بینی جهان را، خود را نبینی.
غالب ما آدمها برای بهبود اوضاع و شرایط منتظر تغییر خارجی اوضاع هستیم. از علل اصلی این موضوع هم آن است که گمان نمی کنیم که کارِ ما یک نفر، به تنهایی اثربخشی خاصی ایجاد کند. همین موضوع باعث زندگیهای بی هدف خواهد شد. منظور از هدف، مدرک گرفتن و پول درآوردن و شاد بودن نیست. منظور، تلاش برای نیل به هدفی اجتماعی و والا است(جومونگ طور). هدفی که به یک بهبود اجتماعی منجر شود که غالبا از داشتن چنین هدفی و پرداختن بهش طفره میریم.
تو همین وبلاگستان بگردید نمونه های فراوانی از آدمهایی می بینید که بیش از بیانِ آنچه که باید کرد، به بیانِ اینکه اوضاع چگونه هست می پردازند. بهتره بگم غالب آدمها نسبت به ایفای نقش در کسوت اپوزیسیون یا حتی بسیار بلند منشانه نقش رهبر اپوزیسیون تمایل دارند اما نه هدفی دارند و نه قدرتی و نه همتی. کارشان فقط گلایه است. گلایه از وضع موجود تا هرجایی که سطح کلام و اخلاقیات و تعهد طرف اجازه بدهد. از گلایه به اطرافیان و رئیس و مرئوس بگیر تا گلایه به مسئولین و حکومت و اسلام و حتی گذشتگان!
اینها رو طبلهای تو خالی بیان اسم گذاری میکنم. آدمهایی که به هرچیزی و هرکسی برای گلایه کردن متوسل میشن. چشمهایی که مدام در پی پاییدنِ بقیه هستند. کافی است پای یکی از پستهای تمسخر یا گلایه و کنایه به وضع موجودشون کامنت بذاری که " خب خودت تا حالا چه کار کرده ای"؟
آیا تو خودت با تمام سختیهای موجود و ضررهای احتمالی کالای ایرانی خریده ای؟ آیا خودت نه به پلاستیک گفته ای؟ تو وانفسای دلار و سکه چقدر وسط بازار بودی؟ آیا خودت هنگام کار کردن، به تعهدات شغلیت پایبند بوده ای؟ آیا کارمند خوبی هستی؟ تا به حال چند بار به چیزی تعهد دادی که بهش عقیده نداری؟ چند بار وارد کوچه ی ورود ممنوع شدی؟ آیا به رعایت قوانین شرع و حکومت احساس تکلف کرده ای یا وقتی پای مصلحت در میان باشه حقیقت رو فدای اون میکنی؟ آیا موقع رای دادن به اندازه کافی تحقیق کردی یا چشم بسته و براساس حب و بغض رای دادی؟ آیا تو خودت رو نسبت به وضع موجود مسئول میدونی؟ تو خودت چقدر به مسئولیتهای خودت از صدر تا ذیل پایبندی که به مسئولیتهای بقیه و اعمالشون چشم دوختی؟
هزار هزار نوع سوال از این دست می تونی بپرسی و بعد از واکنششون متوجه بشی که چقدر تو خالی هستند یا نیستند و برای روشن گری یا حتی درددل مطلب نوشته اند.
در یک کلام عرض کنم که آدمهایی که فرافکنی میکنند و به جای توضیح دادن کارهای خودشون، مدام به "بایدهای بقیه" گریز می زنند تو خالی ترین آدمهای روزگارند. به همین سادگی.
+اینهایی که نوشتم شاید سیاسی و اجتماعی به نظر رسید که هست. اما بیش از سیاسی و اجتماعی بودن شخصیه. بارها گفته م و خوانندگان و دوستان قدیمی هم مطلعند که روز اولی که این وب رو تاسیس کردم فقط یک هدف داشتم. گلایه از وضع زندگیم. چندین ماه فقط غر زدم. از مستر، از خانواده ش، از خانواده م، از خودم، حتی از پسرکی که فقط یک سال داشت.. تا یک روز سرنوشت! روزی که به خودم نگاه کردم و احساس کردم بود و نبودِ خودم در این دنیا و این جمع تفاوتی ایجاد نمیکنه. اون روزی که فهمیدم نبودنم هیچ چیزِ خاصی از زندگیِ مستر و بقیه و حتی خودم(!) کم نمیکنه. اون روز تصمیم گرفتم "باشم" و علاوه بر بودن، قهرمانِ زندگیم باشم و اول شخصِ زندگیِ خودم.
آدمهای اطراف من همون آدمهان. نه منششون تغییر کرده و نه عقایدشون. اما من تغییر کردم. من مطالبه گر و تعیین کننده ی مناسبات و نحوه ی برخورد اونها با خودم هستم. من حکومت نمیکنم، اما اثرگذارم حتی یک اثر جزئی. و این نشانه ی زنده بودنه.
باید بود، باید وسط میدان بود، باید کار کرد، باید تغییر کرد..که انقلابی نمایی جدای از انقلابی گری است*
#فقط_به_خودت_نگاه_کن.
#از_خودت_بپرس_پیش_از_آنکه_از_تو_بپرسند.
#از_خودت_شروع_کن.
* :)