درهمنویسی.
+دیشب نتایج انتخاب رشته دانشگاهها اومد و فقط میتونم بگم خدا بهم رحم کرده.
هرچند که نمیدونم این رحم مهربانانه، تا کجا ادامه خواهد داشت ولی به طرز عجیبی ترازهای اعلام شده از طرف دانشگاهها سطح بالایی دارن و من جزو آخرین نفراتیام که تو مصاحبه دانشگاهمون شرکت میکنه! :/
شانس قبولیم داره پایین و پایینتر میاد و خب از الآن باید تمرین کنم که برام مهم نباشه... :/
+مصممانه میخوام یک برنامه نظم در سال ۹۸ تنظیم کنم. مُ، صَم، مَ، ما، نههههه!
+ماجرای مدرسه پسرک روانم رو یه لحظه آروم نمیذاره. این هشتمین مدرسهایه که رفتم. هیچوقت فکرشم نمیکردم اینطور پیگیر این موضوع بشم و واقعا برام مهم بشه! همیشه فکر میکردم بیخیالتر از این حرفهام. :/
+حال دلم خوش نیست... اصلا. چقدر بده که شبهای قدر نزدیکن.. چقدر بده که از نیمه به بعد رمضان در سراشیبی وحشتناکش میفته. چقدر فاجعه است که علمم برام ضمانت اجرایی نمیاره.. چقدر بدتره که با احوال لحظهایِ دلم فریب میخورم.. چقدر بده که زور ارادهم به چیزی نمیرسه...چقدر بده که مرگ پایان کبوتر نیست و ما ابد در پیش داریم.. چقدر بده که هستیم که هستیم... آخ که چقدر همهچیز بد و بد و بدههههه...
+امروز دیدم پسرک قیف رو گذاشته تو دهنش؛ از بالای قیف آب میریزه و با قیف آب میخوره! :/