ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

مهمان‌نوازی

شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۰:۴۳ ق.ظ

دیروز یک سطحی از میزبانی و مهمان‌نوازی رو مشاهده کردم که اصلا به عمرم ندیده بودم. 

فکر کن تو یه جلسه کاری حضور داشته باشی که یه مهمان از شهر دیگه هم باشه. بعد میزبان، وسط جلسه بگه فعلا اجازه بدین مهمان بیاد ناهارشو بخوره بعد ادامه بدین. و فقط اونو برای ناهار دعوت کنه و به بقیه بگه برین منزلتون ناهار بخورین و برای ادامه جلسه برگردین! :/

شدنیه اصلا؟ :/

ولی شد!

لذا ما با همکارا رفتیم آتیش زدیم به حقوقمون :/



+خیلی خسته‌ام. به نظرم میاد که لابد از لحاظ جسمی به مشکلاتی خوردم که کار کردن اینطور از درون منو خسته میکنه و از پا میندازه. اصلا نمیدونم تو ماه رمضون قراره چطوری کار کنم!

+آقای مهمان خیلی خوب بود. دوست داشتم میتونستیم حشر و نشر بیشتری باهاش داشته باشیم.ذهنی خلاق داشت. کاش میدونستم چطور میتونم ذهنم رو پرورش بدم؟



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۲/۰۷
لوسی می

نظرات  (۲۰)

بزرگوار اعتقاد راسخی به اقتصاد مقاومتی داشته :|

کاش ی چکاپ بشی

قرص مکمل روزانه میخوری؟
پاسخ:
حرکت واقعا عجیبی بود. میتونست صبر کنه جلسه تموم بشه بعد مهمانشو ببره ناهار ما هم میرفتیم دیگه!

نه! کلا به دوا درمون صنعتی اعتقادی ندارم. ولی باید یه چک آپ بدم.
مثلا چطوری بود که ذهنش خلاق بود؟
پاسخ:
فکر کن یه کتابی نوشته بود ما از کتابش و مفاهیمی که گفته بود؛ سوال داشتیم. بعد گفت من این کتاب رو قبلا نوشتم در نتیجه دیگه برای من سندیت نداره. الان بیاین حرف بزنیم از اول مفهوم سازی کنیم. گفت من که میرم سر کلاس از رو هیچ کتابی درس نمیدم برای همین بهم کلاس نمیدن :)) چون با دانشجوها میشینم از پایه همه چیز رو میچینم.

بعد خب تخصصش با ما خیلی متفاوت بود و کارش هم در زمینه علوم قرآنی بود ولی خیلی زود و راحت با مفاهیم ما کنار اومد، از اول ما رو در به چالش کشیدن مفاهیم اصلی و ذهنیمون وادار کرد و خیلی سریع هم با ما همراه شد و حتی برای ما ساختار ذهنی چید. انگار نه انگار که ما باید چیزهایی می دونستیم که او ندونه! برعکس بود انگار.
چقد جالب...
هرازگاهی معاشرت با یه همچین آدمای خلاقی خیلی به درد میخوره...
نمیدونم با حرفم موافقین یا ن ولی انگار وقتی با این آدما برخورد می کنین ذهن خودمونم حتی شده واسه چند دقیقه خلاق میشه یا لااقل سعی میکنه خلاق شه
تموم تلاششو واسه خلاق شدن میکنه یعنی:)
پاسخ:
آرههه خیلی موافقم. برای همین دوست داشتم بیشتر باهاش ارتباط داشته باشم.
چارچوبهای ذهن آدمو میشکنن اینا.
سلام با احترام به اون آقا باید بگم که اینجور آدما خیلی ضعیفن. انقدر ضعیف و پَستَن که یکی که احساس کنن یه نموره از خودشون سر تره، حالا تو هرچی. دانش..علم و ...، فکر میکنن خداست. (نعوذوبالله)
اینها در حضور خداشون هر کاری مممکنه ازشون سر بزنه. یکیش هم به تعویق ننداختن وقت نهار خداشون.
از یه طرف هم میبینی خداشون اصلا ادعای خدایی نداره. یه عالِمِ فرزانه و مخلص و خاکی ای وصف ناشدنیه.
مثل میزبانِ شما تو زندگیم بارها و بارها و بارها و بارها دیدم و دیدم و دیدم که اگه بخوام درموردشون بنویسم، میشه یه کتاب دویست صفحه ای.
اُف بر این آدمهای حقیر/. ببخشیدا 
پاسخ:
آقای میزبان؟ آره واقعا عجیب بود.
مهمون بنده خدا قبول نکرد گفت اگه اینها نیستن تا انتهای جلسه نمیریم ناهار.
واااقعا کار عجیبی بود!
سلام
بودم توی همچین موقعیتی، هرچند سعی کردم ظرفیت به خرج بدم و مثلا توجیه کنم که مجبور نیست و اختیار سفره خودشو داره و یا این که شاید غذا به اندازه نداشته و باید مراعات کرد...ولی سعی میکنم هیچ وقت همچین رفتاری رو که برام سنگین بوده و احساس کردم دور از شأنمه، انجام ندم. 


چه ذهن انعطاف پذیری داشته آقای مهمون... چه خوشمان آمد! استرس نداشتی؟!
پاسخ:
سلام. آره منم یه بار برای عرض تسلیت فوت مادر یه آقا رفتیم خونه‌شون، مهمون داشت. نگو شام دعوت کرده بود. ما برای شام نرفته بودیم و فقط برای عرض تسلیت رفتیم. ولی تا خانمش ما رو دید گفت شما که دعوت نبودین چرا اومدین؟! :/
حالا جالبه چند دقیقه نشستیم و میخواستیم برگردیم باز خانمه گفت حالا دارین میرین که آبروی ما رو ببرین که مهمونام بگن اینا غذاشون کمه، دارن مهموناشونو رد میکنن؟! :/
واقعا نه میخواستم جوابی بدم به خاطر فضا و نه میخواستم بمونم. تا اینکه آقای خونه اومد اصرار کرد که سفره رو برای مادرم پهن کردم لطفا بمونین. اگه آقاهه نمی گفت نمی‌موندم!
چرا آدم استرس میگیره :))
ولی چون شش هفت نفر بودیم خوب بود و بیشتر مشارکتی حرف میزدیم. تنها بودن با این آدمها خیلی سخت تره.
۰۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۴۹ (سلمان مهدوی)
سلام
این مهمان احتمالا من نبودم؟؟

اولا بنظر من هم اون میزبان کار درست رو انجام داده... حالا ب چند دلیل ک مهمترینش احترام ب اون استاد هست و احترام ب قابلیت و تخصصش.

ثانیاً 
ذهن خلاق داشتن دست خود ماست.
هر فردی برای خودش قابلیتها و استعدادهایی داره ک می تونه شکوفا کنه.

شما هم باید ب این قابلیتهای خودتون بها بدید و دنبال نوآوری باشید.

اینکه این استاد اعتقادی ب کتاب سر کلاس نداره، دقیقا ً من هم همینطورم. و حال آنکه متاسفانه وضعیت برعکسه. همه فکر می کنند هر استادی ک کتابی معرفی می کنه یا جزوه ای می ده اون استاد هست و بقیه هیچ.
بعد هم متاسفانه اکثر افراد عادت کردن ب اینکه افکار یک فرد دیگه رو هی تکرار و مرور کنند. در حالیکه ما باید خودمون از درون خودمون جوشش داشته باشیم.

کتاب و استاد و ... همه جزو مُعِدّات هستند. یعنی فقط یه وسیله و ابزار هستند برای جوشیدن حقایق از درون خودمون. وقتی من کتابی می خونم یا سر کلاس استادی هرچند حاذق حضور پیدا می کنم ولی هیچ تحولی در من ایجاد نمیشه، این فاجعه است و اطراف ما پر هست از این فجایع.

کسی ک عادت های متعارف مابقی اطراف رو کنار می گذاره و آزادانه حرکت می کنه و مبدعانه قدم جلو می گذاره می تونه با هر شرایطی هم کنار بیاد... البته مراتب داره.

در هر حال برام جالب بود.
چون خودم هم همچین شخصیتی دارم. هم مثل اون میزبان یک فرد صریح و قدردان تخصص و شخصیت افراد؛ هم مثل اون مهمان خلاق و نوآور و ... شاید بشه گفت جسور.
پاسخ:
سلام.فکر نمیکنم سنتون اونقدر زیاد باشه:)
ولی کار میزبان ناشایست بود چون ما هم حکم میهمان رو داشتیم فقط همین که از شهر دیگه نبودیم. و اینکه ما رو نادیده بگیره خلاف شانه و الحمدلله استاد خودش متوجه شد و جلسه رو قطع نکرد. این اسمش احترام به استاد نیست بلکه بی‌احترامی به ماست.
بله اون استاد واقعا شخصیت ارزشمندی داشتند.
هاهاهاها :))))))))
چه داغونی بوده زنه! خخخخخخخخخخ
یعنی من جای تو بودم وسط مجلس از خنده پهن میشدم!! گور بابای مجلس ختم... :))))


به خاطر این که تمام سیستمای ذهنی آدم به چالش کشیده میشه. االبته احتمالا بلد بوده همراه بشه و بیشتر خودش یاد گرفته تا به چالش بکشه.



پاسخ:
:)))
اصلا نمیدونم تو چه فضایی سیر میکرد :))


آره دقیقا. به چالش کشیدن ذهن یک مهارته و اینکه فضای جلسه رو هم مدیریت کنه کار سخت‌تریه که بتونه ما رو همراه نگه داره و دافعه ایجاد نکنه.
۰۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۳۲ (سلمان مهدوی)
بله حق با شماست.
کار درست این بود ک علاوه بر احترام ب اون استاد، شما رو هم تحویل می گرفتند و در هر حال حق کسی نباید ضایع می شد.
اون جای خودش و شما هم جای خود.

بلاتکلیف رها کردن شما هم کار درستی نبوده.

شما تو متن اشاره نکردید ک شما هم مهمان بودید.
وقتی شما هم مهمان هستید، خب این خلاف شأن مهمان بودن شماست و میزبان کار درستی نکرده ک فقط یک مهمان رو تحویل گرفته.

در مورد ضعف جسمانی شما هم ببخشید البته بنا ب تجربه عرض می کنم:
خیلی باید مراقب خودتون باشید چون یک خانم هستید. البته نمی دونم سنتون چقدره. ولی خانمها متاسفانه اکثرا قدر سلامتی خودشونو نمی دونند.

و یک نکته ک هست اینکه:
خانمها مخصوصا بیشتر در حد طاقتشون از خودشون کار می کشند نه در حد وسعشون.

وسع با طاقت فرق داره.
درسته خانمها طاقت تحمل خیلی سختیها رو دارند، ولی باید یه نیرو و انرژی هم برای مابعد خودشون بگذارند.
حتماً سعی کنید ب فکر سلامتی و قدرت توانی خودتون باشید. زنها بدلیل عوامل طبیعی وجودی شون مثل بارداری و شیردهی و ... طبیعتاً جسمشون تحت آسیب موارد متعددی قرار می گیره. سعی کنید قوه ی بدنی خودتون رو حفظ کنید و یک مقدار انرژی هم ذخیره کنید برای زمانی ک بچه ها رشد می کنند و نیاز ب مادری توانمند و سالم دارند...

موفق باشید
چون دیدم الحمدلله پرشور و انرژی هستید عرض کردم...
پاسخ:
ممنونم. از توضیحاتتون هم.
حالا به نظرتون حد وسع رو چطور میشه فهمید؟ کار سختیه.
فضای عدم تعادل روحی و روانی! :)))
جدی میگم اینقدر صراحت توی فرهنگ ما قابل قبول نیست. مگه این که زنه خارجی بوده باشه.
ختم مادرشوهرشم بوده!خخخخخخ احتمالا احساس آزادی بیان میکرده..

من جای تو بودم جلوی طرف خفقان میگرفتم. به خدا. فقط میگفتم حرف بزن من اگر سوال داشتم میپرسم...خخخخ
پاسخ:
آزادی بیان رو خوب اومدی :))

آرههه واقعا موندم چی بگم الان که ازش چیزی درنیاد :))
راه پیشنهادی مقدور هست آیا؟
پاسخ:
بله بله بله. میام.
ممنووونم:)
پاسخ:
قربونت.
چه آدم جاااالبی
چقدر دلم برای جلسات بحث علمی تنگ شده.بههههه حتی از تصورش هم کیف کردم

از این آدما پیدا میکنی خب معرفی هم بکن خواهر؛ اگر معذوراتی وجود نداره البته!
پاسخ:
آره معرفی میکنم. یه کم برم ته و توی کارشو در بیارم یه وقت عقاید عجیب نداشته باشه. اگه نرمال بود میام معرفی میکنم.
والا تو این زمونه انقدر احزاب و فقه‌های عجیب غریب اومده آدم باید کلی بررسی کنه برای معرفی و اعتماد به آدمها.
دو زانو هم بشین جلوش. کله تم کج کن. فکر کنه یه سری چیزا رو نمیفهمی!خخخخخ
بهترین دفاع حمله ست. خودت ادای خنگا رو در بیار قبل از اون که اون بهت بخواد نشون بده. 
خخخخخ
پاسخ:
خدا نکشدت خیلی خندیدم با این کامنت.
قشنگ خودمو تصور کردم تو این وضعیت :دی
راستی برای رفع خستگیت هم احتمالا کم خون داری میشی.
آب اسفناج خام بخور و فالوده سیب.
روش تهیه فالوده سبب هم احتمالا توی نت هست اگه نبود بگو بهت بگم.

پاسخ:
ممنون عزیزم. برم بسرچم ببینم.
شما هم کم خلاق نیستین :)
پاسخ:
آخ که چقدر دوست داشتم نمودهای بیرونیم منطبق بر واقعیات درونیم باشه.
نمیدونم این تفاوتی که حس میکنم از ایده‌آل گرایی و احتمالا خودکم‌بینیمه یا اینکه واقعا ظاهر فریبنده‌ای دارم...
لطف دارین.
۰۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۴۸ کوچک‌های بزرگ
سلام لوسی می جان. ایام مبارک. خوبین؟ احتمالا آقای دکتر رهنما نبودن ایشون یا احیانا آقای دکتر پاکتچی؟ 
پاسخ:
سلام. ممنون عزیزم. همچنین برای شما. 
نه این دو بزرگوار نیستند ولی بابت معرفیشون ممنونم.
ان‌شالله یه شناخت بیشتری از ایشون پیدا کنم معرفی میکنم.
۰۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۲:۰۵ مامان محمدمهدی
عجب حرکتایی میزنن بعضیا🙄
بنظرم خسته شدنت طبیعیه، بهرحال مدت زیادی نیست که کار میکنی و یکی دوسال میکشه تا قشنگ😂 عادت کنی، یکم قرصهای تقویتی بخور

پاسخ:
واقعا دو سااال؟ :))
۰۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۱:۳۹ سرباز کوچولو ...
چه بدددد:(
حتما تا قبل ماه رمضان یه چکاپ برو
پاسخ:
آره باید یه کاری بکنم. نمیشه اینطوری :/
:))
پاسخ:
:)
۰۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۷:۲۰ پلڪــــ شیشـہ اے
چه حرکتی زده ها :| 
بقیه احساس بدی بهشون دست میده.
حالا شاید از قبل برای این موقعیت فکر نکرده بودن و یهو این به کله شون زده، یا نه از قبل فکر کردن.
یکی دو نفر از اقوام ما بودن که وقتی یه مجلسی بود، یه مهمون از بیرون فامیل که میومد یهو یه نفر و از بالای مجلس بلند می کردن و اون ها رو می نشوندن اونجا به نشونه احترام. :| ولی همیشه سر این قضیه همه ناراحت میشدن. هعی خاص و عام کردن توی جمع خیلی زننده است.


در مورد قوای جسمی هم، ورزش و رسیدگی خورد و خوراک و این ها می تونه کمک کننده باشه. 
چند وقت پیش یه موقعیت کاری واسم پیش اومد و رفتم ببینم چه جوریاس، همه فکر و ذکرم این بود که با له شدگی بدنم موقع برگشت از خونه هر روز بعد کار چی کار باید بکنم. :))) خداروشکر نشد. 
ان شاءالله که خداوند به انرژی روحی و جسمی تون برکت و توان مضاعف بده. :*
پاسخ:
آره دقیقا خاص و عام کردن تو جمع ناراحت‌کننده است. مگه اینکه همه با هم پایه و هماهنگ باشن.
ان‌شالله هرچی خیره برات پیش بیاد..آره منم حتما یه دوره ورزش باید برای خودم بذارم.. حتما.
ممنونم ازت :*