ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

راز و رمزهای طلاق

سه شنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۱:۱۲ ب.ظ

گفتم یکی از همکارهام از همسرش جدا شده؟

بعد از سه سال دوره عقد و دوسال زندگی مشترک. یعنی در مجموع پنج سال، بدون فرزند.

همسن خودمه و راستش خیلی دوست دارم ازش چیزهایی بپرسم.

این اولین نفریه که با این سابقه ازدواج تو اطرافیانم هست و جدا شده.

البته اگر یه روزی بهم بگه بیا هرچی دوست داری ازم بپرس بازم فکر نکنم چیز زیادی بتونم بپرسم!

شاید بیشتر دوست داشتم وبلاگی میداشت و میخوندمش..

فکرمو مشغول کرده...

حالا امروز فهمیدم والدین یکی از همکلاسیهای پسرک هم جدا شدن..

آخ که این دیگه خیلی فاجعه است..

قراره یه مدت هم با این خانم همنشین باشم..

کاش بشه یه کم حرف بزنیم..



+شایدم بیش از اینکه بخوام اونا چیزی بگن، میخوام از نگرانی‌های خودم حرف بزنم! :/

خب پس کاش نشه و حرفی هم نزنیم.

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۹۸/۰۲/۱۰
لوسی می

نظرات  (۲۴)

چه چیزهایی مثلا؟
چه نگرانی هایی مثلا؟
:)
پاسخ:
طلاقه دیگه.
یه عالمه سوال. یه عالمه نگرانی...
بیشتر حس کنجکاویه:)
چون اونها دیگه طلاق گرفتن و حرف شما تاثیری نخواهد داشت:)
پاسخ:
آره خودمم به همین نتیجه رسیدم که از کنجکاویمه😅
تو به طلاق نمیرسی 
نگران نباش 
و با اونها نشین 
به هیچ وجه نشین که انرژی منفی اونها و میدانشون نگیرتت 
جدی گفتم 
پاسخ:
نههه من که قرار نیست به طلاق برسم! خدا نکنه!
نگران اونها و بچه‌های اونهام. 
به قول آلاء شایدم حس کنجکاویه.
خیلیا از طلاق میترسن
ولی خب من به عنوان یه بچه طلاق میگم گاهی خیلی بهتره و باید تشکر کرد که طلاق میگیرن 
پاسخ:
خب البته به فرهنگ خانواده و سن بچه‌ها هم بستگی داره دیگه. ولی قبول دارم بعضی‌ها فقط باید جدا بشن.
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
سلام رفیق!
کاش نشه و حرفی نزنین.
:(
دنبال چی هستی؟ اینکه یاد بگیری چطوری نسبت به همسرت بدبین باشی؟ یا مثلا یاد بگیری چطوری با هم ناسازگار تر بشید؟ یا مثلا یاد بگیری فلان اخلاق و رفتار شوهرت که فلان جا ازش سر زد، به همون دلیلی بوده که شوهر فلانی تو فلان مجلس ازش سر زد و تبدیل شد به طلاق؟
از من میشنوی(***** * **** ***** ** ***** * ****** **** ****** ** **** ******* ***** هیچ رازی به مرد یا زنی که از همسرش جدا شده نگو. و هیچ رازی هم ازش نشنو. تا میتونی رابطه ت هم کم کن/ 
****** *** ******* *** :)

پاسخ:
نههه شاید بیشتر کنجکاوی باشه. نمیدونم ولی وقتی اینو میشنوم حس نگرانی برای طرف به دلم میاد. احساس میکنم چه رنج عظیمی برده که با طلاق حلش کرده. آخه طلاق خودش یه رنج عظماست و فکر کن کسی چقدر باید رنج ببره که با یک رنج عظما بخواد اون رنج رو تموم کنه. راز نمیخوام بگیم. میخوام حالشو بپرسم بیشتر! میخوام بدونم واقعا تصور تابو گونه‌ای که از طلاق دارم درسته؟
اونم با وجود فرزند...
آخه وقتی فرزندی نیست جدایی رنج کمتری داره.. خیلی کمتر.
ببخشید ستاره دار کردم. به خاطر هیس آخرش بود :)
۱۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۳۹ مــحــدثــه ...
پاییز یه جوری میگن باهاشون نشین انگار طاعون دارن :/ اونا هم مثل ما. خب واسه هر کسی ممکنه پیش بیاد.
پاسخ:
:/
آره اونا هم مثل ما..
گاهی طلاق واقعا بهترین گزینه اس 

پاسخ:
آره واقعا. اما کِی؟
۱۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۱۳ مــحــدثــه ...
من زنی رو دیدم که به خاطر بچه‌هاش حاضر به طلاق نشد و پای زندگی مشترکش موند یا بهتره بگم سوخت اما وقتی بچه‌هاش بزرگ شدن مادر رو سرزنش کردند که چرا طلاق نگرفت، خود بچه‌ها خواهان طلاق مادرشون هستند!
 پستت رو که خوندم همش این میومد تو ذهنم.
پاسخ:
آره از این موارد زیاد هستند. ولی راستش من هیچ وقت سرزنششون نمیکنم و بچه‌های این خانم هم خیلی بی‌انصافند :(
۱۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۱۳ آشنای بی نشان
آمار طلاق بالا رفته واقعا
پاسخ:
خیلی. برای همینه که آدم فکرش درگیر میشه. که چی شد که اینطوری شد..
@محدثه 
من خودم مطلقه ام :| 
پاسخ:
@محدثه
۱۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۵۰ مــحــدثــه ...
@پاییز
پس چرا اونجوری می‌گی درباره‌ی طلاق‌گرفته‌ها عزیزمن. بالاخره اینم یه اتفاق یا انتخاب تو زندگی هست، دیگه انرژی منفی و اینا  چیه آخه. :)
پاسخ:
@پاییز
اصلا چیز عجیبی نیست به نظرم . راستش من طلاق عاطفی رو اطرافم زیاد می بینم‌ . از بگو مگوهای ساده شروع میشه تا میرسه به بی احترامی ها و توهینای بزرگ 
چاشنیش یه کم جرات که بکنی میشه طلاق. من اطرافم دارم موردای طلاق. چند تا
پاسخ:
عجیب که انصافا عجیبه. اینقدر متداول شدنش خیلی بده.

این کی برای هر زوج متفاوته لوسی پاسخش ...
نمیشه یه پاسخ واحد بهش داد...
پاسخ:
به نظرم به لحاظ توصیفی باید شبیه باشه.
اما لحظه‌ی وقوع اون توصیفات متفاوته.
چون باور کن هست 
باور کن! 
و فضای مجازی باز با واقعیت یه مقداری فرق داره
من خودم تو همون تایم داشتم این موارد رو 
از اون طرف یادم نمیره که از دوران عقد و اینا هم چقدر جلوم بد می گفتن :| 
به نظر من که خیلی تاثیر داره 
پاسخ:
آره قطعا اثراتی رو آدم باقی میذاره. موافقم.
مدت عقد یه مقدار طولانی نبوده؟
پاسخ:
چرا و منم تعجب کردم چطور تو اون سه سال همو نشناختن!
من خودم یکی از دوستهام طلاق گرفت 
بعد از ۵ سال زندگی 
همین ۴ ماه قبل 
و خب واقعا حال جفتشون بعد طلاق بهتر شد شاید باورت نشه...
به نقطه ای رسیدن که دیگه نمیتونستن اون مسیر رو مشترکا ادامه بدن...
رابطه ی دوستانه اشون هم هنوز پا برجاس ، تو محیط کار و ... 
خیلی راحت و بهتر از قبل حتی... 

پاسخ:
چرا باورم میشه. بعضی‌ها نمیتونن زوج‌های خوبی برای هم باشن با اینکه تک تک آدمهای خوبی‌ان.
یه بار یه صحبتی از دکتر میثاق میشنیدم که اگه پدر یه خانواده اون ها را ترک کنه کلی آسیب به بچه ها میرسه اگه مادر ترک کنه آسیب چند برابر میشه اما آسیب بیشتر زمانی میرسه که هر دو تو رابطه بمونند و مدام با هم در حال جنگ و جدل باشن .
بعدم به یه چیزی که رسیدم این هست که ظرفیت آدم ها با هم فرق داره ممکنه یه نفر چند برابر اون سختی هایی که اون ها تو زندگی داشتند را تحمل کردند و باز ادامه دادند


پاسخ:
حالا جالبه که من از نتیجه یه تحقیقی شنیدم که بچه‌هایی که بدون پدرهاشون بزرگ میشن چند برابر لطمه می‌بینند و وجود پدره که برای کودک ضروریه نه مادر!
جالبه نه؟ خیلی دلم سوخت که منبع اون پژوهش رو درست نشنیدم ولی اگر این ثابت بشه خیلی چیزها از ولایت و کفالت پدر حل میشه.

ولی در مورد صحبتت آره موافقم. خب آدمی که می‌مونه هم نباید با جنگ بمونه دیگه. یه مصالحه‌ای هر چند کاملا خشک و رسمی باید اتفاق بیفته وگرنه همونطور که گفتی آسیبش چند برابره.
و ظرفیت آدمها... درسته ظرفیت آدمها خیلی مهم و اثرگذاره.
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
** ***** *** ***** ** ** * ** ***** ** ****** ***** * ***** ***** ***** ******* ******* ننِشین به این معنی نیست که قطع رابطه کنی به این معنیه که کم کنی. نزدیک نشی. عاطفی نشین. و ..... **** ****** ***** ** ** ***** **** ***** *** *** *** *** ******
بهشون احترام بذار مثل آدمای دیگه. ترحم نکن مثل یه آدم معمولی ولی نزدیک هم نشو:)
مرسی بابت سانسورت. نشان از فهم و شعور بالای شماست/.
پاسخ:
آره جالب بود برام‌. 
ممنون از توصیه‌های شما :)
در کمال احترام، کنجکاوی‌تون به‌جا نیست. 
چه لزومی داره بدونید واقعا؟
به نظرم وارد شدن تو این موضوعات آسیبش خیلی بیشتر از فایده‌شه. خیلی از خانم‌ها از بس پرسیدن و از این چیزا شنیدن که ناخودآگاه و به مرور به زندگی‌شون که خوبم هست بدبین شدن.
پاسخ:
غالب کنجکاوی‌ها به جا نیست. :))
ولی برداشتتون از سوالات من درست نبود :)
علت اصلی طلاق ، ازدواجه :|:))
بنظرم اگر از اون خانمه پرسیدی از آقاهه هم بپرس چون از یکی بپرسی از اونیکی نپرسی یه طرفه ممکنه برین قاضی !

مثلا ما یه جا رفتیم زنه از شوهرش جدا شده بود و دو تا بچه (یکی دبیرستانی یکی تقریبا راهنمایی)  داشت
علت طلاق رو از زنه جویا شدیم !
زنه گفت که شوهرش معتاد  بوده و قاچاق مواد مخدر و اینا و  بچه ها رو اذیت میکرده
بعد از کلی تحقیقات محلی و اینا متوجه شدیم اونی که معتاد بوده و حمل مواد مخدر میکنه و توزیع کننده است ،  پدر خانواده نبوده بلکه مادر خانواده بوده :|
مرده هم برای اینکه خودش رو خلاص کنه از اون زندگی جدا شده .
و چون می بینه بچه هاش به دام اعتیاد افتادن کلا سر به بیابون میذاره.
حالا دخترش که دبیرستانی بوده با یکی ازدواج کرده که مادره معرفی کرده بود بهش و شوهر دخترش کاملا معتاد و پخش کننده مواد مخدر بود
دخترش هم هنینطور.
تنها کسی که تا حدودی سالم بود پسر کوچکه خانواده بود که اونم بدلبل استفاده به رویه مادر خانواده در هنگام تولد ایشون عملنا وقتی اومد به دنیا معتاد بود به کراک و اینا. 
بچه بعد از تولد و همون ایامی که نوزاد بود بخاطر خوردن شیر آلوده به مواد عملنا معتاد محسوب میشد بعد هم که بزرگ شده بود بماند رو سیستم بدنش تاثیر منفی داشت و پسر بچه کلا توسط دوماد خانواده اندکی معتاد شده بود .
و کلی داستان دیگر که برای این خانواده پیش اومده بود در جریان این اعتیاد 
در کل میخواستم بگم اینو اگر باهاشون حرف زدین اینطور نباشه که یه طرفه باهاشون حرف بزنین .


پاسخ:
فقط جمله اول :))
نه قرار نبود قضاوت کنم یا به قاضی برم یا حتی بپرسم چرا جدا شدی.
میخواستم از حس و حالشون بپرسم. به فکرهایی که کردن و بعد از اون فکرها، طلاق قطعی شد. به مدتی که با خودشون درگیر بودن، به نحوه‌ی توافقشون، یا آینده‌ همون چیزی بود که تصور میشد؟ این چیزها.
بیشتر جنبه‌ی ذهنی و احساسی ماجرا برام سواله نه جنبه‌ی کاراگاهیش.
۱۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۰۳ مامان محمدمهدی
چرا نگرانی؟
منم مثل خودت زیاد اهل پرسیدن اینجور مواقع نیستم و راستش خوشم هم نمیاد یکی بیاد به تعریف دادن
حوصله م نمیگیره به شنیدن
حالا از شانس یکی از کارشناسام طلاق گرفته بود و خیلی دلش میخواست باهام حرف بزنه و درد دل و هربار میپیچوندم تا اینکه بالاخره یروز دل به دلش دادم و پای صحبتاش نشستم
خیلی اعصابم خرد شد خیلی ادم صبور و خوبی بود و خیلی حیف بود که اینطور، اونم بعد اینکه بچه هاشو فرستاده برد دانشگاه طلاق گرفته بود
از مدیریتمون که رفت خداروشکر کردم چون هر روز که میدیمش غمهای اونم همینطوری ریخته میشد تو دل من
البته شایدم وجودش نعمت بود واسم و خودم نمیدونستم

پاسخ:
آره منم روست ندارم بشینه تعریف کنه وگرنه واقعا بهم فشار میاد.
ولی میخوام از حس و حالشون بدونم. از فکرهایی که کردن و بعد از اون فکرها، طلاق قطعی شد. از مدتی که با خودشون درگیر بودن، به نحوه‌ی توافقشون، یا اینکه آینده‌ همون چیزی بود که تصور میشد؟ این چیزها.
بیشتر جنبه‌ی ذهنی و احساسی ماجرا برام سوال بود نه جنبه‌ی فنی و فیزیکیش.
۱۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۱:۰۷ پلڪــــ شیشـہ اے
من در این زمینه چندتا تجربه دارم.
:|
هیچ کنجکاوی خاصی هم نکردم، چون عموما صبر می کنم ببینم فرد خودش چی دوست داره بگه، سوال نمی پرسم.(یه دفعه یه دلخوری خیلی بدی سر این سوال پرسیدن برام پیش اومد، چون خیلی خام بودم. و هنوزم اگرچه اون بنده خدا گفته بخشیده ولی میدونم ته دلش شاید ناراحت باشه)   :))) چه پرانتزی شد
خلاصه که درد و دل های طلاقی دوستان خیلی خیلی تاثیر منفی گذاشته روی من. یه استرس خیلی نا جوری با اون حرف ها بهم منتقل شده که هر چی پیش میاد میگم نکنه ... نکنه ... زبونم لال.

جالبه اون لحظه دلم می خواست صحبت کنه تا سبک بشه، :| ولی به این حد سنگینی خودم فکر نمی کردم.
پاسخ:
آره قبول دارم که اولا نباید پرسید و دوما انرژی منفی خیلی زیادی دهره و تاثیر و فشار زیادی رو به آدم وارد میکنه.
کاملا درسته.
یکی از اقوام ما هروقت منو می‌بینه از زندگیش درددل میکنه و من تا سه روز داغون و به حساب خودم میذارم سبک بشه ولی خودم سنگین میشم. حالا دیگه کلا از این حرفها و درد دل از زندگی کلا فراری ام.
ولی میخوام از حس و حالشون بدونم. از فکرهایی که کردن و بعد از اون فکرها، طلاق قطعی شد. از مدتی که با خودشون درگیر بودن، به نحوه‌ی توافقشون، یا اینکه آینده‌ همون چیزی بود که تصور میشد؟ این چیزها.
بیشتر جنبه‌ی ذهنی و احساسی ماجرا برام سوال بود نه جنبه‌ی فنی و فیزیکیش.
۱۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۱:۱۱ پلڪــــ شیشـہ اے
فارغ از دلیل شما این ها رو گفتم.
چون شما شخصیت تون حکمی هستش.
بر عکس من احساسی. یعنی منظورم اینه که بیشتر خواستم تجربه مو بگم.
اسم طلاق که میاد اول اول بی معرفتی مرد و کم لطفتی و بی محلیش به ذهنم میاد. طلاق های دور و برم بیشتر این طوری بودن.
یه حق به جانب بودن وحشتناکی توی مردای ماجراهای اطراف من موج میزنه. انگار هر وقت بخوان می تونن همسرشون و کنار بگذارن و دختر برای بی محبتی ندیدن بیشتر و بی عزت نشدن ش، تن میده به این جدایی. چون به نظرم خیلی اوقات خانم ها ظرفیت بخشیدن و برگشتن و دارن، به این خاطر که به نظر من خانم ها توی ذهن شون و قلب شون می مونه یاد و خاطره همسرشون و خیلی سخت از یاد می برنش. 
نمیدونم. شایدم این ها درست نباشه. به هر جهت نظرات شخصی هستند.

+ دوستم بنده خدا همه چی تمووووم. پای همه چیز شوهرش موند، همسرش رشد کرد ولی دست آخر بهش گفته بود نمیدونم تو چی داشتی که من اومدم گرفتمت. :|  من به جای اون صدبار شکستم از این جمله. شایدم بیشتر. اون قدر که اون دختر سر بود از اون پسر. 
پاسخ:
من شخصیت حکمی ای ندارم. هرچند اینطور به نظر میاد. کلا شخصیت جالبی دارم :))
و باهات موافقم و قابل درک بود..
زندگی خصوصی ادم ها اونم تو قسمتی که مسلما زخم زندگی شون هست نباید بشه موضوع کنجکاوی ما ادم ها ...
ادم ها و احساساتشون قابل احترام هست ..اونقدر که حتی به خصوصی ترین مسایل شون سرک نکشیم 
پاسخ:
بله. درسته.