یه اصفهونی میشنوی!
امروزمون با پنچریِ ماشین و تعویض لاستیک و پنچرگیری شروع شد!
بعد مزار شهید حججی رو زیارت کردیم و رفتیم اصفهان.
در بدو ورود به اصفهان یه تصادف تپل داشتیم که کل سپر و صندوق عقبمون رو داغون کرد، :/
و بعد رفتیم دنبال رستوران و انقدر پارکینگ شهرزاد شلوغ بود که بی خیالش شدیم و رفتیم آکواریوم!
بعد از آکواریوم نشستیم تو آلاچیق های ناژوان چای خوردیم و میخواستیم بریم پارک آبی که گفتن کلا تعطیله و ما هم به جاش رفتیم شهربازی ^_^
از فرط خستگی و گرمی هوا داشتم می مُردم ولی خب این سفرمون کلا وقف بچه هاست. :)
ساعت پنج در شرایطی که هرلحظه امکان داشت از گرما غش کنم، یه خانمی باب گفتگو رو باز کرد.
ازش پرسیدم شما اصفهانی هستین؟
گفت بله!
گفتم تو این جِزِّ گرما برای چی اومدین شهربازی؟ من مسافرم مجبورم الان بیام، شما برین دو ساعت دیگه بیاین خب! :/
میگه: مگه گرمه؟ :/
خلاصه که ساعت هفت و نیم اومدیم بیرون.
تو راه برگشت مستر رفت خرید کنه که یهو اومد گفت ببین چی پیدا کردممممم! :))
حالا شما هم ببینین چی پیدا کردیییییممم! :)
نوستالژیِ عزیز اما بی کیفیت! :/
والا قدیما یه بند انگشت خامه روش بود! :/
خلاصه اینم از امروزِ ما.
حالا هم که در اقامتگاهمون مستقر شدیم و ان شالله فردا با این آب و هوای قشنگ خداحافظی میکنیم.
اصفهان مثل همیشه جذاب بود :)