ساز مخالف می زنیم!
امروز بعد از مدتهاااا و ماه هاااا در وعده ی صبحانه ی خود کره میل کردم!
بدون اینکه متوجه باشم کره رو بالکل از صبحانه حذف کرده بودم و با اینکه مستر و بچه ها کره رو معادل معنای لغویِ صبحانه تصور می کنند ولی من ساز مخالف میزدم و نمیخوردم.
البته تو غذاها گاهی به جای روغن کره میریزم ولی مصرفش به صورت جامد رو کلا ترک کرده بودم!
در شگفتم از اینکه در تمام سالهای مجردیم کره یک عضو مهم زندگی ما بود و من به این موضوع تن داده بودم بی شکایت و حتی بدون ذره ای دلخوری یا عدم رضایت و دریغ از لحظه ای فکر کردن به اینکه چه چیزی قلبا منو راضی میکنه.
اما جالبه که این عادتِ بیست ساله در سبک زندگی باعث نشده بود که ماهیتِ درونی وجودم در مورد صبحانه های مورد علاقه م مدفون بشه! و تا فرصتش دست داد به صورت خودکار و ناخودآگاه بروز و ظهور پیدا کرد.
جالب نیست؟ به نظر من که جالبه.
ولی واقعا چرا روغن جامد می خورین؟ :/
+رفتم پیش استاد راهنمام که تو جلسه مصاحبه م بود. بهش گفتم ازتون ممنونم بابت لطفی که داشتین و نمره ی خوبی که بهم دادین.
یهو شگفت زده طور انگار خبر شوک آور و ناراحت کننده ای دریافت کرده باشه بهم نگاه کرد و گفت نکنه قبول شدی؟ :/
گفتم نهههه نگران نباشین قبول نشدم! :))
سرخ و سفید شدنش رو به چشم دیدم! :))