پاسخ:
اون بحثی که از پاسخهای من کپی پیست کردین بحث جنگ به انگیزهی مسلمان کردن بود.
با توضیحاتی که دادین فهمیدم منظورتون از اکراه با من متفاوته. حالا ابوسفیان رو فراموش کنیم. چون من نمیدونم که آیا پیامبر او رو در شرایط اکراه قرار دادن یا خودش برای ظاهرسازی و با مشاهدهی توان اندک جنگی پیشدستی کرد. اونو ولش کنیم تا من دقیقتر مطالعه کنم. اما معنیِ اکراه:
اکراه یعنی کسی رو اجبار کنند تا عملی رو بدون رضایت انجام دهد و در مقابل اعتقاد میآید و با اجبار هم تفاوت دارد. در اجبار اختیار سلب میشود ولی در اکراه نه. شخص با اختیار خودش ناچار به پذیرش میشود چون تهدیدِ صورت گرفته را دارای قابلیتِ عملی شدن تلقی میکند. شما که حقوق خوندین حتما میدونین که اکراه در ارتکاب جرم از مواردیه که باعث سلب عقوبت و مجازات میشود.
اگه اینطور نگاه کنیم دین خیلی از ما مدعیانِ اسلام هم دارای اکراه(بدون رضایت، با ترس از عقوبت و بدون اعتقاد) است.
اینگونه است که اکثریت ما به بعض مومنیم و به بغض کافر. که اگر نبودیم وضعمان چنین نبود!
بعد اینم در نظر بگیرید که عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم!
همون دین داری با اکراه هم میتونه تو قالبش قرار بگیره. پس شاید نجاتبخش باشه!
و شاید بشه نتیجه گرفت که بودنش از نبودنش بهتره! هوم؟ میشه؟
حالا از این منظر دوباره نگاه کنین و نظرتون رو بگین لطفا. دارم فکر میکنم. با صدای قدری بلند تر از حد نرمال.
+الان نگاه کردم دیدم برخی مفسران اکراه در این آیه رو معادل اجبار تلقی و تفسیر کردن و از اصرار بر معنای لغویش چشمپوشیدند و معنای اجبار رو نزدیکتر به اون مفهوم دانستند.
که نمیدونم چرا! :/ (احساسِ بیسوادی!)