امروز از بس دیر بیدار شدیم که صبحانه مون رو ساعت یازده خوردیم!
و این باعث شد که منی که همیشه ساعت یک و نیم ناهارم آماده ست،
تا ساعت دو و نیم با اعصابی خردشده از به هم ریختگی ِ زمانِ زندگی،
هنووووز درگیر این بودم که برای ناهار چی بخوریم! :|
هیچی نداشتیم.
هیچی! اعم از حوصله، غذای حاضری، غذای نیمه آماده و حتی نون که بتونم خوراکهای سریع السیر بپزم!
هی خواستم زنگ بزنم برامون غذا بیارن ولی واقعا حتی حوصله ی غذا خوردن رو هم نداشتم!
این شد که با بی حوصلگی هرچه تمام تر، یه ذره گوشت چرخ کرده در آوردم
و با بی حوصلگیِ هرچه تمام تر تر، لازانیا پختم!
:|
+نتیجه گیری اخلاقی: بیایید بی حوصله باشیم! :)
+اوایلی که وبم رو برای غر زدن افتتاح کرده بودم،
تصمیم گرفتم که عناوین، فقط شماره گذاری باشه که رااااحت و بدون دغدغه ی "حالا عنوانشو چی بذارم؟" هر لحظه بتونم غر بزنم!
این راحتیِ خیال و بی دغدغگی باعث میشد که گاهی تا حتی روزی ده تا پست هم منتشر کنم و هیچ قید و بندی برای عنوان نویسی وجود نداشته باشه،
بعد از نزدیک چهار هزار پست، به دلایلی تصمیم گرفتم عنوان دار بنویسم.
و حالا به طرزی عجیب،
یکی از مهمترین انگیزه هام برای نگارش و انتشار یک پست،
چالشِ لذت بخشِ انتخاب عنوانه! :))
دارم شاعر میشم اصلا! :))
+لازمه بگم که وقتی آدم یه کارِ خیلی خیلی مهمی داره که اصلا قابل چشم پوشی نیست،
چقدر دوست داره وقت تلف کنه؟! :|
دعام کنین لطفاً. :)