علی الدنیا بعدک العفا.
نزد پدر بازگشت، زخمهای بسیار بدو رسیده.
گفت ای پدر تشنگی مرا کشت و سنگینیِ آهن تاب از من بِبُرد. شربت آبی هست تا بر دشمن قوت یابم؟
حسین گفت به جنگ بازگرد که به زودی جد تو جامی پر، بر تو بنوشاند که دیگر تشنه نشوی.
او بازگشت و میگفت:
جنگ است که گوهر مردان را آشکار میکند و درستیِ دعاوی بعد از جنگ آشکار می شود..
کشتگان او به دویست تن رسید.
اهل کوفه از کشتن علی پرهیز می کردند.
مره ابن منقذ عبدی او را بدید و گفت: گناه همه ی عرب بر گردن من اگر حسین را به داغ او ننشانم.
بر او بگذشت و با شمشیر می تاخت. ناگهان نیزه بر پشت او فرو برد و تیری در گلوی او آمد و علی در خون خود بغلطید. دست بر گردن اسب آورد. اسب او را سوی لشگر دشمن برد و مردم بر او ریختند و با شمشیر زدند و پاره پاره کردند.
وقتی روح به حلقوم او رسید به بانگ بلند گفت: ای پدر! این جد من پیغمبر است که جامی پر به من نوشانید که دیگر تشنه نشوم. بشتاب. بشتاب. که تو را نیز جامی آماده است.
سپس بیفتاد.
حسین آمد و بر سرِ علی ایستاد.
صورت بر صورت او نهاد..
اشک از دیدگانش روان شد و گفت:
خدا بکشد آن گروهی را که تو را کشتند..
پسرم علی! بعد از تو خاک بر سر دنیا.
صدای حسین به گریه بلند شد.
و تا آن زمان کسی صدای گریه ی او را نشنیده بود.
+الا لعنه الله علی القوم الظالمین.
+صلی الله علیک یا اباعبدلله.
+از کتاب آه.