ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

صرفاً جهت پاسخ به سوال دوستی در پست قبل

يكشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۱۵ ب.ظ
این رو در جواب کامنت فاطمه جان در پست قبلم نوشتم. دیدم طولانی‌تر از پاسخ کامنته. پستش کردم. و چون از سنخ پست هام نیست رمزی میکنم و حذف خواهد شد. خیلی ارزش خونده شدن نداره ها! گفته باشم! ولی از اینکه نوشتمش خوشحالم. برام می‌مونه ^_^
چرا این رفتار رو دارم. یا چرا اینقدر تو این چیزها به نظر میاد که سخت میگیرم یا چطور تو رودرواسی نمیمونم و کاری که میخوام رو میکنم! 

نه منم خیلی جاها تو رودرواسی میمونم.  اما تو این موارد کم پیش میاد.
قضیه از این قراره که....

من خیلی بچه بودم اون سالی که تی وی فیلم "در پناه تو" رو پخش میکرد، تقریبا ۷ سالم بود. :) من اصلا تماشا نمی کردم ولی مامانم می‌دید. اگر یادتون باشه لعیا زنگنه دخترِ تراز فیلم بود. اون آدم خوبه بود.دختر متین و سنگین و با حیای فیلم. یا لااقل تصور من اون موقع این بود! یه قسمتی داشت که اینها تو دانشگاه یه شبهِ پروژه‌ای رو میخواستن انجام بدن بعد یکی از پسرها اومد مریم رو برای جلسه شروع کار دعوت کرد. اسم دختره مریم بود به نظرم. وقتی فهمید همه‌ی اعضای اون جلسه آقا هستند اون دوست صمیمیش که از اقوامش هم بود رو مجبور کرد که باهاش بیاد تو جلسه که این با چند تا پسر تنها تو یه اتاق نشینه.اون دختره هم با اینکه مذهبی بود ولی خیلی براش جا نمیفتاد و هی میگفت من بیام چه کار آخه؟ ضایع است و اینا. با این وجود قبول کرد و دونفری رفتن. پسرها تعجب کردن که یکی رو با خودش آورده ولی تو دلشون این حیا و وقار رو تحسین کردن البته یادم نیست که من تحسین دلشون رو از کجا فهمیدم :))
و تحسین مامانم رو هم یادمه.. :)
همیشه دوست داشتم تو متانت مثل اون مریمه باشم. با اینکه جامعه خیلی تغییر کرد ولی آرمان من اون سطح از رفتار باقی موند.
اینو داشته باشین بیاین حدود ۱۵ سال بعد..تو دانشگاه برای جلسه انجمن کاندیدا  قبول میکردن. من تو دانشگاه به خاطر این نوعِ آرمان‌طلبیم در رفتار، تو همکاری با پسرها وارد نشدم. هرچه بود بعد از تاهلم بود. برای همین کاندیدا نشدم. دوستم که اونم چادری و مذهبیه کاندیدا شد و بین خانمها فقط اون رای آورد با شش پسر. اتاق انجمن یه اتاق یک و نیم در دو بود! اینها قرار بود جلسه بذارن. یاد اون فیلم افتادم و بدون دادنِ مرجع، بهش گفتم من به جای تو باشم تنها نمیرم. خوب نیست با شش تا پسر تو چنین محیط تنگی بشینی اگه میخوای باهات بیام. گفت نههه مگه چه خبره! روز اول رفت جلسه و یکی از پسرها که تیپش مذهبی هم نبود و معمولی به نظر میرسید، بهش گفته بود اگه با شش پسر معذب هستید با یکی دیگه از خانمها بیاین!قطعا نیت پسره خیر بوده ولی این حرف برای من فاجعه محسوب میشه.. اینکه من رفتاری بکنم که پسری به خودش اجازه بده چگونگی حفظ حیا رو به من تذکر بده.. و بگه این انتظار وجود داره که الآن خیلی هم راحت نباشید! این برای من موضوع ساده‌ای نیست. باورتون میشه که در جواب بازم گفته بود نه لازم نیست؟ :/ خب طبیعتاً بعدش اونها فکرشون و تصورشون در مورد دوستم تغییر کرد و اصلا با هم با یک ماشین، سه چهارنفری میرفتن جاهای مختلف! و من حرص میخوردم و میگفتم لااقل داداشت یا داییت رو هم ببر(هردو دانشجوی کارشناسی و همسن ما بودن) میگفت نه مامانم میگه ضایع‌است با کسی برم! :/
نه اینکه تجاوزی و بی‌ادبی‌ای صورت بگیره ولی قطعا دیگه او برای اونها، اون دختر آرمانی با حیا نبود..
من هیچ وقت دوست نداشتم و ندارم تو این موضوعات پسری، یا آقایی به خودش اجازه بده چنین تذکری بهم بده. دوست ندارم وقتی دارم میرم جلو بشینم استادم بگه اگه معذبی عقب بشین! یا حتی تو دلش فکر کنه خب اونقدرها هم سخت‌گیر نیست! یا اون کارفرما خودش بگه اگه معذبی جای دیگری بشین!
من دوست دارم مصداق اون دختری بشم که تمشی علی استحیاء. (دختر حضرت شعیب علیه السلام که قرآن در موردش اینطور وصف کرده: با حیای کامل راه میرفت)
وقتی من جدا میشینم یا عقب میشینم در بدددددترین حالت با خودش چی فکر میکنه؟ اونهایی که از بیرون ما رو می‌بینن بددددددترین فکری که در مورد ما میکنن چی میتونه باشه؟ بدترین فکری هم که بکنه توهین به من و چادرم و پایین اومدن سطحمون نیست. و هر فکری بکنه بازم میفهمه که قصد من حفظ حریم خودم و او بوده. و من همینو میخوام.
حالا برعکسشو فکر کنین. بدترین فکری که در مورد من داره وقتی کنارش میشینم! بدترین فکری که آدمهای بیرون خواهند کرد وقتی ما رو می‌بینن! می‌بینین که در این حالت بدترین فکرها و حدس و گمان‌ها ته نداره! خیلی فکرهای ناجوری میشه کرد...
استاد من ادب منو از رفتارم با خودش و تواضعم نسبت به خودش باید بفهمه نه از اینکه کنارش میشینم و باهاش گپ میزنم. 
مطمئنم اینطور اقدامات علاوه بر راحتی بیشتر خودم باعث توجه بیشترِ اون آقایون به حفظ حرمت‌ها در روابط و تغییر نگاهشون و یا تثبیت نگاهشون به من میشه. من تو حرف زدن با آقایون راحتم. بحث میکنم، مخالفت میکنم، به موضوعاتی که پیش بیاد میخندم(البته در حد لبخند و نه قاه قاه!) و حتی توصیه‌های خانوادگی ارائه میکنم!(البته همیشه حرفها و رفتارم رو حلاجی هم میکنم و ادعا ندارم که خیلی باحیا و ایده‌آلم) ولی واقعا حریمی برای خودم قائلم و اجازه نمیدم این بحث کردنها و حتی خندیدن فکرشون رو در موردم عوض کنه و آرمانشون از رفتار یک دختر چادری رو تغییر بده. چادر من حریم منه و لازمه حریمش رعایت بشه. من نسبت به چادرم مسئولم چون نمادی از یک قشر بزرگ و یک تفکره.چادری هم نبودم باید به آرمان رفتار اسلامیم که از یک دختر انتظار میره پایبند می‌بودم.
همین :)
موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۹۸/۰۳/۱۹
لوسی می

نظرات  (۲۶)

موافقم و منم بر همین مبنا عمل میکنم
اما از این تذکر یه خاطره دارم که برام هنوز محل سوال و تأمله!! البته تا حدی ربطی به‌موضوع نداره اما میگمش:
از طرف یه جای مهم تصمیم سازی کلان مملکتی به بنده پیشنهاد همکاری دادن، من از جو و محیط مردانه اونجا خبر نداشتم و نمیدونستم تنها خانمی که در این سطح بهش پیشنهاد همکاری دادن بنده هستم، لذا خیلی راحت وارد فرآیند امکان سنجی شدم، همون اوایل که جو مردانه رو دیدم خییلی معذب شدم؛ من جوان و مجرد و قریب نود درصد آقایون هم جوان! لذا شخصا سعی کردم کار رو به سمت عدم حضور مستمر ببرم.
اما مواجهه آقایون اونجا برام جالب بود؛ مواجهه اول سعی بر حفظ حضور بنده داشت با ایجاد فضای فیزیکی مناسب مثل اختصاص اتاق مجزا و مثلا سرو  ناهار در اتاق خودم. اما مواجهه دوم که برام خییلی تلخ بود به لحاظ گفتمانی این بود که مدیر ارشد مجموعه با یک جمله که از دید من تذکر چندان جالبی نبود یادآور شد خانمهای مکرمه و مجلله اغلب از  حضور در چنین فضاهایی صرفا به دلیل وجود آقایون امتناع دارند!
خوب منم این ملاحظه رو داشتم؛ اما واقعا برام سوال شد که آیا این مواجهه نوع دوم که بر فضاسازی مناسب برای حضور خانمهای صاحبنظر و قوی ،اراده و تأکیدی نداره حتی عدم استقبال خودشو با چنین جملاتی نشون میده، چه قدر با عدالت جور در میاد و موافقه؟! برچسب زدن  به خانمی که وارد چنین‌گودی میشه و البته خودش اهل ملاحظه و رعایته، به نظرم بی انصافی و بی هنری آقایون مدعی برای فراهم‌کردن شرایط مناسب رو میرسونه
پاسخ:
تجربه تلخی داشتین. نمیتونم نظری بدم. فقط اینکه برچسب زدن به شما ناجوانمردانه بوده. :(
شما این پست رو حذف نکن
پاسخ:
:D
آقا من یهو دلم سوخت برای خودم که تو کلاسای چهل‌نفری تنها دختر کلاس بودم :)))

همهٔ اینا که میگی درسته. ولی بعضی جاها عادیه. مثلا تو دانشگاه‌های صنعتی که اغلب پسرن، جلساتی که فقط یه دختر توش باشه عجیب نیست. عادیه.

این پستو زمان بلاگفا برای فصل دوم وبلاگم نوشته بودم:

پاسخ:
خیلی سخته.
چی شد که عادی شد آخه؟ ما هم فنی بودیم. تو کلاس ما ۶۰ تا پسر بود و ۱۳ تا دختر.
این پسری که این پیشنهاد رو به دوستم داد از یه ورودی بود با ۱۰۰ پسر و ۲۰ دختر!

اینی که من گفتم وحی منزل نیست. حد شرعی هم نیست. یعنی میشه ازش تخطی کرد و بایدی توش وجود نداره. ولی اینکه اون پسر فکر کرده بود معذب بودنِ این دوستم طبیعی‌تر و عا‌دی‌تره خودش جای تامل داره.
میخونم ^_^
۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۳۸ **هِلِناز **
و من با وجود معذب بودنم نمیتونم هرگز اینکار رو بکنم ...
چون ته ذهن من اینکه برم عقب بشینم یه توهین خیلی خیلی بد به راننده ایه که آشناس ! 
یعنی تربیتم این بوده که تو مخم فرو شده اگر راننده آشنا بود و شناخت کافی داشتی عقب نشستن به منزله ی توهین به اون شخص هست ! 
و خب من حقیقتا معذبم در این موارد و حس خوبی ندارم اما به خاطر این کلیشه ی ذهنی ای که دارم نمیتونم برم عقب بشینم... 
پاسخ:
آره دیگه اینها تفاوت فرهنگ‌هاست. منم خودم از استاد اجازه گرفتم بعد عقب نشستم. ممکن بود اونم توهین بدونه، خب اگر چیزی میگفت که می فهمیدم براش حس توهین داره، شاید منم میرفتم جلو! شاید! شایدم قضیه مادربزرگمو براش میگفتم که میگه جلو فقط جای همسر راننده است و لاغیر :))

اینی که من گفتم نه وحی منزله و نه تعدی از حدود شرعی :) به فرهنگ خانواده‌ها مربوطه. منم میدونستم استاد علت اصلی این درخواستمو میفهمه.
در پناه تو که میومد کلاس دوم بودم،تو هم حتما همین سنی بودی...
من خیلی فیلم رو دقیق میدیدم،همه چیزش یادمه:))

آه لوسی من اصلا از خودم تو این زمینه راضی نیستم
البته ما بخاطر شرایط مذهبی خونوادمون حتی نسبت به برادر و دایی و عمو هم حریم های خاصی داشتیم و روابطمون با پسرای فامیل در حد سلام علیک بوده
به لحاظ ظاهر هم خیلی پوشیده هستم ،ساق دست و اینها می پوشم حتی واجب می‌دونم مهمون که میاد سریع برم جوراب بپوشم و از این حرفها
اما یجوری شده که آقایون این دوره زمونه اجازه میدن به خودشون خیلی خوش و بش کنن
من سعی میکنم زیاد حرف نزنم ولی خب بعضی وقتا خنده م میگیره و میخندم و...بعدش عذاب وجدان میگیرم
یه دوستی بود باهاش رفتم کربلا
خیلی مذهبی بود ،هرچی هم مردها خوش و بش مبکردن ،چهره ش تغییر نمی‌کرد و همونقدر سنگین و باوقار بود،این درحالیه که با خودما خیلی می‌گفت و میخندید
و واقعا خوشم اومد که اینقدر روی رفتارش کنترل داره

خیلی باید روی خودم کار کنم،مونده تا حجابم زهرا پسند بشه:))
پاسخ:
الان سرچ کردم سال ۷۴ بوده. من شش سالم بوده که! تو چرا همیشه بزرگتر حساب میکنی؟ :)) البته آخر سال ۷۴ هفت ساله میشدم :))
ما هم همینطوریم. من برخوردم با نامحرم‌های فامیل عین نامحرم‌های بیرونه! استادم با برادر همسرم فرقی نداره برام. فقط اینکه اونها رو به اسم صدا میکنم اینها رو به فامیل!

منم همینطورم. منم بعد از رفتارها غالبا با خودم درگیر میشم. برای همین زیاد تو اتاق استادها نمیرم و با اقوام هم سعی میکنم اتاقها رو جدا کنم. البته خانواده ما اینطورن ولی خانواده مستر سر سفره هم دور هم میشینن و مختلط! باز ما اگر سر سفره به خاطر فضای کم دور هم بشینیم آقایون یه طرف میشینن و خانم ها یه طرف.خوش و بش هم داری ما ولی انصافا شئونات رعایت میشه.
خدایی سخته که آدم به خوش و بش بقیه پاسخ نده! خیییلی سخته :(

من نیز هم :)
مثالت درباره اون سریال و رفتار آرمانی رو درک می کنم. در مورد بدترین فکری که درباره آدم ممکنه بکنن هم من همیشه فکر می کنم میگن عجب امل عقب افتاده ایه. ولی خب به چشم دیدم که خودشونو ملزم می دونن با احترام خیلی بیشتری با همون امل برخورد کنن. و این در همون بدترین حالت هم دستاورد بزرگیه. دختر چادری هم که میگی درسته ولی به نظرم زن و مرد نداره هر انسانی که مقید به حیا میشه اصلا مورد احترام قرار می گیره. عجیب با شخصیت می شه حتی در بین کسانی که در ظاهر مسخره می کننش. باید بگردم ببینم شاید حدیثی در اینباره باشه و اصلا جزو سنت الهیه.
 اما در مورد دوست دانشگاهت اولش که پیشنهادت مبنی بر همراه کردن یه دختر با خودش رو رد کرد حس کردم شاید از یه نوع سادگی و بی دقتیه. مثلا من خودم هم گاهی اوقات حواسم به این ظرایف نیست و ممکنه فکر کنم یه جلسه رسمیه دیگه چند دقیقه قراره درباره موضوع مشخصی صحبت بشه و تمام. ولی اگه یه دوستی مثل شما راهنماییم کنه حتما می پذیرم و حواسمو جمع می کنم. یعنی واقعا دوست دارم حیا رو تا حد کمالش پیاده کنم ولی یه جاهایی حواسم نیست.  (فقط مامان دوستت که گفته ضایع است با کسی بره:)))) یعنی مرزهای اپن بودن رو جا به جا کرد)
دختران حضرت شعیب علیه السلام بودن :)
خیلی ممنون که وقت گذاشتی توضیح دادی مثال مریم تو ذهنم می مونه:)
پاسخ:
یاد آیه‌ی ولایخافون لومه دائم افتادم. دوست داشتی بخون آیه کاملش از عزت و فضل خدا هم گفته ^_^

خب من از نظر اون دوستم خیلی هم باحیا نیستم لابد :)) و رفتار من خیلی شیطنت‌آمیز و گاهی به تعبیری شاید پسرانه‌تر از همین دوستم به نظر میرسه.
منم از حرف مامانش کپ کردم.. البته اونها کلا فرهنگ حجابشون با ما متفاوت بود. و با اینکه خیلی مقید بودن ولی ما یه سری سخت‌گیری‌هایی داشتیم که اونها نداشتن. مثلا رفتار پوششی‌شون در مقابل نامحرمِ خانواده با نامحرم بیرون متفاوت بود. حد شرعی رعایت میشد ولی پوشش متفاوت بود. خب برای ما اینطور نیست.
ولی در کل پیشنهاد اون پسره برای من سنگین بود.
آخ آخ درسته حضرت شعیب ^_^
قربون تو :*
۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۱۲ دچارِ فیش‌نگار
خوندم :)
همینجا تشکر میکنم از کارگردان اون سریال و صداوسیمای جمهوری اسلامی به خاطر چنین تاثیر عمیقی
پاسخ:
آره واقعا اتفاقا خواستم بگم تاثیر صدا و سیما از همین جاها معلوم میشه :)
خب من هفتاد وسه کلاس اول رفتم
هفتاد و چهار کلاس دوم بودم
خودتم کلاس اول بودی حتما چون نیمه دومی هستی
من قشنگ یادمه کلاس دوم بودم آخه همون سال خواهرم عروسی کرد:))
پاسخ:
عه؟ خب مستند گفتی دیگه. قبوله کلاس دوم بودیم ^_^ منم هفتاد و سه رفتم کلاس اول. 
در هر حال خواستم بگم ۸ سالمون نبوده :))
۱۹ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۱۳ دختـرِ بی بی
من اخیرا در حضور نامحرم های فامیل خیلی کم حرف میزنم ینی خودمو دارم میکشم که پرچونگی نکنم تنها جایی که مونده اینجاست(نامحرم های بیرونم که از اول حل بود) 
خداییش دیگه اینجا حرف نزدن برام خیلی سخته:((
(منظور حرف هایی که لزومی به گفتنشون نیست)
حجابمم یکم باس کامل تر کنم مثلا با لباس آستین بلند ساق دست ندارم چون به شدت گرمایی ام و خلقم میگیره:((
چه خوب که مردونه زنونش میکنین...
پاسخ:
خیلی خوبه. منم خیلی سعی میکنم ولی خب گاهی موفق نمیشم و این خیلی بده. البته الحمدلله مردهایی که من باهاشون در تعاملم خودشون انقددددر پرحرفن مجال نمیدن تو حرف بزنی! :))
همین استاده از اول تا آخر راه رو حرف زد :))

من دارم فکر میکنم برای لباسهای آستین‌بلند مچ‌بند بدوزم! چرا باید تا آرنجم  رو از زیر بپوشانم و خفه بشم؟ همون حدی که ممکنه دیده بشه با مچ‌بند ساپورت میشه.

آره ما معمولا این کار رو میکنیم ولی خودمون خیلی عقبیم نسبت به بقیه. و خوش و بش هم گاهی داریم. اما خیلی محدوده چون خیلی در اختلاط نیستیم که چیزی پیش بیاد. خیلی هم متعالی فکر نکن در موردمون.
بعضی از خانم ها برای این که ثابت کنن که در نقش آفرینی اجتماعی چیزی کمتر از آقایون ندارن به معذب بودن اولیه غلبه میکنن و بعدش دیگه براشون عادی میشه
یه بخشیش به خاطر یه نادیده گرفته شدن تاریخی اونهاست
و اغلب در دانشگاه فرصت ظهور و بروز رو پیدا میکنن که گاها از حول آش میفتن توی دیگ
واقعا سخته و نمیدونم رعایت حد تعادلش چطوریه. تعادل بین اون حد مطلوب حیا و نقش آفرینی حداکثری اجتماعی.
ولی چیزی که میدونم اینه حس کم نیاوردن از آقایون که توی بعضی هست غلطه. چون تفاوت های بین دو جنس رو نادیده میگیره و فشار بیهوده ای روشون میاره. یعنی اصلا این مقایسه اشتباهه
پاسخ:
بله متاسفانه. به نظر من این تلاش خودش نوع بارزی از ذلته :(
توضیحات خوبی دادید.
خود من آدمی‎ام که تو کاری که فکر می‎کنم درسته معمولا تو رودربایستی نمی‎مونم. البته نه به این معنا که خیلی رُکم یا به هر قیمتی کارمو می‎کنم و به قول معروف لجبازم. به این معنا که نظرات و نگاه‎هایی از جنس نگاهی که وقتی صندلی عقب ماشین نشستید بهتون شد (احتمالا) تاثیری تو دیدگاه و عزمم نداره. البته خیلی بهش افتخار نمی‎کنم چون بیشترش رو اثر تربیتی می‎دونم و مقدار کمی براش تلاش کردم.
اما حالا تو زندگیم دارم یکی از دشوارترین امتحان‎هام رو براش پس میدم. (اشاره به پست اخیرم.)
بیاید برای هم زیاد دعا کنیم.. :)

پاسخ:
اوهوم. قبول دارم تربیتیه. و پست آخرتم دربست قبول دارم و فقط یک راه گریز ازش هست که نمیتونم بهت بگم. باید بهش برسی که میدونم به زودی میرسی ^_^
کمکی چیزی ازم بر اومد دربست در خدمتم. هرچند شما خودت حرفه‌ای هستی :)
واسه @دختر بی‎بی

می‎تونید ساق دست‎هایی که طولشون کمتره بپوشید. یا خودتون درست کنید.
قدش اگه بشه به اندازه‎ای که تا وسطِ فاصله‎ی مچ دست و آرنج رو بپوشونه نه گرمتون میشه نه آستینتون دیده میشه :)
پاسخ:
مچ‌بند بهتره اصلا :)
@دختر بی‌بی.
مچ‎بند چجوری یعنی؟
پاسخ:
یه چیزی مثل اون ساق دست های نیمه ولی از اونم کوتاه‌تر. ولی بستگی به میزان بالا رفتن آستین داره.
۱۹ خرداد ۹۸ ، ۲۲:۳۲ فرشته ی روی زمین
واقعا لذت بردم از پستتون...کاملا موافقم و کلی بهم امید دادین و مصمم تر شدم برای پایبندی به عقایدم : )
دقیقا  میشه حریم ها و چارچوبها رو حفظ کرد همزمان با اینکه احترام طرف مقابل هم حفظ بشه...
پاسخ:
خدا رو شکر. ممنونم از کامنتتون و حس خوبی که داشت ^_^

+یه دست محکم بزنیم؟ :دی
یعنی از اون افرادی هستی که با کل طرز فکرت مخالفم.... 
این توضیح رو بدم که من همونم که سه تا کامنت تو پست قبل برات گذاشتم :) که بگم جلو نشستن و عقب نشستن نداره، و البته اینقدر جای بحث نداره....
حتی بحث محرم و نامحرم هم که مهمه رو از دید شما اصصصصصصصصلا قبول ندارم....
و کلا خواستم بگم که از اونایی هستی که با امثال من هیچ ربطی به هم نداریم، حتی اگه تو یه مراسم خاص یا مسجد همدیگه رو ببینیم....
البته این فقط یه کامنته و گفتنش هم ضروری نیست، فقط کامنت ذیل یه پسته که هر کس نظرش رو میگه....
در مجموع منم از اونایی هستم که اصلا وبلاگ امثال شما رو نمیخونم، اما چون چند تا پست راجع به سخنان بزرگان و مسائل مهم ایمانی گذاشته بودی، سر اینجاها درآوردم.... 
پاسخ:
الآن چیز خاصی باید بگم یعنی؟ :)

راستش الان نمیدونم تو همه جزئیاتی که بهشون اشاره کردین باهاتون موافق هستم یا نه؛ اما دیدگاهتون برام جالب بود و باعث شد دوباره و دقیق تر به این موضوع فکر کنم. 
از اونجایی که زیادی تو موقعیت های مشابه قرار میگیرم فکر میکنم همین دوباره فکر کردن خیلی میتونه بهم کمک کنه. 

ممنون بابت نوشتن این پست:)
 و اینکه رمزش رو برداشتین:ِD
پاسخ:
اصلا وحی منزل نیست. فقط یک نگاه و دیدگاهه.
الحمدلله. :)
حالا البته متوجه اصل حرفت شدم ولی ببین این قاعده که اگه پسری در مورد رعایت حیا بهم تذکر داد، فاجعه است رو قبول ندارم. خب شاید اون آدم اصولا زیادی سخت‌گیر باشه.

ولی اون حس با پنج شیش نفر آقا تو یه جلسه بودن واقعا سخته. منم یادمه یه زمانی این کارو انجام دادم. البته تعداد آقایون دو سه نفر بود ولی جلسه قرار بود تا بعد اذان مغرب و نماز هم ادامه پیدا کنه که گفتم حتما باید یه خانم دیگه هم بیاد. نمی‌دونم چرا ولی خیلی حس بد و ناامنی داشتم. با این که این آقایون که می‌گم حقیقتا جز مذهبی‌ترین آدمایی بودن که می‌شناختم. از همه لحاظ. و تازه یکیشون متاهل بود و اون دو نفر دیگه هم هردو از من کوچیک‌تر بودن. ولی بازم به طور غریزی حس بد غیرقابل توضیحی داشتم.
پاسخ:
خب این بستگی به حد ایده‌آل‌گرایی آدم داره دیگه. نوعی از آرمان‌طلبیِ وسواسی شاید باشه. هرچند مطمئن نیستم که وسواسیه. ولی اینکه کسی نتونه به آدم ایراد بگیره یه جور ایده‌آل‌گراییه. شاید به قول شما تذکرش افراطی هم باشه اما حس من اینه هنوزم.

آره واقعا تجربه سختیه. حس بدی به آدم میده. 
میگم بی زحمت یه پستی بذار همفکری کنیم ببینیم چی جوری لباس پوشیده بپوشیم که تو گرما کمتر بپزیم😊
*مربوط به پیشنهاد مچ بند!!

پاسخ:
:))
باشه یه کم محتوا تولید کنم :)
۲۰ خرداد ۹۸ ، ۰۸:۴۴ مردی بنام شقایق ...
سلام

مواردی که فرمودید بسیار هم خوبه

فقط نکته ای که هست اینه که جوری نباشه که خودش باعث جلب توجه بشه

میدونید من با خانومای زیادی کار کردم. از همه قشر
از اونهایی که حتی تو جلسه روی صندلی نمینشست و میگفت در حضور نامحرم من نمیشینم تا اونایی که اگه بهش تذکر نمیدادیم خیلی راحت مثه مردا میخواست دست و روبوسی کنه با ماها :)

ولی یبار یه جریانی پیش اومد که خیلی جالب بود. یکی از اقوام خونه ما بودن با دو تا دختراشون و سه تا پسرشون که پسراشون همسن من بودن و دختراشون از من 7-8 سال کوچیکتر

ما تو خونواده پدری سفره مشترک میندازیم ولی جوری میشینیم که خانومها یه طرف باشن و آقایون یه طرف که کسی معذب نباشه

با این وجود دیدم دخترای این بنده خدا از قضا فامیلی نزدیکی هم داشتیم، بصورت زاویه 90 درجه با سفره نشستن!!!
این قضیه یه جورایی برای خیلیا که سر سفره بودن مایه دلخوری شد که آخه دختر! مگه ما توی یه مهمونی فامیلی نزدیک اومدیم تورو نیگا کنیم اونم سر سفره که اینجوری میشینی!؟! ینی به عبارتی ادا اطوار دخترای این بنده خدا که ینی میخواستن خیلی با حیا باشن تازه شده بود مایه جلب توجه در حالیکه سایر خانومها خیلی عادی سر سفره سمت خودشون نشسته بودن و کسی هم توجهی نداشت.

به همین خاطره که میگم بعضی وقتا یه سری کارا که هدفش حیاس تازه موجب جلب توجه میشه البته کاملا بستگی به محیط و فرهنگ حاکم بر اون داره ها.


در کل حیا خوبه. برا مردا بیشتر از زن ها :)
پاسخ:
بله کاملا موافقم. تو پاسخ ها هم گفتم اگر واکنش استاد جور دیگری می‌بود و می فهمیدم برداشت توهین‌آمیز از کارم داره احتمال داشت کار دیگه‌ای بکنم.

منم چنین تجریه‌ای داشتم. اون اوایل که تلگرام اومده بود ما یه گروه ختم قرآن خانوادگی زده بودیم. خاله‌م تو گروه خانمانه ازم پرسید پسراش رو هم عضو کنه؟
گفتم هرطور صلاحه چون تعاملی وجود نداره و حتی تقسیم‌بندی ای وجود نداشت، به نظرم اشکالی نداره.. یهو خانم یکی از پسرخاله‌هام گفت اصلا کار درستی نیست که گروه مختلط بذاریم! و زن و مرد در تعامل باشن! :/
گفتم تعاملی وجود نداره فقط سوره‌ای که خوندیم رو می‌نویسیم! گفت نه گروه مختلط اثر تکوینیش رو می ذاره! :/
آقا به من برخورد! یه دلیلش هم این بود که ایشون از اوناییه که زیر چادر آرایش هم می‌کنند و یه دوره درگیری کل خانواده ما این بود که چطور بهش بگیم این کار اشکال شرعی داره و اینکه ایشون این تذکر تکوینی رو ارائه کرد برام ناخوشایند بود!
وگرنه شاید اگر شخص دیگری می‌گفت مشکلی نمی‌داشتم.
الآن از صدقه سر حضور ایشون ما و پسرخاله‌مون به هم سلام هم نمی‌کنیم یعنی قشنگ رومونو برمیگردونیم! البته استارت با پسرخاله بودا :))
ما هم تو خانواده خودمون غالبا مثل شما سفره میندازیم ولی اگر غریبه‌ای وارد بشه معمولا جدا می‌کنیم که نه او احتمالا معذب باشه و اینطور رفتار ضایع بروز بده و نه ما.

در کل با صحبتتون موافق بودم نباید رفتاری انجام داد که رعایت آداب اسلامی به بی‌ادبی و توهین تعبیر بشه این خیلی مهمه.
۲۰ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۴۷ مردی بنام شقایق ...
البته یه مورد دیگه هم تو این موضوع یادم اومد که خالی از لطف نیست

تو بحث تذکر جنس مخالف

تو دانشگاه آدم فعالی بودم و خب چون اصفهانی بودم و یه ذره هم شیطون تو چش بود کارهام.

تو تشکلای مختلف هم مسئولیت داشتم و کار میکردم.

یبار یکی از خانومهای یکی از تشکل ها یه تذکری بهم داد که واقعا کمک بسیار بزرگی بود (البته این خانوم یکی از نعمتهای دانشگاه و ایام دانشجویی ما بود. حدود 10 سال از ماها بزرگتر بود ولی باهامون همکار بود تو تشکل ها. یه جورایی حکم خواهر بزرگه ماهارو داشت و داره هنوز هم)

اتفاقا تذکری هم که بهم داد در خصوص برخورد با خانوما بود و مشگلاتی که برام میتونست ایجاد کنه. از دید یه دختر یه نکته ای رو بهم گفت که من از دید یه پسر دقیقا نقطه مقابلش رو متصور بودم. و این کمکم کرد که برخوردم رو با خانومهایی که باهاشون در رابطه هستم تغییر بدم و بسیاری از مسائل و مشکلات برام پیش نیاد.

اگر خواستید میتونم توضیح بدم که چه نکته ای رو گفت و اشتباه من کجا بود ولی حس کردم شاید اینجا جاش نباشه
پاسخ:
ممنون از کامنت خوبتون. 
بله منم به دوستان، حتی از آقایون خودم هم تذکراتی میدم :)) دقیقاً به این علت که میدونم که نمیدونند.
ولی این با اون متفاوته. این آقا هم کاملا قصدش خیرخواهانه بوده و توهینی نکرده رفتار درست از جانب دوست من باید این می‌بود که بپذیره تنها رفتن صحیح نیست. این که برای خودم فاجعه می‌بینم نه به این معنی که کسی تذکری نده. به این معنی که دوست ندارم کوتاهی‌ای بکنم که سزاوار تذکری باشه و این کوتاهیه و عدم دوراندیشی خودمه که برام سنگینه. ولی تذکرها رو به جان میخرم. مثل اینه که درس نخونم و کسی بهم به کنایه بگه وااای چقدر نمره‌ت کم شده! خب اینم برای من سنگینه‌. نه حرفِ او، که عملکرد خودم که باعث حرف او شده، نوعی از ایده‌آل‌گراییِ مزمنه...
من با یک استادی کار میکردم تذکری بهم داد در مورد رفتار و نگاهی که آقایون به خانمها دارن. شاید به سبک همین خانم همکار شما. من بسیااار با شنیدن جمله‌ش خجالت کشیدم، به خاطرِ نفس جمله نه اینکه منو تخطئه کنن گفتن واقعیت جامعه  اینطوریاست! :/
ولی واقعا ازشون ممنون شدم. :) این از اون نوع تذکرهاییه که افشاکننده چیزیه که طرف نمیدونه و با بحث ما متفاوته.
تذکر خوبه کلاً. :)
خب طبیعتا ما ترجیح میدیم بگین! ولی چون نمیدونم چیا گفتن طبیعتاً باید بگم هر طور خودتون صلاح میدونین :)
۲۰ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۱۷ مردی بنام شقایق ...
بله فرمایشتون رو متوجه شدم و متینه


+

تذکر ایشون درباره نوع رفتار من پیش خانومها بود
چون هم سن ام کم بود هم با خانومای زیادی سر و کار داشتم فکر میکردم هر چی جدی تر (حتی خشن تر!) برخورد کنم جذابیت قضیه برا طرفین کمتر میشه و هیشکی هم طرفم نمیاد منم به کسی متمایل نمیشم!

تذکری که ایشون داد این بود که با توجه به جو خانومهای اونجا این روش دقیقا برعکس داره جواب میده و دقیقا شما با این کارتون دارین بین دخترا جذابیت ایجاد میکنین برا خودتون!

یه جورایی واقعا برام قابل درک نبود و فکر میکردم دخترا از یه آدم کاملا جدی (البته بیشتر ادای جدیها رو در میاوردم چون کاراکترم همیشه شوخ و شیطون بود) اصن خوششون نیاد. ولی مدتها بعد از اینکه ایشون این تذکر رو بهم داد چند تا ماجرا پیش اومد که متوجه شدم فرمایش و تذکر ایشون کاملا درست بود.

یکی این بود که یه بنده خدایی باهام تماس گرفت و خواهرش رو معرفی کرد و درخواست کرد که حضوری باهم حرف بزنیم و از تمایل خاهرش برای آشنایی بینمون گفت که خداروشکر خیلی منطقی و بدور از حاشیه قضیه تموم شد.
اما بعدش یه سری نامه و ایمیل و اینجور چیزا از طرف خانومهایی که بعدا فهمیدن کی هستن(ینی اصن انتظارشو نداشتم که اونا باشن چون خیلی مذهبی و اینا بودن) بدستم رسید که تازه فهمیدم حرف ایشون درست بوده و من اشتباه برخورد میکردم با خانومها

باید در کمال احترام و فروتنی برخورد میکردم نه اینقدر از بالا و متکبرانه و جدی.

بعد این بنده های خدا پیش خودشون فکر کرده بودن که اوووووه! این فلانی عجب اسطوره ایه که اینجوری برخورد میکنه و این ازون پسراس که اگه باهاش ازدواج کنیم دیگه به هیچ زن و دختر دیگه ای توجه نمیکنه و ازین فانتزی های دخترونه!!!


در حالیکه صد در صد داشتن اشتباه میکردن...

و این اشتباه کردنشون حتی تا بعد از ازدواج هم ادامه داشت و طرف زنگ زده بود به خانومم که فلانی سهم من بود :)))) پاتو از زندگی ما بکش بیرون :))))))


+
خلاصه اینکه بعضی وقتا بعضی حرکات از جانب خانومها با هدف حیا و اینها انجام میشه ولی تو دید آقایون نتیجه برعکس داره
و همینطور حرکات آقایون تو دید خانوما که یه نمونه خیلی ناقصش رو عرض کردم خدمتتون
پاسخ:
وااای خواستگار داشتین پس :دی
چه باکلاس :)
کار برادر اون خانم جالب بود ولی بهتر بود از تمایل خواهرش چیزی نمی‌گفت خب. راستش من خودم فکر میکنم پدر یا برادر دختر موظفند که پسر خوب پیدا کنند و یه جوری با سیاست درست طریقه آشنایی با دختر مورد نظر رو فراهم کنن. نباید تو این جامعه نشست و دست رو دست گذاشت.

و خوشحالم که با ازدواج با اون خانمها بدبخت نشدین :))
اتفاقا تصورش برای منم سخته که شما بتونید نقش آدم‌های جدی رو حتی در ظاهر بازی کنید!

ممنون درسته کاملا. گاهی ندانستن باعث دردسر میشه. هدف درسته اما وسیله نادرسته.
ممنون که گفتید.
من با احترام به نظراتتون یه سوال ازتون دارم

به نظرتون مثلا ارتباط تو فضای به اصطلاح مجازی با ارتباط تو فضای کاری و رعایت یه سری ملاحظاتی که شما بهش مقیدین چه تفاوتی میتونه داشته باشه؟

مثلا چه تشابهی بین اینجا و فضای واقعی هست؟ و چه تفاوتی که تقیدات ما رو میتونه متفاوت کنه؟؟
پاسخ:
سلام. من در مقامی نیستم که بخوام در چنین موردی نظر بدم. هرکس شخصا باید این رو در نظر بگیره و رفتارشو تنظیم کنه. اما چون نظر خود منو می‌پرسید یه کلیتی از خودم عرض میکنم.
من خودم فضای مجازی و عالم واقع رو اصلا از یک سنخ نمی‌بینم چون فضای اینجا خیلی محدودتره. و اینجا بیشتر به لحن‌خوانی و برداشت‌های شخصی مبتلا هستیم تا حقیقتِ بیان و ادبیاتِ مخاطبمون. حقیقت اینه که من خودم در اینجا با فضای واقعی تفاوت خاصی در ادبیات و نوع کلامم وجود نداره. تفاوت هست ولی کم هست. اما طبیعتا در عالم واقع لحن بیانمون دستِ خودمونه و رفتارهای غیرکلامی‌ای که داریم باعث تنظیم حریم‌ها میشه. اما اینجا حد حفظ حریم تا سطح بالایی به خودِ مخاطب وابسته است.
در عالم واقع عمراً اگه پیش بیاد یک مرد من رو به اسم کوچک صدا کنه و من هم. ولی اینجا حتی اسامی هم فانتزی هستند. اینجا وقتی من شکلکِ خنده میذارم اصلا معلوم نمیشه که مخاطب چه تصوری داره ولی در فضای واقعی این تصور و برداشت مخاطبم از خنده و لبخند من کاملا در اختیار رفتار و نوع لبخند و زبان بدن منه. یادمه یکبار یک آقایی اینجا به من تذکر داد که شما یک خانم هستید و "این مدل" خندیدن برای شما سزاوار نیست! عرض کردم مگر میدونید من دارم چطور میخندم؟ اصلا من مگه با نوشتنِ هر :) در اینجا یعنی دارم لبخند میزنم و با نوشتنِ هر :)) یعنی دارم بلند بلند میخندم؟  این شکلکها برای نمایش موده و نه نمایش عمل من در لحظه. می‌بینید که برداشتها به مخاطب وابسته است. در عالم واقع نیازی نیست در پس هر جمله‌ای برای معتدل‌سازی لحن لبخند بزنم چون دارم حرف میزنم و لحنم واضحه ولی اینجا برای جلوگیری از لحن‌خوانیِ نامناسب از پستهام، ناچارم از این شکلک‌های :) زیادتر استفاده کنم. خب طبیعیه که نوع تنظیم رفتار در اینجا و واقعیت با هم بسیار متفاوت بشه.
اینجا بارها پیش اومده که وقتی با ادبیاتِ معمولی و کلماتی بدون بار عاطفی خاص مطلب یا پیامی میذارم، به من گفتن چرا دعوا داری؟ :/
ولی تا حالا نشده در عالم واقع کسی فکر کنه من دعوا دارم! :/
و برعکسش. خودم هم ممکنه برای برخی متن‌ها لحن نامناسبی تصور کنم که با نظر نویسنده و لحن اصلی او منطبق نبوده باشه.
و اینکه در کل هدفِ صحبت‌ها و تعاملات در اینجا اصلا با واقعیت منطبق نیست در نتیجه سبکش هم متفاوت میشه به نظرم.
اما در هر حال در هر دو عالم واکنش مخاطبه که به آدم نشون میده چقدر باید حریم‌ها رو تنگ‌تر کرد یا گسترش داد.
و فقط یک فتوا برای هر دو عالم مجاز و واقعیت وجود داره و اونم اینه که اگر هر تعاملی خوف افتادن به گناه رو داشته باشه اون تعامل حرامه.
البته من نه در اینجا و نه در عالم واقع اصلا و ابدا ادعای متانت و رعایت اساسیِ حجاب، آنگونه که هست و باید باشد ندارم. و میدونم اشکالات بی‌شماره که ان‌شالله به لطف خدا اصلاح میکنم.
سلام

خب اجازه بدین باهاتون توی تعریف و فرض موافق باشم ولی تو نتیجه گیری خیر!

اینکه مثلا گذاشتن یه شکلک :) یا :)) توی وب بسته به ذهنیت مخاطب داره و در عالم واقع خب زبان بدن و نگاهه که اون ذهنیت رو میتونه بسازه باهاتون موافقم، ولی  دقیقا نکته همین جاست، "اون چیزی که در ذهن مخاطب ساخته میشه" است.

ببینین اصلی ترین دلیلی که حجاب واجب شده، یا چشم پاکی واجب شده، اینه که ابزار ذهنیت سازی رو برای ایجاد مرض در قلب بگیره و باعث کنترل مرض بشه.


موضوع دیگه ای که برام خیلی جالب بود این بود که شما میفرمائید هدف صحبت و تعاملات در اینجا اصلا با واقعیت منطبق نیست، در حالی که به نظرم مخاطب با داستان و اتفاقتی که براش تعریف میکنین همراهتون میاد، و به نظرم فکر نمیکنم این سطح از همراهی رو شما تو دنیای واقعی بتونین شاهد باشین، اتفاقا عمق همراهی تو این دنیا به مراتب از عمق اون تو اون دنیا متفاوته، به عنوان مثال شما با کارفرماتون نهایتا راجع به موضوع کارتون صحبت میکنین ولی اینجا راجع به همه چی با مخاطبینتون حرف میزنین، کارفرماتون روزهای تعطیل با شما تعامل کاری نداره ولی مخاطبین شما تقریبا تمام ساعات شبانه روز که بیدارید میتونه باهاتون تعامل داشته باشه.


من شخصا نه ادعای دینی دارم تو این زمینه، نه خدای نکرده قصد تخطئه دارم، فقط عرضم اینه، تعاملی که اینجا شکل میگیره به مراتب عمیق تر و اثر گذارتر و به قول جوون ها وابسته تور تره، موضوع گناهی هم که فرمودین اساسا گناه با یه رفتار و یه کار و یه نفر جا نمیافته، یه فضاست که باعث ایجاد گناه میشه فضایی که رفتار تک تک ما عناصرشه.

موضوعی که شما مطرح کردین و دلایلتون برای من یکی خیلی با ارزش بود به شرطی که همه ابعاد و انواع و محیطش هم دیده بشه، و اگر جایی ما کاهلی میکنیم یا بخشی و یا نوعی از تقید رو رعایت نمیکنیم با توجیه از کنارش نگذریم و به نظرم خیلی خوب میشه که بگیم مثلا من فلان جا این مدلی هستم ولی بهمان جا متاسفانه نمیتونم و باید باشم ولی نیستم.

(هر چند روحیه کمال گرایانه سرکار که قبلا هم بهش اشاره داشتین و دستور دادین دیگه راجع بهش حرفی نزنیم یکی از دلایل این نوع برخورد شما با مسأله است)
پاسخ:
نفهمیدم چه نتیجه‌ای گرفتم که باهاش مخالف بودید؟
جواز ارتباط آزاد رو اعلام کردم؟

تذکری دارید به من میدید؟ لازم نیست با اشاره و کنایه صحبت کنید. اگر اینقدر تذکرتون ضروریه میتونید مستقیم بگید.
با متفاوت بودن اینجا با دنیای واقع، با اینکه مثلا چقدر به خودتون سخت گرفتین که مثلا جلو ننشینید و برای اینجا اون درصد سختی رو قائل نیستین!

بذارید موضوع رو اینطوری باز کنم

اصلا هم به شخص شما اشاره ای ندارم.
لطف کنین فارغ از خودتون به موضوع نگاه نکنین.

به نظرم بیشترین حجم مطلب منتشر شده تو بیان توسط خانم هاست، اصولا فضایی رو برای خودشون دیدن که معذرت میخوام از بارداری شون اینجا مطلب میذارن تا اینکه فلانی منو یه جوری نگاه میکرد... یا چقدر لباس دیشبم خوشگل شده بود تا روزمرگری ها و ابراز نظر کردن هایی که بخش قابل تامل مخاطبینش هم از اقایون هستن...

همه حرفم اینه که ذهنیتی که برای یه آقا از یه خانم از مراوده کلامی، چتی، تلگرامی، وبلاگی و هر مراوده غیر حضوری ایجاد میکه نه تنها تفاوتی با ذهنیت اون مرد از تعامل حضوری با همکار زن ش کمتر نداره که بعضا به دلیل آزاد بودن و خصوصی تر بودن این ذهنیت میتونه عمق و سطح بیشتری هم پیدا کنه، همین.


اتفاقا ما تو دنیای واقعی نگرانی های زیادی داریم از باب روابط و خیلی اهل رعایت هستیم ولی تو دنیای به اصطلاح مجازی اون میزان نگرانی که باید داشته باشیم رو نداریم و توجیهش رو این میگیم که تو فضای مجازی کسی ما رو نمیبینه و زبان بدن ما رو متوجه نمیشه و ذهنیت فیزیکی ای از ما براش ایجاد نمیشه و به نظرم این اصلا درست نیست.

(اتفاقا قصدم تذکر دادن به شما نبود، گوشه کنایه ای هم ندارم که به شما بزنم، صرفا یه بحث بود که خیلی با خودم کلنجار رفتم که چیزی نگم ولی خب موفق نشدم چون خودتون پرسیدین نظرم چیه عرض کردم والا من جوابم رو گرفته بودم)


پاسخ:
خب اول اینکه من با جلو ننشستن به خودم آسون گرفتم. گفتنش سخت بود ولی عملش ساده بود و جلو نشستن شاید در نظر من همون تعاملی بود که خوف افتادن به گناه ازش میرفت.

دوم اینکه با حرف شما موافقم و مخالفتی ندارم میشد موشکافانه‌تر روش بحث کرد که راستش امروز فرصتم محدوده و محدودیت انتقال پیام در متن رو باز هم داریم.
فقط اینکه منظور من از زبان بدن، تصور فیزیکی طرف نبود. منظورم این بود که در عالم واقع برداشت مخاطب از حرفهای گوینده با لحن گوینده، زبان بدنش و متانت و وقار ظاهری تنظیم میشه اما اینجا برداشتی که مخاطب از متن و حرفهای نویسنده داره کاملا به خودِ او وابسته است. یه مثال خیلی جزئی و سطح پایین همینه که عرض کردم: من در عالم واقع شاید با مخاطبم حتی بخندم ولی نحوه خندیدنم جوریه که او برداشت سوء نکنه ولی اینجا اگر من از این :) استفاده نکنم میگن دعوا داری و اگر همین دو نشان :) رو بذارم میگن چرا با نامحرم مهربان صحبت میکنی! می‌بینید که در اینجا برداشت مخاطب، فارغ از منظور من و توان من در انتقال مطلبه و خودش می‌بُره و خودش میدوزه ولی ایراد رو از نویسنده‌ی چند کلمه و نشان میگیره. (لازم به تذکر نیست که این مثال مسئولیت نویسنده در عدم استفاده از اِلمان‌ها و کلمات محرک رو نفی نمیکنه)
بله قبول دارم در عالم مجازی هم بااااید اهل مراقبت بود. من خودم هم در عالم واقع و هم مجاز هیچ ادعایی در زمینه حیا و عفاف ندارم. هیچی! ولی سعی میکنم از همان خوف افتادن به گناه تخطی نکنم. حالا چه با جلو ننشستن و نبستن در اتاق باشه یا با گذاشتنِ علامت و شکلک در متن. و قطعا این سطح خوف من با بقیه متفاوته کما اینکه دوستانی اومدن و گفتن با جلو نشستن هیچ اتفاقی نمیفته و منم عرض کردم این موضوع حد شرعی نیست و شخصیه. همان چیزهایی که تشخیصش به عهده مکلف است و عرف صالح باید تذکراتش رو بده تا ان‌شالله بیشتر متوجه باشیم و رعایت کنیم.
۲۲ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۵۵ مامان محمدمهدی
عه من اینجا بنظرم نظر گذاشته بودم🤔
پاسخ:
من چیزی دریافت نکردم. :(
۲۲ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۴۱ مامان محمدمهدی
عه
احتمالا کلمه ارسالو نزدم اخه یادمه تو پارک نظرمو نوشتم
عیبی نداره حالا مهم هم نبود
خلاصه ش این بود که متاسفانه کار کردن خانومهای دغدغه مند و اهل رعایت، تو محیط مردونه و بیرون از منزل، بمرور و ناخواسته باعث میشه حساسیتهاشون و مراقبتهای اولیه شون کم تر شه
البته این یه حکم کلی برای همه این خانمهای کارمند نیست
پاسخ:
آره همینطوریه و موافقم. حتی کلی بودن حکمش رو هم پایه‌ام موافق باشم. :دی