایط داره. اثر نبودن مادر، در مورد خود مادر به شرایطش، در مورد فرزند بستگی به سن و سال فرزند و در مورد همسر هم بسته به شغل همسر و روحیاتش کاملا وابسته ست... و اگر زن بی موقع نباشه، دیگه هر چی هم که باشه فایده نداره :)
ضمن اینکه ما وقتی قراره وارد حوزه شغلی یا علمی بشیم، اولش باید از خودمون بپرسیم که آیا واقعاً ورود به این حوزه برای خودمون اولاً و برای جامعه ثانیاً ضروریه؟ و چه چیزی به دست میاریم و چی از دست میدیم؟


+ این جملات آخر رو من به دختر خانم هایی که بعد کنکورشون همراه پدر مادرشون واسه تحقیق میان دانشکده و میگن میخوایم مکانیک بخونیم، میگم. هیچوقت هم بهشون نگفتم نخونین. ولی با شنیدن این جملات از من عمدتاً ترش میکنن. انگار که فطرتشون درِ گوششون یه چیزی میگه و برای مقابله با فطرتشون رگ های فمینیستیشون رو فعال میکنن :) البته که همین جملات برای بچه های انسانی و تجربی و غیره هم حتما میتونه بیان بشه :)
پاسخ:
این جملات تو لینک اول هم بود دیگه :) نبود؟ بخش دوم رو که مطمئنم بود.
نه من در حالت عام اینو نمیگم! یه جا بهتون گفتم که ارشد من پنج سال و نیم طول کشیده. چرا؟ چون میخواستم برای فرزندانم باشم. و بودم. دوستانی که پیج منو مدتهاست دنبال می کنند میدونن که هدف من داشتن کرسی دانشگاه بوده. اما الان اونو هم بی خیال شدم چون می بینم که همسری و مادری من اولی است و من نمی تونم و نباید با داشتن فرزند، چهل ساعت در هفته موظفی اعضای هیأت علمی رو پر کنم.
اما اینکه مداااام باشم، و جایی نرم و کاری نکنم که مبادا یه وقتی که باید باشم، نبوده باشم (:دی) این نوعی رکود برای من حساب میشه. اینکه میگید چی به دست میاریم و چی از دست میدیم، نکته ی خوبیه. من الان اولویت رو در باز پس گرفتن میادین اجتماعی از دست اونهایی می بینم که رگ فمینیستیشون به قول شما فعاله! چرا باید بی تفاوت باشیم؟ وجه بیرونی مملکت ما داره اساسی خدشه دار می شه. چرا باید میدان کار و فعالیت و سیاست دست کسانی باشه که به اسلام و واجباتش هیچ تقیدی ندارند؟
شما فرض کنید که ما بانوان متشرع همگی تو خونه بنشینیم و فرزندداری بکنیم. فرزندان ما هم همه دختر باشند! این سیکل تا کجا ادامه پیدا می کنه؟ تا جایی که یکی از ما پسری داشته باشه که اون پسر در دامان این مادران چنان با تربیت عظمای الهی رشد بکنه و بعد در اجتماع هم با تمام تفاوتهایی که با سایرین داره بتونه وارد جامعه بشه! و باز دختران و خانه ها هم که ادامه دارند! از اون طرف هم بانوان و آقایانِ قشر غیر متشرع رو تصور کنید که مدام بر کسب جایگاه های اجتماعی از هم پیشی می گیرند و دیگه کم کم حتی عکس رهبر و امام رو تو ادارات مشاهده نمیکنیم و اگر چادر به سر به اداره ای مراجعه می کنیم مضحکه ی خاص و عام می شویم!
چرا باید اینطور باشه؟ این تکلیف نیست؟ این مسئولیت نیست؟ آیا همه ی اینها باید به مردان سپرده بشه؟ مردانی که اسلام خودمون از صحبت با نامحرمان عشوه گر اونها رو منع کرده اما در مملکت اسلامی به ناچار بپذیریم که برای انجام مشاغلشون با زنان نامحرمی که اعتقادی به تشرع و حیا و عفت ندارند همکلام باشند اما زن متشرع در  خانه بماند که وقتی که باید باشد، باشد!
این مسائل به زعم بنده به این سادگی نیست که من بگم باید بریم سرکار و شما بگید نباید برید سرکار!
شما خودتون بگید که دختری که دانشگاه نمیره و نرفته و از دیپلمش خانه داری کرده میتونه مادر بهتری باشه یا اونی که تحصیل کرده ست؟! مسئله ی من مدرک نیست که بگم دکترا از فوق لیسانس بهتر است و ارشد از کارشناسی! نه! مسئله حضور در اجتماع و اطلاع از وضعیت اجتماعه.
یا من بگم لطمه وارد نمیکند شما بگید چرا وارد میکند. مسائل اجتماعی رو نمیشه با حساب دو دو تا چهارتا مدیریت کرد.
اینها همه به هم پیچیده ست.

اما من هم با اینکه لیسانس خودم فنیه اما به همه ی دخترانی که برای رشته های فنی و کار در محیطهای فنی تلاش می کنند توصیه های شما رو ارائه میدم! البته به سبک خودم :) اما تشویقشون میکنم که لااقل تا وقتی که ازدواجی نیست و فرزندی نیست در محیطهای جامعه حضور فعال داشته باشند.
دخترا فمینیست شدن، چون درست تربیت نشدن. توی ادارات مضحکه خاص و عام میشید، چون اداری ها درست تربیت نشدن. اوضاع مملکت اینه، چون جامعه درست تربیت نشده. اوضاع دنیا اینجوریه چون مردم دنیا درست تربیت نشدن (خودشون خودشونو درست تربیت نکردن. تمام کسایی هم که مسئولیت تربیت اونا رو بر عهده داشتن، اونا رو درست ترییت نکردن)
محور این تربیت، هم مادره :)

هر دوی ما هم نظر هستیم. فقط شما برای رفع مشکل میگین از قدم های کوچیک شروع کنیم و دیدگاه های آیت الله بروجردی رو دارین. من از همون اولش میخوام بزنم به ریشه مشکلات... عین امام خمینی میگم شاه کلاً باید بره :)))
هر دو راه هم درسته :)

پاسخ:
تشبیهتون اصلا صحیح نبود چون جامون برعکسه! :))
من میگم خودمون بلند شیم شاه رو بندازیم بیرون، ننشینیم منتظر فردا و فرداها، شما میگین از بیس شروع کنیم شاید یه روزی یه جایی یه وقتی به یه نتیجه ای رسیدیم و شاه خودش رفت کنار!
تازه امام خمینی که یه خانم با هشت تا بچه ی قد و نیم قد رو از خانواده دور کرد با خودش برد پاریس که! :| خدا بر درجات هر دو بیفزاید ان شالله.

و جالبه که تاکید دارید مادر اگر وقتی که باید باشه، باشه؛ بچه درست تربیت میشه!!! اینهایی که درست تربیت نشدن به این علت نیست که مادرشون اجتماعی بوده یا شاغل بوده یا در وقت نامناسب دکترا خونده! (:دی) به این علته که اصلا مادرشون خودش تربیت نشده بوده. و اون مادر اگر همیشه ی همیشه هم پیش بچه هاش می موند و اولویتش بچه ها و همسرش می بودن و نهایت عشق رو بهشون ارزانی می کرد بازم چیزی عوض نمیشد. کما اینکه داریم می بینیم خانواده های فوق خوشبخت که هیچ قدمی برای اسلام بر نمیدارن چون دغدغه شون این نیست اما مملو از عشق و محبت نسبت به خانواده و سایرین هستند. پس مادر باید خودش تربیت شده باشه.
خب اینو از کدام نقطه ی تاریخ طلب کنیم؟!

یهویی از متن میرین توی حواشی :)))
مادر باید خودش تربیت بشه. مادر در حل تضاد رفتن سر کار و نرفتن تربیت میشه. در تشخیص اینکه الان باید عین فاطمه بره توی مسجد و داد بزنه یا اینکه بشینه با حسن و حسین بازی کنه. در طول دادن دوره تحصیلش برای اینکه از بچه ش غافل نشه. در عقب انداختن یا ننداختن ازدواجش... و منم دقیقا میگم از خودمون باید شروع کنیم. از خودمون بصورت بیسیک! تا بتونیم شاهو بندازیم بیرون. 
اتفاقا یادمه جایی خونده بودم که همسر امام خمینی دبیرستان درس خونده بود. زبان فرانسوی بلد بود. کلی روشن فکر بود. و خیلی چیزای دیگه. یه دونه حاجاقا مصطفی بیرون داد که برای آخرتش بسه...
شما گمان نکنید من مخالف سر کار رفتن هستم. من میگم مراقب باشیم جامعه سازی ما رو از خودسازی و خانواده سازی غافل نکنه. میگم کرسی دانشگاه ما رو از کرسی حفظ خانواده غافل نکنه. شمام همینا رو میگین. و همینا رم توی زندگی شخصیتون اجرا کردین :)
با این حال من دارم تاکید میکنم که این نگاه در بین همه مذهبیا نیست. به شدت همه چیو فدای جامعه سازی میکنیم ما. بدترش اینه که بین دخترامونم داره رواج پیدا میکنه. حتما میخوان برن سر کار. میگیم چرا؟ میگن چونکه محل کار نباید از بچه مذهبیا خالی باشه! میرن دانشگاه تا نذارن دانشگاه از بچه مذهبی خالی بشه. خالی نشدن کار و دانشگاه هدف نیست!!! پس چرا عین یه هدف بهش نگاه میشه؟ قراره بریم سر کار یا دانشگاه، تا تربیت بشیم و تربیت کنیم. یا اینکه از کار و دانشگاه بگذریم تا تربیت بشیم و تربیت کنیم. نه اینکه بریم تا عرصه رو بر ضدانقلاب تنگ کنیم :|||
شما فکر میکنین من دارم بحث شخصی با شما میکنم؟ بحث ما با پیشنهاد من به شخص شما شروع شد و به جامعه ادامه پیدا کرد. اصلا نرین توی موضع دفاع از خودتون. من متوجهم که راهتون درسته :)
پاسخ:
ممنونم من تو موضع دفاع از خودم نیستم. اما دارم میگم حکم کلی که شما میدید صحیح نیست. نمیشه گفت در خانه ماندن بهتر است یا اولی است یا اثربخش تر است. و بعد مثلا محکوم کنیم کسی رو که از بدو تولد فرزندش همچنان مشغول کار بوده و به خاطر در کنار فرزند بودن کارش رو رها نکرده. من عرضم اینه.
تکلیف و مسئولیت هرکسی رو خودش باید تشخیص بده و به قول شما اصلا همینه که آدمها رو تربیت می کنه. ما فقط میتونیم آگاهی بدیم در همه ی مواردی که شما گفتید و خودم عرض کردم. درسته نظر ما یکیه. اما شاید ظرافتهای این نظرها با هم متفاوت شده.
خب آخه من که نگفتم در خانه ماندن بهتر است! برا همین هی دارم میگم که کُنه حرف ها یکیست!
جمله من اینه: سر موقعش اگه نموندی، دیگه هر چی بمونی فایده نداره. قاعده ی ریاضی هم نیست که با یه مثال بشه نقضش کرد :)

سر موقعش برای آدمهای مختلف، فرق میکنه. یک مادر ممکنه تشخیص بده که توی 20 سالگیِ بچه ش، باید دست از کار بکشه و خودشو فقط وقف خونه کنه. ممکنه 2 ماهگی بشه. ممکنه هیچوقت نشه! اما اسلام به طور عام یه حرفای دیگه ای میزنه که مشخصاً تا 7 سالگی پدر و مادر رو در خدمت بچه میدونه. لفظ "سید" بکار بردن برای بچه یعنی اینکه بچه، آقای پدر و مادرشه :) با این حال این یه مسئله کلی هستش و عرض کردم در کنار بقیه حرفای اسلامه که معنا پیدا میکنه. چون دقیقا در سایر ابعاد هم یه سری حکم دیگه هست که در عمل با این مسئله بچه داری تداخل پیدا میکنه. 
همین تشخیص وظیفه در لحظه، از بین این احکام کلی هست که ما رو تربیت میکنه و ما به دنبالش بقیه رو تربیت میکنیم

موفق باشین ان شاالله :)
پاسخ:
همون کنه حرفها رو خوب اومدین:)
همچنین شما موفق باشین ان شالله هواپیمای ملی رو دریابید که جان مردم در دستتونه هاااا!