الآن انکسر ظهری و قلّت حیلتی.
بر حسین بتاختند و بر سپاه او غالب گشتند و تشنگی بر او مستولی شد.
بر بند آب بالا رفت و آهنگ فرات کرد و برادرش عباس پیشاپیش او می رفت.
ابن سعد عمرو ابن حجاج را با پانصد سوار فرستاد و راه را بر او بست.
زرعه ابن ابان تیری افکند که بر زیر چانه ی حسین نشست. حسین تیر برکند و دست را بر زیر آن گرفت هر دو دست از خون پر شد.
خون را ریخت و گفت خدایا سوی تو شکایت میکنم از آنچه با پسر دختر پیغمبرت می کنند.
سپس به جای خود بازگشت و تشنگی بر او سخت شده بود.
مردم گرد عباس را گرفتند و او را از حسین جدا کردند.
عباس به طلب آب رفت.
بر او حمله کردند. او نیز بر آنها تاخت و رجز میخواند.
زید بن رقاد پشت خرمابُنی کمین کرد. حکیم ابن طفیل سنبسی یاور او گشت و شمشیر به دست راست عباس زد.
عباس تیغ به دست چپ گرفت و حمله کرد و کارزار کرد تا ضعف بر او مستولی گشت و زخمهای سنگین وی را رسید و از حرکت فروماند.
زید ابن رقاد از پشت درخت خرما بر دست چپ او زد.
سپس مردی بر او حمله کرد و به گرز آهنین بر فرق سر او کوفت که سر او بشکافت و از اسب بگردید و فریاد زد: "یا اباعبدالله! علیک منّی السلام"
چون حسین او را بر کنار فرات بر زمین افتاده دید بگریست.
او را از زمین جدا کرد و گفت اکنون کمرم شکست و چاره ام کم شد..
هرگاه دشمن بر حسین و سپاه میتاخت عباس حمله می کرد و نزدیک حسین جهاد میکرد و حسین هر سو میگردید با او بود و خویشتن را سپر برادر میکرد و از حسین جدا نمیشد.
وقتی عباس رفت و کشته شد، دیگر هیچکس باقی نمانده بود.
+صلی الله علیک یا اباعبدالله.
+از کتاب آه.