دندان کرم خورده.
روزگاری است که ناخوشم.
حوصله ی بچه ها که هیچ، حوصله ی خودم رو هم ندارم.
بیشتر از ده روزه که پسرک مریضه و ماشششالله مداااام غر میزنه. و من نه اعصاب تحمل غرهاشو دارم و نه کشش همراهی و همدلی باهاش رو.
از تصور نتیجهای که برخوردهام داره از خودم متنفر میشم اما واقعا کاری نمیتونم بکنم.
مریضی پسرک، غرهای مداومش، انصراف مستر، حرفزدن باعدهای از صاحبمنصبان در رابطه با وضع جاری، رفتارهای خودم با پسرک، شلوغیِ مداوم خونه که انگار تا آخر عمر از پسش برنخواهم آمد، بلاتکلیفی ای که دارم و انتظاری که میکشم، اوضاع اقتصادی، و بدتر از اون علم به اینکه ما از خیلیهای دیگه جلوتر هستیم، مامان و اوضاعِ جسمی خودم، همه و همه باعث میشه هیجان و لذتهای روزمرهمون کمتر بشه و وقتی فکر میکنم به چیزی که به رخوت من دامن میزنه میفهمم که یه دلیل مهمش حضور در فضای مجازیه.
باید این دندان پوسیده رو کند و از فضای مجازی خارج شد.