ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

امروز از بس دیر بیدار شدیم که صبحانه مون رو ساعت یازده خوردیم!

و این باعث شد که منی که همیشه ساعت یک و نیم ناهارم آماده ست،

تا ساعت دو و نیم با اعصابی خردشده از به هم ریختگی ِ زمانِ زندگی، 

هنووووز درگیر این بودم که برای ناهار چی بخوریم! :|

هیچی نداشتیم. 

هیچی! اعم از حوصله، غذای حاضری، غذای نیمه آماده و حتی نون که بتونم خوراکهای سریع السیر بپزم!

هی خواستم زنگ بزنم برامون غذا بیارن ولی واقعا حتی حوصله ی غذا خوردن رو هم نداشتم!

این شد که با بی حوصلگی هرچه تمام تر، یه ذره گوشت چرخ کرده در آوردم 

و با بی حوصلگیِ هرچه تمام تر تر، لازانیا پختم!

 :|




+نتیجه گیری اخلاقی: بیایید بی حوصله باشیم! :)


+اوایلی که وبم رو برای غر زدن افتتاح کرده بودم،

تصمیم گرفتم که عناوین، فقط شماره گذاری باشه که رااااحت و بدون دغدغه ی "حالا عنوانشو چی بذارم؟" هر لحظه بتونم غر بزنم!

این راحتیِ خیال و بی دغدغگی باعث میشد که گاهی تا حتی روزی ده تا پست هم منتشر کنم و هیچ قید و بندی برای عنوان نویسی وجود نداشته باشه،

بعد از نزدیک چهار هزار پست، به دلایلی تصمیم گرفتم عنوان دار بنویسم.

و حالا به طرزی عجیب،

یکی از مهمترین انگیزه هام برای نگارش و انتشار یک پست، 

چالشِ لذت بخشِ انتخاب عنوانه! :))

دارم شاعر میشم اصلا! :))



+لازمه بگم که وقتی آدم یه کارِ خیلی خیلی مهمی داره که اصلا قابل چشم پوشی نیست،

چقدر دوست داره وقت تلف کنه؟! :|

دعام کنین لطفاً. :)

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۷ ، ۲۰:۱۲
لوسی می

وقتی پسرک با جورچینهاش برای من یک گردنبند و دستبند پلاستیکی درست کنه،

و من با اینکه دارم به شددددددت عرق میریزم،

و اصلا نمیتونم به این گرمای وحشتناک عادت کنم،

اما همچنان دلم نمیاد از گردنم بازش کنم! 

:|



+ترکیده چقدددددر در احساس گرما اثرگذاره! :| 

این مهربون بازیا رو بذار برا زمستون مادر! :((

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۷ ، ۱۴:۳۹
لوسی می

آقا حتی منی که به شدت نگران سرمایه های اقتصادی مملکت بودم 

و نگران آن دوازده میلیون یورو ارزی که از کشور خارج شده و با بقای ما در جام حداقل دو برابر میشد هم،

فریاد و ناله و فغان سر دادم و وااااقعا دلم آتش گرفت...

یعنی دیگه فک کن چقدر خوب بازی کردیم!  :دی


انصافاً تحسینشون میکنم.

:)




+برای بیرانوندِ دروازه بان خیلی خوشحالم که پنالتی رونالدو رو گرفت و در تاریخ ثبت شد،

و برای انصاری فردِ گل زن که پنالتی رو گل کرد.

انصافاً حجم استرس و فشاری که در اون لحظات رو هردوی اینها بوده برای من که قابل هضم نبود و قلبم رسماً تو گلوم میزد!

ان شالله یه برنامه ریزیِ بهتر،

و یه سرمایه گذاریِ معقولتر و مدیریت حرفه ای تر، 

بالاخره ما رو به اون چیزی که برای کشورمون باعث افتخار خواهد شد برسونه :)

+اینا رو فقط به این خاطر نوشتم که فکر نکنین که نعوذ بالله دعا کرده م که ببازیما! نه والا! :|

اصلا به من میاد آخه؟ :|

۱۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۷ ، ۰۱:۲۳
لوسی می

هیچ وقت به این علت که کسی منو دنبال میکنه نوشته هاشو دنبال نکردم،

و هرگز از کسی که دنبالش میکنم نخواستم که دنبالم کنه.

اما امروز برای اولین بار سنت شکنی کردم

و به خاطر اینکه کسی منو از لیستش حذف کرده بود،

من هم از لیستم حذفش کردم! 

اونم فقط به این خاطر که احساس کردم با ادامه ی بودنهام دارم آزارش میدم.

:/



+اصلا دوست ندارم تفاوت عقیده و نوع نگاه به موضوعات باعث دوری و جدایی بشه؛

اما متاسفانه یه وقتهایی که من خودم اوضاع روانیم رو کنترل میکنم و همه چیز رو نشنیده میگیرم و پشت گوش میندازم،

طرف مقابلم نمیتونه چنین بکنه! :/

خب دیگه نتیجه ش میشه همین!

+دوستت داشتم و دارم و برات آرامش و سعه ی صدر آرزو میکنم رفیق. برای خودم نیز هم. و اصلا برای همه ^_^

۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۷ ، ۲۳:۱۰
لوسی می

وارد سایت ایران داک شدم که یک کلید واژه پژوهشی رو سرچ کنم،

کلید واژه رو ثبت میکنم و گزینه ی جستجو رو میزنم،

پنجرک* انتظار رو صفحه باز میشه و به جای اینکه مثل هممممه ی سایت ها نوشته باشه: "لطفا منتظر بمانید!"

دیدم در اوج خلاقیت یه چیزی نوشته که باعث شد لبخندم کش بیاد :)

ببینید اینجا


ینی واااقعا خلاقیت و هنرشون رو تحسین کردم ^_^

یه چیزی نوشته که اصلا باعث میشه آدم منتظر موندن رو نشونه ی فرهیختگی بدونه :)))

*پنجرک: پنجره ی کوچک. :)

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۷ ، ۱۶:۲۹
لوسی می

وقتی متوجه شدم که به لحاظ مفاهیم رنگ شناسانه رنگهای قرمز و سبز درست مثل سیاه و سفید مخالف هم هستند اصلا باورم نشد!

و بعد به این فکر کردم که اصلا چی باعث شده که به این سادگی مخالف بودن سفید و سیاه برامون جا بیفته!

موضوع مهمیه ها! بهش فکر کنین :)

۳۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۷ ، ۱۰:۱۳
لوسی می

مدتیه صدای بچه ها نمیاد،

یواشکی تو اتاقها رو نگاه می کنم ببینم مشغول چه کاری ان!

ولی هرجا میگردم پیداشون نمیکنم

تا اینکه با این صحنه ی بی سابقه مواجه میشم! :)

 ^_^



+کشته مرده ی بالشتشونممممم :))

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۷ ، ۲۳:۱۹
لوسی می

چمران برای من، معنیِ تام و تمامِ عدم وابستگی و عدم دلبستگی به دنیاست.

مردی که بارها و بارها در طول زندگیش همه چیزهایی که تا اون روز با عشق براشون زحمت کشیده 

و همیشه هم در بهترین موقعیت قرار داشته رو رها میکنه،

و در جای دیگری مشغول به کار میشه.


یک بار آمریکا،

یک بار زن و فرزند،

یک بار مصر،

یک بار تهران،

یک بار لبنان،

و باز خانواده.

و اصلا همه چیز!

راستش اصلا برام باور کردنی نیست که مردی مثل خودِ ما، و در همین زمانه ی ما،

دنیا رو سه طلاقه کنه و حتی ذره ای عافیت طلب نباشه،

و اینقددددر منیع و بلند نظر و آزاده باشه!

چمران برای من، معنیِ تام و تمامِ عدم وابستگی و عدم دلبستگی به دنیا و مافیهاست.




+زندگی چمران رو بخونید و خودتون رو به جای او تصور کنید ببینید کدوم تصمیمش براتون قابل هضمه. 

یا اگر در موقعیت او بودید کدوم تصمیمش رو میتونستید عملی کنید؟

ساده ترین راه خوندنش هم ویکی پدیاست.


+انصافاً و بدون اغراق عاشقانه ترین کتابی که به عمرم خوندم،

و ارزشمندترین رمان عاشقانه ای که خوندم،

کتاب نیمه ی پنهان ماه شهید چمران بوده.

چهار بار خوندمش و هر چهار بار اشک ریختم و اشک ریختم و اشک ریختم...



+روحت در اعلی علیین باشه چمران عزیز و بزرگ. برای ما هم دعا کن.

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۵۹
لوسی می

و امتیازِ باد آورده را بااااد می بَرَد!

:)



+خیلی خوب بازی کردیم.

همینطوری خوب بازی کنیم و حذف بشیم خیلی هم خوبه.

والا!

من که حوصله ی صعود به مرحله ی بعد رو ندارم اصلا!

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۳۱
لوسی می

1. بعد از مدتهااااا شصت ساعت متوالی با خواهرم زندگی کردم ^_^

حالا که بردمش خونه شون حسابی دلم براش تنگ شده!

هعی :(


2. آیا ما باید بچه هامون رو به مهربانی کردن و خوب بودن عادت بدهیم؟

خیر! اصولا نباید کاری کنیم که بچه ها به اخلاق خاصی یا بروز واکنش خاصی "عادت" کنند.


3. کسی میدونه چجوریه که مهران مدیری اینقدددددر شخصیت کاریزماتیکی داره؟! خدایی! 

آخه بچه ی ته تغاری اینقدر کاریزماتیک؟! :|

خدا توفیقاتش رو در راه خدمت خالصانه روز افزون کنه. :)



+سه روز نبودم، سه تا پست رو تو یکی نوشتم :دی

چنانچه لطف می کنید و کامنت میذارید شماره هم بزنید :دی

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۷ ، ۲۰:۲۶
لوسی می

امروز مستر به صورت کاملا غیر منتظره یک ایمیل دریافت کرد؛

از طرف یکی از اساتیدِ دانشگاهی که تو مصاحبه دکتراش شرکت کرده بود.

به این مضمون که شما شرایطی که مورد نظر من هست رو داری و از نظر ما در مصاحبه پذیرفته شدی.

یه سری تعهدات بده که مطمئن بشیم میای و دست ما رو نمیذاری تو پوست گردو! :/

خب طبیعتا مستر هم به علت شاغل بودن نمیتونست اون بخش از تعهد حضور کامل و دائم رو تضمین کنه، اما پاسخی که داد این بود که تلاشم رو میکنم.

حالا تصمیم با اونهاست که این تلاش رو بپذیرن یا به کمتر از تعهد راضی نشن.

صرف نظر از اینکه نتیجه ی نهایی چی باشه،

این ایمیل برای من و مستر به منزله ی قبولی بود. ^_^

همیشه به مستر میگفتم اگر تو به مصاحبه برسی قطعا قبول میشی.

حالا حرف من ثابت شده.

برای مستری که نه میخواست کنکور بده،

نه رتبه ی قابل توجهی آورده بود، 

و نه برای مصاحبه اپسیلونی درس خوند،

و نه حتی اساتید مصاحبه میشناختنش،

و نه حتی به خودش زحمت شرکت تو آزمونِ مدرک زبان رو داد تا امتیازشو بالا ببره! :/

تنها چیزی که مستر داشت، 

کوشش آهسته و پیوسته ای بود که از زمان پایان نامه ی ارشدش شروع کرد و بدون توقف ادامه ش داد.

من به مستر افتخار میکنم، نه برای اینکه درس نخونده به اینجا رسیده،

بلکه برای اینکه اونقدر تواناییش واضح و قابل اثباته که هیچ استرسی رو برای این چیزها تحمل نمیکنه.

به مستر افتخار میکنم برای اینکه رونالدوی رشته و تخصص خودشه.

^_^


+وقتی پست قبلی رو می نوشتم اصلا به مستر فکر نکرده بودم!

الان فکر میکنم نه رونالدو، که دلم میخواد مسترِ زندگی و تخصص خودم باشم :)

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۰۰
لوسی می

همیشه متخصصین رشته های مختلف رو از اعماق وجودم تحسین میکنم.

یعنی به معنای واقعی کلمه دوستشون دارم و تماشای خودشون و کارها و فعالیتهاشون تمام احساسات احترام توام با عشق رو در من برمی انگیزه!

دور قبل جام جهانی که از مسی گل خوردیم، من با وجود فوتبالی بودنم(!) بیش از اون که درگیرِ باختن باشم مسی رو تحسین میکردم! از این بابت که ۹۰ دقیقه تو زمین راه رفت و در محاصره ی ما بود، و فقط یه لحظه ازش غافل شدیم زد داغونمون کرد و هدفش رو عملی کرد.

از اونجایی که یک زمانی شدیدتراً فوتبالی بودم میتونم ادعا کنم تعداد بازیکنانی که به محض تصمیم گرفتن، حتی اگه شده تو پنج دقیقه، یه تیم رو به تنهایی نجات می دن انگشت شمارن.

رونالدوی دیشب رو هم که حتما تماشا کردین.

ایییین همه تلاش و این سطح از حرفه ای بودن تو کارت، تو شغلت و تو علاقه هات وااااقعا تحسین برانگیز و احترام آفرین نیست؟!

آقای رونالدو، روزی تو یه مصاحبه ای گفت که خیلی هم سخت و طاقت فرسا تلاش نمیکنه و تمرین خاصی انجام نمیده، بلکه هر روز و هر روز قدری کم تلاش میکنه!

استقامت بر قدمهای کوچکه که فاصله های بزرگ رو ایجاد میکنه.(همون رهروی آهسته و پیوسته رو، که گه تند و گهی خسته نمیرود!)

آدمها چطوری اسطوره میشن؟ همینطوری! 

برای ایرانی ها خوشحالم که میتونن در مقابل این اسطوره ها حضور پیدا کنن.. برد و باختش اصلا مهم نیست. مهم اینه که بفهمن چطور این حجم از حرفه ای بودن در یک سری آدم جمع شده!

ما همه مون می تونیم برای خانواده و زندگی و شغلمون، مثل مسی و رونالدویِ فوتبال باشیم. نمی تونیم؟



+عزم جوهره ی انسانیت و میزان امتیاز انسان است و تفاوت درجات انسان به تفاوت درجات عزم اوست. (چهل حدیث امام خمینی_رحمت الله علیه)

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۰۱
لوسی می

امروز از یک ساعت بعد از بیدار شدنم بیرون بودم تاااا همین یک ساعت پیش!

خیلی خسته ام و واااقعا چشمام رو به زور باز نگه داشتم.

حتی بعید میدونم سحر بیدار بشم!

فردا ظهر ان شالله عازم خونه ییلاقی هستیم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۰۸
لوسی می

اومدم دانشکده مهندسی.

دانشکده ی عزیز دوره ی کارشناسیم،

و نمیتونم در ملاقات با اساتید جلوی بغضمو بگیرم!

الانم که دیگه رسما دارم گریه میکنم!




+استادم گفت چند لحظه واستا الان کارم تموم میشه میام!

نگرانم که عدل همین الان وسط این اشک و آه، کارش تموم بشه! :((

چقدرم خوشگل شده دانشکده ی ترکیده! :/

۲۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۱۲
لوسی می

امروز طی یک مکالمه ی تلفنی با خواهرم،

برای بچه ها تخت دوطبقه خریدیم،

به لزوم اتصال به منبع روحانی در خانمها اشاره کردیم،

به لزوم قناعت و صرفه جویی در زندگی صحه گذاشتیم،

از قحطی وجود نامهای زیبا برای نامگذاری دخترها شاکی شدیم،

به بی کفایتی حوزه گیر دادیم،

از سیستم حکومتی و نظارتی نامناسب گله کردیم،

به مردم نالان و خسته حق دادیم،

راهکارهای تزریق امید در جامعه رو بررسی کردیم،

آتش به اختیار بودن رو معنی کردیم،

و در نهایت فهمیدیم چراغی که به مسجد رواست به خانه حرام است!

این جلسه ی تلفنی مجموعا ۱۳۷ دقیقه و ۲۹ ثانیه طول کشید،

که آخرش به زور گرسنگی بچه ها و فریادهای من گرسنه ام حسنک کجایی؟ ناتمام ماند...



+ خواهرم را عاشقم که اینقدر حرف زدن باهاش ارزش افزوده ایجاد میکنه! :)

۲۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۷ ، ۱۶:۵۷
لوسی می