ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

من از کجا و تمنای وصل او زِ کجا؟

دوشنبه, ۶ شهریور ۱۴۰۲، ۱۱:۴۳ ب.ظ

بیشتر از 3 سال از آخرین پست من می‌گذره و من هنوز همون آدمی هستم که بودم. بلکه بدتر، بلکه دورتر. عجیبه نه؟

دارم فکر می‌کنم از زمان کناره‌گیری از وبلاگ، چقدر بزرگتر شده‌م؟ هیچ!

چقدر عمیق‌تر شده‌م؟ هیچ!

چقدر توشه بیشتر دارم؟ هیچ!

نمی‌دونم آیا هیچ روزی در این جهان بر من خواهد گذشت که من احساس کنم توشه‌ای اندوخته‌م و دستم پره و سربلندم؟ آیا هیچ روزی در این زندگی بر من خواهد گذشت که احساس کنم آنچنان در مسیر درست قدم برمی‌‎‌دارم که دیگه هیچ حسرتی از گذشته ندارم؟

امیدی ندارم. 

آه مِن قِلّةِ الزّاد و طولِ الطریق..

اتفاقات زیادی در این مدت افتاده. اتفاقاتی که عیوب من رو بر من آشکارتر کرده، فقر و سستی من رو به رخم کشیده، دور بودنم از هدف رو به صورتم سیلی زده و به من فهمونده که هیچی نیستی. هیچیِ هیچیِ هیچی!

زندگیم ناموفق گذشته؟ نه خدا رو شکر. اوضاع خیلی بهتر از چیزیه که حتی بهش فکر کرده باشم و هرقدر بیشتر می‌گذره با آدم‌هایی در تعامل قرار می‌گیرم که روزگاری کار کردن و تعامل باهاشون برای من یک رویا بود. اوضاع خوبه اما... اما اینها در هیچ نبودنِ من اثرگذار نیست. من امروز انقدر فقیرم که حتی نمی‌تونم ادعایی بکنم.. حتی از ادعا کردن عاجز شده‌م..


دوست داشتم اینجا پستی منتشر کنم. دوست داشتم یک بار دیگه حرفم رو برای مخاطبی بنویسم. حرفهایی که شاید در آستانه اربعین به قلبم هجوم آورده. حرفهایی که گفتنش برای بقیه، نشانه‌ای از افسردگی تلقی می‎‌شه اما حقیقت اینه که زندگی بر مدار همین هیچ بودنِ ما می‌‌چرخه. این حجم فقر و نیستی و ذلت رو چطور میشه سانسور کرد؟

دوست داشتم بگم این دنیا هویت عجیبی داره بر مدار هیچ.

و من دوست دارم برم، دوست دارم به جایی برم که واقعا جای من باشه، جایی که باهاش جور دربیام...

موافقین ۱۲ مخالفین ۱ ۰۲/۰۶/۰۶
لوسی می

نظرات  (۱۰)

۰۷ شهریور ۰۲ ، ۰۰:۱۳ پلڪــــ شیشـہ اے

واووووو

ببین کی اینجا پشت گذاشته

سلااااااام 

خدااااقوت

الحمدلله بابت پیشرفت های چشمگیرتون

خیلی خدااااقوت

چی بالاتر از اعتراف به فقر ذاتی مخلوق در برابر خالق

پاسخ:
سلام عزیزم. خوبی مامان خانم؟ چه خبرا؟ کوچولوت چند وقتشه؟
ممنون از تذکرت، پیشرفت‌های چشمگیری هم در کار نیست. فکر کنم خیلی گنده به نظر رسید!
دلم تنگ شده بود برات :*

سلام

خوشحال شدم ستاره اینجارو روشن دیدم

الهی از این این احساس به فناء فی الله برسی

که هیچ بودن در محضر خدا یعنی همه چیز

پاسخ:
سلام عزیزمممم. خوبی؟
انقدر این کامنتت فراتر از ظرفیت منه که حتی نمیتونم بگم کاش... 
دعا کن برام رفیق ندیده :*

لوسی(((((: 

امیدوارم در مسیر رسیدن به اونچه توی ذهنت والا و برتره همیشه استقامتتو داشته باشی و همچنین ذوق بودن تو مسیر هیچوقت رهات نکنه.

شاد باشی عزیز.

پاسخ:
سلااااام چطوری؟ خانم دانشجوووو :) خوبی؟ دانشگاه خوبه؟
۰۷ شهریور ۰۲ ، ۰۹:۰۵ امیرحسین نخجوانی

سلام خانم لوسی می 
پسراتون خوبن؟ 
امیدوارم سالم و شاد باشید 

پاسخ:
سلام آقای نخجوانی. خوبین؟ اسم وبلاگتون چی بود؟ یه پسر جوان یادمه ولی میخوام مطمئن بشم درست یادمه.
ممنون از لطفتون امیدوارم شما هم همیشه سلامت و سربلند باشین.
۰۷ شهریور ۰۲ ، ۱۱:۱۸ پلڪــــ شیشـہ اے

الحمدلله عزیزم. سلامت باشید

شما چه طورید؟ گل پسرا خوبن؟ 😍❤️🍒

دخترم ۲سال و هشت ماهشه. :)

دیگه فروتنی نکن خواهر. با روحیه ی تلاشگری که از شما سراغ دارم، نتیجه تلاش هات و دیدیدی.

منم زیااااد

اومدم یکی دوباری یه چرخی اینجا زدم و رفتم

پاسخ:
الحمدلله خوبیم خدا رو شکر.
ماشالله چقدر بزرگ شدهههههه :)
قربون محبتت :*

سلام علیکم

ان شاء الله خیر باشد بازگشتتان!

من که سر درنمی‌آورم‌، اما آن‌ها که اهلش هستند، در این مواقع در مورد بزرگ شدن ظرف می‌گویند.

پاسخ:
سلام و سلاااام. خوب هستید؟
تواضعتون ستودنیه. یادم هست مطالبی که می نوشتید.
ظرف بشر که همیشه بزرگه مهم پرشدنشه که خب پر نمیشود. 
از تهی سرشار :(
التماس دعا دارم ازتون.

سلام :) 

سال‌ها خاموش خوندمتون و گاهی هم پیامی دادم، وقتی تصمیم گرفتید دیگه ننویسید ناراحت شدم جداً، بعد هم که وبلاگی زدم شاید جزو اولین وبلاگ‌هایی بودید که دنبالتون کردم به امید دوباره نوشتنتون :))

امیدوارم بیشتر بنویسید

پاسخ:
سلام سلام. خیل ممنونم از محبتتون.
امیدوارم بیشتر بخونمتون.
الان هر دو سه ماه هم یه چیزی بنویسم بیشتر نوشتن محسوب میشه :))
ولی خودم خیلی امید ندارم بازگشت به سبک زندگی وبلاگی قدری سخته. تا ببینم خدا چی بخواد.
ممنونم :)
۰۹ شهریور ۰۲ ، ۲۳:۴۲ دختـرِ بی بی

سلام عزیزم🥺

خوبی؟آقا پسرا خوبن؟😍

این مرحله هیچ بودن هم هرکسی بهش نمیرسه دوروبرم پره از آدمایی که کوه عجب و منم منم هستن 

خداروشکر خدا تنها کسیه که با وجود اطلاع کامل از تمامی لایه های وجودیمون و سیاهی قلبمون میتونیم روش حساب کنیم و برای بار میلیاردم بغلمون کنه و ازنو شروع کنیم 

یه کلیپی امشب تو اینستا دیدم از مرحوم علیرضا فتحی در بستر بیماری خیلی امید بخش بود برام دقیقا دیشب به مرگ فکر میکردم و فرصت هایی که سوزندم و ابدیتی که در پیشه خیلی نگران و مضطرب شده بودم امشب که اینو دیدم حالم بهتر شد

خداجبران میکنه و ما محکومیم به زیستن تا زمانی که خودش بخواد

پاسخ:
سلام عزیزم. احوال شما؟ خدا رو شکر، خدا رو شکر خوبیم.
امروز منم یه کلیپی دیدم یکی از علما داشت میگفت اگر خدایی هست که هست، وای بر ما! وای بر ما!

تو داستان کباب غاز نوشته بود :  واترقیده

پستتو خوندم و اگه تو با پیشرفتهات و رسیدن به رویای کاریت و تعاملت با اون آدمها به خودت میگی هیچ و و فقر و دوری از هدف، من هم باید بگم واترقیده ام

 

خوب باید بگم خوشحالم از دیدن پستت 

چون تو اینستا هم خاموش بودی

و خوب البته که معلومه که معنیش مشغله ها و حرکت در راستای اهدافه، وگرنه که ول معطل هایی چون من، تو مجازی اند

پاسخ:
سلام سلام عروس خانم.
خوبی؟
واقعا دمت گرم هنوز میای انرژی منفی میدی به خودت. چرا خب؟
دلم تنگ شده بود برای غر زدنت :دی
۱۳ شهریور ۰۲ ، ۲۰:۲۷ امیرحسین نخجوانی

آره همون پسر جوونم که البته الان پیرشده یه کم 

حقیقت زندگی 

الان هم آدرس سایت عوض شده هم اسمش، 

پاسخ:
بعله دیگه همه مون پیر میشیم. هنوز شک دارم وبلاگتون رو درست یادم باشه! :/
ولی امیدوارم که درست حدس زده باشم! :)