یعنی همون صحنه هایی که برای حضرت زینب اونقدر رنج در پی داره که امام از قبل به ایشون توصیه صبر میکنن... همون صحنه ها از زاویه ای دیگه ما رایت الا جمیلا میشن...
نمیدونم اصلا ضرورت داشتن نوشتن این نظر یا نه
پاسخ:
سلام.
یعنی به نظرتون لذت حاصل از اون رخداد(مثلاً لذت ناشی از رضای خداوند) برای حضرت کمتر یا مساوی با حجم رنج بوده؟
یه مقدار با این موضوع مشکل دارم. به نظرم اگه لذت مدنظرمون باشه، اتفاقا توی سختیها و جاهایی که باب میلمون نیست کم میاریم.
شاید به قول «من و ...» رضایت بکلمه مناسبتری باشه
پاسخ:
من اصراری بر صحت جمله ندارم اما به نظرم معنای مدنظر ما از لذت و رضایت مهمه. برای همین از اون دوستمون در مورد اختلاف معنی مورد نظرش پرسیدم.
من فکر میکنم رضایت خودش معنایی از لذته. وقتی میگیم من به این کار راضیام یعنی من دارم به نوعی لذت میبرم. حالا کم یا زیاد.
لذت در مکتب اسلامی اصلا حذف نشده و در منطق قرآن هم وجود داره و از تلذ الاعین هم برای لذت بهشتیان صحبت شده. در نتیجه لذت فی نفسه معتبره.
حالا اینکه لذت اسلامی چیه. لذت در مکتب اسلامی با لذت مادی تفاوتهایی داره. اول اینکه این لذت ابدی خواهد بود، دوم اینکه عرفانیه و سوم اینکه هم مادی میتونه باشه و هم معنوی.
لذت ارزش آفرین و اصیل همون رابطهی انسان با خداست. هر انسانی که متوجه بشه وجودش بالنده شده به طور طبیعی لذت می بره. همون طور که آدم حب نفس داره، حب کمال هم داره و از کمال نفسش لذت میبره. و اگر از پسِ رنجهای مسیر به لذتی غالب و مداوم برسه یعنی به سعادت رسیده واقعا. و چه چیزی بیشتر از کمال انسان و قرب به حضرت حق و رسیدن به رضوان خداوند برای انسان لذت بخشه؟ و رضوان من الله اکبر، ذلک الفوزالعظیم.
به نظر من لذتهای دینی لذات نامحدودند. وقتی میفرماید ما رایت الا جمیلا، به نظرت انسان از مشاهدهی چیزهای جمیل چیزی جز لذت کسب میکنه؟
به نظرت بندگی کردن خودش عین لذت نیست؟
معنای لغوی و چارچوب کلیشهایِ لذت رو در ذهنت گسترش بده ببین بازم منطبق بر این جمله نمیشه؟
توی لغت نامه های ساده هم لذت به معنی حظ بردن، خوشی، کیف و ... معنی شده.
و رضایت به معنای خشنودی و پسندیدگی، میل و ... معنی شده.
یه جورایی لذت سطحی و رضایت درونی و عمیقه.
لذت بردن زمانی پیش میاد که اول رضایت داشته باشی.
تا درمورد یه چیزی رضایت وجود نداشته باشه لذتی هم براش پیش نمیاد.
کمال هم یه کلمه مبهم و کلیه. باید حیطه کمال هم بیان بشه. کمال در چه چیزی؟
طبق خطبه اول نهج البلاغه
سرآغاز دین، خداشناسیه
کمال شناخت خدا، باور داشتن به اوست
کمال باور داشتن به او، شهادت به یگانگی اوست (توحید)
کمال توحید، اخلاصه
و کمال اخلاص، خدارا از صفات مخلوقات جدا کردنه
طبق این توصیفات، نه لذتی بیان شده و نه حتی رضایتی.
شاید بشه توی لایه هایش ردپایی ازشون پیدا کرد و بهشون نسبت داد ولی عمق و معنی اصلی اعتقاد و باور داشتنه نه لذت و نه حتی رضایت.
پاسخ:
این جمله رو قبول دارم: "لذت بردن زمانی به وجود میاد که اول رضایت داشته باشی."
این جمله نشون میده لذت یه مرحله بالاتر از رضایت و نتیجهی یک رضایته نه پایینتر و سطحیتر.
پس با این یکی جمله تناقض داره"یه جورایی لذت سطحی و رضایت درونی و عمیقه."
کمالی که در خطبه ها فرمودید به معنای نهایت هر کدوم از اون مراحله. کمالی که من دارم میگم هم طریق تکامل یافتن و پرورش انسانه. کمال در هرچیزی به لذت منتهی میشه. حتی در امور دنیوی هم رسیدن به نهایت هرچیز باعث لذت مادی و دنیوی میشه.
پاسخ من به ملکه بانو رو بخونید ببینید نظرتون چطوریاست؟
اینکه اصالت با لذت هست که شکی نیست... اما سخنم اینه:
هم درد و هم لذت در مسیر کمال و سیر الیه راجعون تعریف درست خودشون رو پیدا میکنن...
در نظام خلقت هر چیزی اقتضاءی داره... معلومه که کسی که فرزندش رو از دست میده درد داره...اقتضاء از دست دادن درد هست و اقتضاء بدست آوردن لذت...
سخن در اینه که اگر در مسیر حق باشیم از دل هر از دست دادنی یک بدست آوردنی بیرون میاد...
از دست دادن امام حسین و یارانش برای حضرت زینب درد و رنج به همراه داره...
بدست آوردن اون چیزی که در راه خدا در این مسیر عایدش میشه لذت به همراه داره...
اگر در مسیر حق باشیم لذتها بر دردها سیطره دارن... اما اگر در مسیر نفسانیات باشیم درد ها بر لذتها سیزره دارن و دائم لذتهای ما رو تهدید میکنن
پاسخ:
احسنت به شما. این جمله هم همینو میگه.
اگر لذتها بر دردها غلبه پیدا کنن انسان سعادتمنده. کمال در سیر خودش هم رنج دارد و هم لذت. نمیشه که فقط رنج باشه. اگر لذتی کسب نشه یه چیزی مشکل داره و مسیر یا هدف صحیح نیست.
هیچ کس نمیتونه بگه حضرت رنجی نبردن، اما قطعا لذت ناشی از اون رنج براشون ارزشمندتر و غالب بوده.
بلائی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم.
البته این رو به سعادت دنیوی هم میشه ربط داد چون بالاخره انسان برای رسیدن به لذت دنیوی هم بتید رنجی ببره. و وقتی لذتش از رنج بیشتر میشه یعنی به مطلوب خودش رسیده و سعادت دنیوی رو تجربه کرده اما خب اون لذات مادی، محدود و فیزیکی هستند و با اصل روح ما تناسبی ندارن.
تا حالا نشده از چیزی لذت نبری ولی راضی باش؟ دلت آروم باشه؟
اون «ما رأیت الا جمیلا» هم به خاطر درک معرفت خدا بوده وگرنه که از خود ماجرای کربلا و مصائب که لذت نبردند، بردند؟
پاسخ:
از مصیبت و کج فهمیِ مردم که لذت نبردن اما از ایستادگی و خلوص و تقوای حضرت اباعبدالله و یارانشون لذت بردن و اصلاً همین رو جمیل دیدن. همین قربانی شدن برای خدا رو جمیل دیدن.
ببین یه مثال بزنم. میگن شهید در لحظه شهادت نظر میکند به وجه الله.
به نظرت وقتی کسی شهید میشه در لحظه شهادت رنج بیشتری برده(که کشته شده) یا لذت بیشتری برده(که به وجه الله نظر کرده)؟ به نظرت لذت ناشی از شهادت براش غالب بوده یا رنجی که برای شهادت تحمل کرده؟
قطعا وقتی تیر تو قلبش فرو میشده بسیار درد و رنج میبرده، اما در همون لحظات لذت شهادت رو هم داشته درک میکرده. لذت نظر به وجه الله رو داشته میچشیده. موافق نیستی؟
اینهایی که میبینیم تو مستندهای جنگ که تیر خوردن و خونریزی دارن اما دارن لبخند میزنن و شکر میگن به نظرت از چیه؟ جز از لذت معنویایه که همون لحظات دارن میچشن؟ طرف داره میمیره اما لبخند رو لبشه. اون داره لذت میبره از فداشدنش. لذت میبره از روزیِ معنویش. وگرنه که همهشون باید از فرط رنج مرگ و درد جسم جیغ و داد میکردن. یه چیزی، یه لذتی یه معنویتی به دست آوردن که دارن لبخند میزنن و خوشحالن.. همین، یعنی لذتِ اون لحظات براشون از رنج اون لحظات بیشتره.
من رنج رو نفی نمیکنم اصلا. نمیخوام بگم رنج نیست. میگم در مسیر سعادت لذتی وجود داره که بر رنج ناشی از طی مسیر غلبه پیدا میکنه. اون لذت خودش عامل ادامهی راههاست. اگر کسی در مسیرش اون لذات رو درک کنه و اون لذتها بیشتر از رنجها باشن به سعادت رسیده.
تمام حرفت رو قبول دارم اما میگم اصالت با لذت نیست، با بندگیع. اونام چون بندگی خدا رو کردند، تسلیم بی چون و چرا بودند، انقدر لذت بردند. وگرنه به خاطر لذت بردن که این کارها رو نکردند.
قبول داری آیا؟
پاسخ:
نمیتونم بگم هدف اصلی چیه! نمیخوام با کلمات بازی کنم. ولی واقعا نمیدونم.
چون بندگی کردن قطعا به لذت میرسه و اگر نرسه یعنی یه جای کار میلنگه و بندگیِ درستی در حال انجام نیست.
و از طرفی هم خداوند ما رو به لذت دعوت میکنه. به لذت ناشی از رضایت. نمیفرماید بیاید بندگی من رو بکنید که اصالت موضوع با بندگی من است. می فرماید بیاید تا شما رو به سعادت برسونم. خب معنی سعادت چیزی جز لذت مداومه؟
بعد برای اینکه مردم رو همراه کنه از لذات بهشت میگه. بعد از از فوز عظیم ناشی از رضایت خدا میگه. از نفس مطمئنه که راضیه و مرضیه است میگه. همهجا داره میگه اگه راه من رو بیای (بندگی من رو بکنی) لذتی وصف ناشدنی در انتظار توست. و نقطه مقابل و نتیجهی طی نکردنِ مسیر بندگی هم عذاب و حسرت و رنجه. یعنی لذت در مقابل عذاب.
لذت اصیل همون بندگیه. به نظرم بندگی کردن مسیر رسیدن به لذت ابدی است. لذتی که در طول مسیر بندگی هم خودش رو نشون خواهد داد.
به نظرم من دارم همون حرف شما رو میگم. و حرفمون یکیه.