4398.
احوالات جسمیم خوش نیست!
وگرنه احوالات روانیم خوبه!
از این بابت خوبه که هیچ کاری ندارم :دی
گفته بودم یه تنبلیِ درونی در وجودم هست.
الان از اینکه پایان نامه ای وجود نداره
و من میتونم با فراغ خاطر کتابِ سلام بر ابراهیم رو بردارم و بخونم و عذاب وجدان نگیرم خیلی خوشحالم :)
از اینکه میتونم برای رفتن به کلاس خیلی راحت برنامه ریزی کنم و با هیچ چیزِ دیگه ای تداخل پیدا نمیکنه خوشحالم.
از اینکه میتونم صبحها گاهی که گل پسر بیشتر میخوابه منم بخوابم خوشحالم :)
کلا خوشحالم از این فراغ خاطری که ایجاد شده!
با این وضعیتِ روانیِ آسوده، گاهی شک میکنم که واقعا چرا میخوام دکترا بخونم؟! :))
+اگه ماااااایییییییم،
تا احوالات جسمیمون خوب بشه
یه چیزی میشه که احوالات راحتی و بی خیالیِ روانیمون به هم میریزه! :|
(البته اون چیز مثبت باشه ان شالله! مثلا یه کار قلمبه برام ایجاد بشه بیفتم دنبالش :)
خودمونیم :)