آنقدَر سوختم از آتشِ کنکور که مپرس..
کسانی که در بند حرفها هستند و شغل آینده و همسر آینده و راه آینده خود را از این و آن و از دهان های باز و چشمهای بسته می گیرند چطور میخواهند به حسنات و صالحات دست پیدا کنند؟
چگونه میخواهند بدون عقل و علم و حلم به حاصلی چشمگیر نایل شوند؟
باید علم پیدا کرد به آنچه که شده و آنچه که انجام نشده و باید انجام شود،
باید علم پیدا کرد به نقطه ضعفهای خود و دقت و بیداری دشمن، که تا چه حد به ضعفهای ما آگاه شده،
باید علم پیدا کرد به طرح ها و کارهای دشمن و نقطه ضعفهای او.
این علم برای هرکاری که میخواهی انجام بدهی لازم است.
تو می توانی بدون این وسعت نظر و بدون این طرح و بدون این آگاهی و بصیرت رشته ای را انتخاب کنی و به خیاطی و گل دوزی و خانه داری و همسرداری و یا پزشکی و مهندسی و معلمی مشغول شوی و در هرچه که پیش آمد و اتفاق افتاد آرام بگیری.
ولی گاهی حساب میکنی که تو در جامعه ای هستی، در کشوری هستی و این کشور نیازها دارد و منافع و امکاناتی دارد و این امکانات، قدرتها و ابرقدرتها را وسوسه میکند و به دوستی و دشمنی می کشاند.
پس تو نمیتوانی در این جامعه ی مرتبط و کشتی بزرگ بی حساب و کتاب و بی توجه به دوستی ها و دشمنیها و نقطه ضعفهای خود و دشمن انتخاب و اقدام کنی .
کسی که از ریشه های عمل و انگیزه ها و هدفها اطلاع دارد نمیتواند از شرایط بی خبر باشد و بی گدار به آب بزند که اگر بی حساب به آب بزند غرق می شود و غرق می کند..
+دیگه به چه زبونی باید بگم کتاب نامه های بلوغ عین صاد رو حتما بخونین؟! :دی
+کنکور ابزار بود بچه هااااا... ابزااار(میدونم برای گفتنِ این جمله یه کم دیره!)
اما اینو به موقع میگم: رشته ای که انتخاب میکنید هم ابزااااره...
با هدف اشتباه نگیرید.
با هدف اشتباه نگیرید...
آه که چه دل پُرررر دررررردی دارمممم... وین اشکِ روی گونه شیواترین بیان است...