850.
جمعه, ۲۶ دی ۱۳۹۳، ۰۳:۳۲ ب.ظ
این هفته که گذشت
سه چهار روزی نهار خونه ی مادرشوهرم بودم
و نهار من به زور به شش قاشق می رسید
این شد که مادرشوهرجان به مستر گفت
"این خانمت رو ببر دکتر یه چیزیش هست!"
مستر هم احیانا در پاسخ،
فیگور تابلویی اتخاذ کرده بود
که مادرشوهر گرام متوجه گردیده
و به کسبِ عنوان سومین شخص مطلع در خاندان مفتخر شد.
+هرچند که با گذشت دو روز،
هنوز به من تبریک نگفته!!!!
سه چهار روزی نهار خونه ی مادرشوهرم بودم
و نهار من به زور به شش قاشق می رسید
این شد که مادرشوهرجان به مستر گفت
"این خانمت رو ببر دکتر یه چیزیش هست!"
مستر هم احیانا در پاسخ،
فیگور تابلویی اتخاذ کرده بود
که مادرشوهر گرام متوجه گردیده
و به کسبِ عنوان سومین شخص مطلع در خاندان مفتخر شد.
+هرچند که با گذشت دو روز،
هنوز به من تبریک نگفته!!!!
۹۳/۱۰/۲۶