ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

و فرزند ....معجزه‌ای که راه می‌رود..

چهارشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۸، ۰۵:۳۰ ب.ظ

آدمیزاد برای بچه‌ش حساسیت و آرمانی داره که برای خودش نداره، برای بچه‌ش چیزی رو انتظار داره که وقتی نوبت خودش میشه تو رسیدن بهش حتی کاهلی می‌کنه اما حاضره روز و شب جون بکنه که فرزندش همونی بشه که آرمان اوست..

عمیقاً معتقدم هرکسی تو زندگیش رنج‌هایی رو تحمل می‌کنه که برای رشد او ضروری بوده. و تو هرکار بکنی نمیتونی از رنج بردن فرزندت پیشگیری کنی. فقط باید واستی و صد برابر رنج بکشی و نگاه کنی که چطور خودش رو مدیریت میکنه و بزرگ میشه.

و این درد بزرگیه.

وقتی تو وب، پیج‌ها و پست‌ها و بیوگرافی‌های مبیّن درد رو میخونم از تصور اینکه این آدمها هم مادرانی دارند(باخبر یا بیخبر)، بند بند وجودم می‌لرزه.

از تصور اینکه یه روزی خدای نکرده پسرک و گل‌پسر هم بیان و از یکی از دغدغه‌هاشون بنویسن،

از یک گرفتاری،

از یک بن‌بست،

از یک تلاش نافرجام،

از یک عدم آرامش...

آه خدایا...عجب دنیایی ساختی..


استاد انصاری ذیل آیه‌ی "وَ جَعَلوا لَهُ مِن عِبادِه جُزئاً. (۱۵زخرف)" میگن به تعبیر قرآن، فرزند جزئی از وجود والدینه. رابطه فرزند و والدین برابر و دوسویه نیست. فرزند هیچ‌وقت احساس والد رو به عنوان یک کل، درک نمیکنه. فرزند مداوماً میره به سمت استقلال ولی والد تلاش میکنه اجزای وجودش رو جمع کنه و وجودش رو از تجزیه حفظ کنه.

حضرت امیرالمومنین به امام حسن کریم_علیهماالسلام_ میفرماید "وَجَدتُکَ بَعضی" نامه را برای تو می‌نویسم چون تو بخشی از وجود منی، و بعد مرتبه‌ی امام مجتبی و رابطه‌ی والد و ولدی خود را بالاتر میبرند و میفرمایند "بَل وجدتُکَ کُلّی". بلکه تو تمام وجود منی..(دلم نمیاد بقیه‌شو ننویسم: آنطور که اگر ناراحتی بر تو رسد بر من رسیده و اگر مرگ به تو رسد به من رسیده، پس اهتمام به کار تو را، اهتمام به کار خود می‌بینم و...)

 :)


+نتیجه‌گیری اخلاقی: اگه همه ما همون‌جوری رفتار میکردیم که دوست داریم بچه‌هامون یاد بگیرن و رفتار کنن دنیا بهشت میشد.. :)

موافقین ۱۷ مخالفین ۰ ۹۸/۰۳/۲۲
لوسی می

نظرات  (۱۴)

سلام :)
چه روایت قشنگی ...
بچه ها آینه تمام نمای والدین خود هستند .
واقعا دنیا بهشت میشد ...
پاسخ:
سلام.
:)
دقیقا^^

پاسخ:
:)
به نظرم جمله اخرت درست نیست.
و معروف ترین مثالیم که میتونم بزنم پسر نوحه
مثلا پسرش ازش یاد گرفت؟


من فکر میکنم اگه هر کدوم از ما اینو واقعا بپذیریم و قبول کنیم و ایمان بیاریم که خدا به از ماها (حتی پدر مادرها) بندش رو بیشتر دوست داره و این چیزهارو به اون توکل کنیم و سعی کنیم راه درست بریم، اگه این برای همه اتفاق بیافته اونوقته دنیا بهشت میشه

خیلی وقتها ماها فکر میکنیم حتی از خدا هم بیشتر میدونیم و چیزهایی میخوایم و ارمانهایی داریم که در اخر به صلاح فرزندمون نیست. اگه اینها رو بپذیریم. هم خودمون به ارامش میرسیم و هم به فرزندمون حق انتخاب اینو میدیم که زندگی خودش رو داشته باشه. اون به دنیا نیومده ارمانهای مارو اجرا بکنه و چیزی بشه که ما میخوایم. اون به دنیا اومده زندگی خودش رو بکنه. ما میتونیم کمکش کنیم و بهش مسیر بدیم ولی در نهایت این زندگی اونه
پاسخ:
جمله آخر با مثال شما هم درسته چون حضرت نوح همونطوری زندگی کرد که میخواست پسرش زندگی کنه و دنیا رو بهشت کرد.
این اصلا ربطی به انتقال ارزشها نداشت منظورم این بود که من همون کاری رو بکنم که دوست دارم پسرم بکنه. در هر شرایطی همون رفتاری رو بکنم که دوست دارم فرزندم بکنه. چون والد بهترین رفتار رو از فرزندش انتظار داره. پس اگر همون رفتار رو بکنم یعنی بهترین رفتار رو داشتم. در این صورت خودم هم رشد خواهم کرد.پسرم هم همین کار رو بکنه و ...

حالا بهشت شدن مراتب داره دیگه. مثلا برای آمریکاییها یه جور بهشت میشه برای ما یه جور! ولی قطعا رشد زندگی اجتماعی رو لااقل شاهد خواهیم بود.

بله موافقم منم همینو گفتم که عمیقا معتقدم هر رنجی که به آدمیزاد میرسه برای رشد او ضروری بوده. خب رنج رشد آفرین رو خدا ایجاد میکنه دیگه. 
اونطور که متوجه شدم هم‌نظر هستیم.
چقدر اون قسمت که درمورد استاد انصاری بود رو دوست داشتم
منم همیشه به پسرم که نگاه میکنم میگم خدایا واقعا این بچه جزئی از وجود من بوده که الان داره جلوم راه می‌ره...⁦^_^⁩

+بچه ها آیینه ی پدر مادرن دیگه،نباید انتظار داشته باشیم خودمون هر خطایی رو بکنیم و بچه ها همه کارشون درست باشه
برای این که خیالمون از بچه ها راحت باشه ،باید مدام روی خودمون کار کنیم ،نه این که به بچه ها فشار بیاریم:)
پاسخ:
آره میدونم کل پست رو دوست داشتی :))

+بله دیگه. :)
ولی من اصلا در مورد اینکه به بچه‌ها فشار بیاریم نگفتما! گفتم؟
با کامنت‌ها حس میکنم چنین چیزی منتقل شده :/
آره همه ی پست رو دوست داشتم،نگفتم که خودت رو نگیری:)))

+نه نگفتی فشار بیاریم
من همون حرف خودت رو واکس زدم تحویلت دادم ،اونوقت فک کردی فک کردم که تو فک کردی باید به بچه ها فشار بیاریم خخخخ:))))
پاسخ:
:))

+خب خیالم راحت شد ^_^
ببین میدونى دلم میخواد درک بکنم این شدت از حساست والدین رو این حجم از دوستاشتنشون نسبت به بچشون رو 
اما واقعا با تمام وجود میگم لازمه مادر پدرا بزارن بچه هاشون زمین بخورن 
دست و پاشون رو برا زندگى کردن نبندن که به وقت خدایى نکرده یه بچشون اسیب نبینه 
به نظرم همین اسیب هاست که زندگى انسان رو میسازه و واقعا بعضى موقع ها لذت بخشم هستن بعد از یه مدتى البته 
پدر و مادر تا کى میخوان جلو بچه ها رو بگیرن بعد از یه مدت یه بچه اى که مدام از هر خطرى دورش کردن پس فردا با یه خطر بزرگ مواجه شد چى کار کنه خودشه و خودش 
میدونى دلم نمیخواد که توى هر کارى که میکنم این موضوع رو در نظر بگیرم که ایا مادر و پدرم ناراحت میشن ایا مطابق با خواسته ى اوناست اما متاسفانه هر بار توى انی موضوع شکست میخورم 
پاسخ:
آره واقعا باهات موافقم. این احساسات شاید درونی باشه ولی همیشه به حق نیست. قبول دارم.
تازه این احساسات خیلی وقتها زندگی بچه رو هم خراب میکنه مثل همین مثال هایی که زدی و مثلا درگیری‌های بعد از ازدواج عروس و داماد با خانواده‌های طرف مقابل از این احساسات که بروزات ناصحیح دارن نشات میگیره.
میدونی لوسی.من هیچوقت نتونستم روابط خارجی هارو درک کنم.هیچوقت نتونستم.همیشه درک این همه خشکی و سردیشون برام عذاب اور بوده.همیشه فکر میکردم دلم نمیخواد با یه خارکی ازدواج کنم.چون تحمل روابطشون رو ندارم.خیلی سخته واسم.خیلی.مثلا ما فیلم داریم.مزخرف!داغون.ولی واقعا از نظر عشقولانگی عمیقه.بعد خارجیا فیلم دارن.اوج صحنه و سانسورش هم باز به ادم حس عشق دست نمیده.نمیدونم چرا.
یه مستندی دیدم  میگفت یه قسمت از بچه حتی بچه ایی که دور از جون سقط میشه!باز هم دی ان ایش میمونه.
پاسخ:
خب راستش من اصلا این حس رو در مورد خارجی‌ها و مخصوصا امریکایی‌ها ندارم.
اصلا آمریکایی‌ها خیلی خانواده دوست و مذهبی هستند. 
البته انگلیسی ها و آلمانی ها و کشورهای سردسیر مثلاً سوئدی‌ها اینطور نیستند. شاید منظورت از خارجی، اینها باشن. 

عه؟ چه جالب. کجا می‌مونه دی‌ان‌ایش؟
احتمالا منظورم به انگلیسی ها بوده.هرچند اینقدر فیلم هندی قسمت عاطفی قلبم رو اکنده از اتش عشق!میکند که دیگر نیازی نداریم به هیچ یک!
والا نمیدونم.نگفته بود دقیقا کجا میمونه.ولی یه جاییه که زن توی ابراز احساسات یا مغز خودش همیشه حسش میکنه.
پاسخ:
آره اروپایی‌ها خیلی سردترن وای در مقایسه با هندی‌ها که همه‌مون هیچیم اصلا :))
ولی خدایی من فیلم‌های خانوادگی آمریکایی رو خیلی دوست دارم. :)

عجب. جالبه :)
عاشق اون خدایی ام که منو اینجور عاشق بچه م کرد..
پاسخ:
عزیزم ^_^
۲۳ خرداد ۹۸ ، ۰۱:۵۵ ام شهرآشوب
لوسی می
چی میشه که بعضی مادروپدرا اصلا چنین حسی رو ندارن؟ ینی بچه رو بعنوان یه جزء از خودشون نمیدونن،بلکه سربار خودشون میدونن و مدام میخان ازشرشون راحت بشن؟؟ دیدم که میگما

حدیث خیلی قشنگ بود،فراترازقشنگ
پاسخ:
همین، محل ابتلاست دیگه.صفر و یکی نیست.
این که والدین خودشونو کل ببینن و فرزند رو جزء، و به خاطر احساسی بودنشون مدام تو زندگی فرزند دخالت کنن و نذارن او مستقل بار بیاد یه سر طیفه، والدین استقلال‌طلبی که هیچ‌محدودیتی برای استقلالشون رو نمی‌پذیرن و بچه رو به چشم مزاحم استقلالشون می‌بینن و کاری به رشد و تربیتش ندارن هم اون سر طیفه. 
طبیعتاً محبت میان والد و فرزند وجود داره اما سطحش و نحوه تن دادن بهش به درجه معنویت و خلوص و خدامحوری والدین بستگی داره. مثلا همین جا در مورد اینکه حضرت فرمودند "بل وجدتک کلی" استاد انصاری همین‌جا گفتن این مرتبه‌ایه که هر والدی بهش نمیرسه که فرزند رو تمام خودش بداند.

خیلی مهمه که آدم بتونه احساس داشته و یا نداشته‌ش رو مدیریت کنه. زیاد یا کم بودن این حس لزوما باعث فضیلت یا عیب نیست. مدیریت الهیِ این احساسه که ارزشمنده
۲۳ خرداد ۹۸ ، ۰۷:۴۹ دچارِ فیش‌نگار
نمیدونم به آیه ربط داره یا نه ولی تعبیر قشنگیه:

فرزند مداوماً میره به سمت استقلال
ولی والد تلاش میکنه اجزای وجودش رو جمع کنه

و وجودش رو از تجزیه حفظ کنه.

برگرفته از lucy-may.blog.ir
پاسخ:
معنی جزء و کل همینه دیگه. ولی این محل ابتلاست خودش.
۲۳ خرداد ۹۸ ، ۰۹:۳۲ علیـــــ ََ
مشکل اینه که هر کسی همون جوری رفتار میکنه که خودش دوست داره، نه این که جوری رفتار میکنه که خدا دوست داره :/
پاسخ:
اون باز حرف دیگری است!
اون جوری که خودت دوست داری نه، انجام اون رفتاری که خودت آرمانی میدونی.
ولی قبول دارم درستِ حقیقیش همین حرف شماست
۲۳ خرداد ۹۸ ، ۰۹:۵۲ **هِلِناز **
الان تو ی وب دیگه 
داشتم میگفتم بزرگترین خیانت ها رو همیشه والدین در حق فرزند میکنن 
گاها با تصمیم های اشتباه 
دخالت های احساسی که به قول تو سعی در حفظ اجزای وجودش میکنه... 
پاسخ:
همین، محل ابتلاست دیگه.صفر و یکی نیست.
این که والدین خودشونو کل ببینن و فرزند رو جزء، و به خاطر احساسی بودنشون مدام تو زندگی فرزند دخالت کنن و نذارن او مستقل بار بیاد یه سر طیفه، والدین استقلال‌طلبی که هیچ‌محدودیتی برای استقلالشون رو نمی‌پذیرن و بچه رو به چشم مزاحم استقلالشون می‌بینن و کاری به رشد و تربیتش ندارن هم اون سر طیفه. 
طبیعتاً محبت میان والد و فرزند وجود داره اما سطحش و نحوه تن دادن بهش به درجه معنویت و خلوص و خدامحوری والدین بستگی داره. مثلا همین جا در مورد اینکه حضرت فرمودند "بل وجدتک کلی" استاد انصاری همین‌جا گفتن این مرتبه‌ایه که هر والدی بهش نمیرسه که فرزند رو تمام خودش بداند.

خیلی مهمه که آدم بتونه احساس داشته و یا نداشته‌ش رو مدیریت کنه. زیاد یا کم بودن این حس لزوما باعث فضیلت یا عیب نیست. مدیریت الهیِ این احساسه که ارزشمنده
در رابطه با پی‌نوشتت باید بگم، بابای من هرررر ایرادی که به من میگیره دقیقا همون چیزیه که از خودش به ارث بردم! :)))
دلم نمیاد بهش بگم، وگرنه تمام مشکلی که با من داره دقیقا با رفتارایی داره که از نظر من چند درجه پررنگ‌ترشو خودش داره!
در واقع شاید اگه خودش اونطوری نبود منم اینطوری نمیشدم! یا به اینطوری بودنم ادامه نمیدادم!
خلاصه‌ش اینکه، تهش بچه تا حد زیادی رفتار والدین رو تقلید میکنه...
پاسخ:
دقیقا به خاطر همون آرمان‌خواهی والدین برای بچه‌هاشونه.
منم با بابام همین مشکل رو دارم 😂😂
:))