همه آرزویم اما، چه کنم که بستهپایم...
من برای رشد کردن خیلی کارها کردهم(الکی!)
خیلی راهها رو امتحان کردم، خیلی رذیلهها رو کنار گذاشتم، رو نمازهام کار کردم، رو ارتباطم با امام عصر کار کردهم، رو خشمگین نشدن کار کردم، رو انجام واجب و ترک محرمات کار کردهم، رو برنامهریزی کار کردهم، رو اهمیت ندادن به حرف مردم و داشتنِ اعتماد به نفس کار کردهم، رو نرم کردن زبانم کار کردهم، نمیگم همه رو به غایت پیش بردم و الان مشکلی از این موارد ندارم. چرا دارم. زیاد هم دارم. اما هر کدوم از اینها تو یه دورهای از زندگیم اولویت اولم بوده. مثلا یک ماه و دو ماه مجدّانه به رفع یک رذیله پرداختم ولی به هیچ نتیجهای نرسیدم! رذیلههه کمی بهتر شد اما من نشدم! و همین شد که رهاشون میکردم و ناامید و سرگشته به دنبال گره کوووورِ زندگیم گشتم.
اونهایی که از مدتها قبل با من همراه بودهن میدونن بارها از این موضع و این سرگشتگیها پست گذاشتم و بیچارگیمو به اشتراک گذاشتم و بارها هم سرزنش شدم!
من خیلی فکر کردم، خیلی گشتم و مدام پرسیدم که اون گره کور زندگی من کجاست؟ اون چیه که پامو بسته و هر کار میکنم بازم نه قلبم نورانی میشه و نه خیالها و توهمات ذهنیم کم میشه، و نه نمازهام که عصارهی حیات معنوی منه درست میشه، چرا من آدم متشرعی هستم که مومن نیست؟ مگه قرار نبود شریعت من رو هدایت کنه؟ مگه قرار نبود دل دادن به شریعت و اطاعت از اون درهای کمال رو به روی من باز کنه؟ مگه قرار نیست من مسلمان باشم و مهتدی؟ مگه قرار نیست انجام واجب و ترک محرم راه رو نشون بده و باز کنه؟ پس کو؟ چی شد؟!
پستهای مرتبط با این درگیریها تو وبم زیاد بوده. از چراییِ خسارتِ دنیا و آخرت خوارج و ابن ملجمِ نمازشبخوان و شمرِ جانباز صفین بگیر، تا بیان بیچارگیهای خودم.
این همیشهی همیشه سوال بزرگ زندگیم بوده.
تا اینکه به لطف خدا، پس از رخ دادن سلسله اتفاقات بسیااار، بزرگی به من گفت:
"پرداختن به قِشرِ اعمال و رعایتِ ظاهر آن و محروم بودن از برکات باطنی آنها، از اعلا مراتبِ خسران است و موجب حسرتهایی است که عقل ما از درک آن عاجز است."
و من عرض کردم که ای استادِ الهی! به من بگو که دردم از کجاست؟ که به نظر میرسه من هم فقط ظاهر اعمال رو رعایت میکنم. باطن این اعمال کجاست؟
و ایشان فرمود:
"ای عزیز! دامن همت به کمر زن و دست طلب بگشای و با هر زحمتی که هست احوال خودت را اصلاح کن."
گفتم "کدوم احوال؟ آن کدام حالت است که اثر باطنیِ تمام افعال مرا خنثی میکند و جز ظاهر اعمال چیزی برایم نمیماند و مرا خسر الدنیا و الآخره کرده است؟"
فرمود:
"قوتِ سلوک هرکس به مقدار قوت نظرش بر عزت پروردگار و ذلّت عبد است. و هرچه نظر انانیت و خودبینی و خودخواهی در انسان غالب باشد، انسان از کمال انسانیت دور، و از مقام قرب ربوبی مهجور است. پاره کردن این حجاب از تمام حجابها مشکلتر و خود، مقدمهی پاره کردن سایر حجابهاست و این همان کلید غیب و شهادت و راه عروج به کمال روحانیت است. اولین شرط سلوک الی الله خروج از منزل خودبینی و خودپرستی است. پس هرکس با خودبینی و در حجابِ خودخواهی طی منزل کند، تلاشش باطل است و هرچه بیشتر پیش رود بیشتر به خودبینی میرسد.
پس سالک را ضروری است که به مقام ذلت خود پی ببرد و هرچه این نظرِ ذلت، قوت گیرد عبادتش روحانیتر و روحش قویتر شود."
و من لبرییییییز از خودبینی و خودخواهیام.. و هرکار میکنم و هر عبادتی انجام میدم با محوریت منافع و لذات شخصیِ خودم و یا ترس از عقوبته.
که عبادت از روی ترس دوزخ و شوق بهشت ابتداییترین مرحلهی عبودیت است.
هدف پایانی تکلیف الهی نه عالم شدن است، نه فیلسوف شدن، نه فقیه شدن و نه عارف شدن، بلکه انسان کامل شدن است. و انسان کامل شدن یعنی به مقام نورانیت قلب رسیدن. و نورانیت قلب جز با خالی شدن از خود، و پر شدن از ربوبیت حق ممکن نیست.
و هر تلاشی در این مسیر و هجرت از خود به سوی خدا، انشالله ماجور و مستوجب برکت است که میفرماید:
و من یَخرُج مِن بَیتِهِ مُهاجِراً الی اللهِ وَ رسولِه ثُمَّ یُدرِکهُ الموتُ فقَد وقَع اجرُهُ علَی اللهِ.
هرکس از خانهاش بیرون رود در حالی که به سوی خدا و رسولش هجرت میکند و آنگاه مرگ او را دریابد پاداش او بر خدا واقع و لازم شده است. (۱۰۰ نساء)
+پیکر یکی از عزیزترین مهاجرانِ الی الله امروز تشییع میشه، من از صمیم قلب برای آیتالله شاهرودیِ عزیزممممم درجات اعلی و همنشینی با شهدا و رحمت و مغفرت الهی رو آرزو میکنم. اگر براتون مقدوره امشب برای ایشون قرآن و نماز شب اول قبر بخوانید. برای محمود بن علی هاشمی شاهرودی.
+از همهی بزرگوارانی که لطف کردن و با مناعت طبع منت گذاشتن و برای پست قبل کامنت گذاشتند و منو به بسیاری رذیلههام و غفلتهام آگاه کردند، ممنونم امیدوارم این مطالب و فکر کردن بهشون و تلنگرهای جمعیمون باعث برکت در زندگیهای همهمون بشه.