هرچه کارم بیش، خوابم بیشتر!
باز به کوه تلنبار شده کارها رسیدم.
فرصتم برای درسخوندن خیلی کمه.
برای مقاله نوشتن هم.
برای تدریس!
گفته بودم یکی از رویاهام تدریسه؟
فردا برم ببینم بالاخره میتونم یه موسسه رو راضی کنم که بهم درس بدن.
نمیدونم قسمت میشه یا نه ولی خدایی در راه رسیدن به رویاهام تنبلم و عزم جزم ندارم.
همیشه تنبل بودم و حکایت امروز و دیروز نیست.
اما الآن بدترم!
نمیدونم از سرمای هواست که آدم رو به زیر لحاف میکشه یا واقعا یه چیزیم هست که اینقدر به خواب علاقهمند و مشتاق شدهم!
برای ماه آذر یه جدول برنامههای روزانه کشیده بودم برای کارهایی که هر روز باید انجام میشد.
و هرکاری که انجام میشد ذیل ستون خودش و مقابل تاریخ تیک میزدم.
اثربخش نبود و کارایی لازم رو هم نداشت.
تصمیم گرفتم به جای اینکه برای همهی کارهام باهمدیگه فقط یک جدول بکشم،
تو ماه بعدی برای هر کاری یک جدول جداگانه داشته باشم.
شاید اونجوری تیک زدن و نزدنِ ناشی از انجام یا عدم انجام کار جذابتر و سرزنشکنندهتر بشه.
و کارها تو تجمع ستونهای عمودی گم نشه و الزام رعایتشون بیشتر به چشم بیاد.
تو این حجم از شلوغیها تصمیم گرفتم امسال بالاخره کمر روزههای قضا رو بشکنم،
ولی باورم نمیشه چه قدر تفاوت هست بین رمضان و سایر ایام.
تو ماه رمضون چقدر راحت آدم روزه میگیره!
الان این همه وقت من روزه بودم تازه شده سه روز! :/
راستش هیچ امیدی ندارم که روزههای برجا مانده از دوران مادری تموم بشه.