اون بدبخت گفته بود فلان تعداد نوزاد و بعد مامان بزرگ دوستم گفته بود دروغ میگن پدرسگا رو یادته؟ انگار راست گفته بودن پدر صلواتیا.:)) سرمو هر طرف میچرخونم یه فندوقی نخودی چیزی متولد شده:D قدمش مبارک برای مامان و باباشو خالش
منم با برادرزاده های بزرگم که هم نسل محسوب میشیم ازبچگی رفیق وهمبازی بودیم، اونایی که تو سالهای دانشگاه و دبیرستان و عنفوان جوانیم دنیااومدن که عین بچه ی خودمن چون تادوسه سالگی خونه ما بزرگ میشدن،چون ماماناشون شاغل بودن، اونایی که بعد ازدواج وبچه داریم دنیااومدن تاااازه شدم عمه معمولی!چون همه اذعان دارن پسر من ازهمه شون انرژی گیر تر و شیطون تر بود.
حالا بچه خواهرم که اصن بچه خودمه، از بس منو دوس داره، نمیتونم عاشقش نباشم.