دوشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۸، ۱۲:۳۵ ق.ظ
من ولی،
تمام استخوانِ بودنم درد میکند...
+حالا نه در حد قیصر!
ولی خب یه چیزی تو همین مایه ها.
رفقا وااااقعاً محتاج دعام..
۹۸/۰۴/۰۳
من ولی،
تمام استخوانِ بودنم درد میکند...
+حالا نه در حد قیصر!
ولی خب یه چیزی تو همین مایه ها.
رفقا وااااقعاً محتاج دعام..
نیمه شب وقتی میرم به خونه
خونه ای که چند ساله ویرونه
از توی کوچه ی ما عابد پیر پا میشه اذون صبح می خونه
صدای الله اکبر تنمو می لرزونه
منو یاد زندگی میندازه و می گریونه
پاشو با خدا بزرگه پاشو با خدا بزرگه
یاد اون خونه که یه روزی زیر سقفش گلی بود
رو زمینش حصیر و دیوار خونه گلی بود
سر رو دوش هم می گذاشتیم زمستون سرما نداشتیم
همیشه سفر می کردیم شادی رو خبر می کردیم
منم اون غریق دریا منم اون تکیه به هر جا
تنها امیدی که دارم به خداست و عرش اعلا
پاشو با خدا بزرگه پاشو با خدا بزرگه