ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

از اون روزی که تو خونه ییلاقی افقی شده بودم حدود ده روز گذشته،

و متاسفانه هنوز بدن من به دوران اوجش برنگشته!

احساس میکنم رُسَم کشیده شده.

راستش حسابی ضعیف شدم و خیلی زودتر از وضعیت نرمال خسته میشم.

این در شرایطیه که یه عااالم کار دارم.

دو روز دیگه ان شالله عازم سفر هستیم و من عجیییییب خسته ام!:((



+آخه میشه قهرمانیِ محبوب ترین تیمم رو به خودم و خودشون و هواداراشون تبریک نگم؟

گاهی دوست دارم به یاد ایام شباب  یه پست فوتبالی بنویسم!

ولی خب انگیزه ای که واقعا منو به نوشتن راضی کنه پیدا نکردم هنوز. :)

۲۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۷ ، ۰۸:۲۱
لوسی می

دو روزه افتادم به جون خونه و دارم خونه تکونی میکنم.

و فقط باید بگم آه و فغان از اتاق بچه ها!

که قشششششنگ منو از پا درآورده. :(((



+امروز اسباب بازیهاشونو گذاشتم تو به کمد و درشو با قفل دوچرخه قفل کردم! :/

+عیدتون حسابی مبارک :)

+عنوان اصلی: گفته بودی که دگر زلف پریشان نکنی/ ماه را روز و شب چارده حیران نکنی.. :)

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۷ ، ۱۴:۰۷
لوسی می
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۳ تیر ۹۷ ، ۱۲:۱۲
لوسی می

از فردا اربعین موسوی یا همون چله ی کلیمیه شروع میشه.

اربعین موسوی از اول ذی القعده ست تا عیدقربان (که محض احتیاط و چون به نظر میاد که ذی القعده ی امسال ۲۹ روزه باشه از فردا سی ام شوال شروع این اربعین خواهد بود.)

این ایام همون روزهاییه که حضرت موسای کلیم الله به میقات پروردگار رفت و چهل روز در وعده گاه خداوند حضور داشت.(آیه ی ۵۲ بقره و ۱۴۲ اعراف)

روزهایی که به ایام حج منتهی میشه و حاجیِ بیت الله الحرام در روز آخر این چله، یعنی عید قربان باید در وجود حق فانی شده باشه و نفسش رو قربانی کنه.

خب حالا ما هم با اینکه دستمون و جانمون از نیل به فضیلت حجاج کوتاهه لااقل در این روزها با برکت جاری در جهان همراه بشیم و برای این چهل روز برنامه ریزی کنیم و مهمتر از همه اینکه در وجودمون بگردیم و رذایل رو از بین ببریم و اعمالمون رو خالص کنیم.

که چهل روز طاعت خالصانه پروردگار و زندگی برای او دریچه های حکمت رو بر قلب و زبان ما جاری خواهد کرد ان شاء الله. 

و چه فضیلتی بالاتر از این؟

که وَ مَن یوءتی الحکمتَ فقَد اُوتیَ خیراً کثیراً.(و کسی که به او حکمت عطا شود به راستی که خیر کثیری نصیبش شده است. ۲۶۹ بقره.)

ان شالله خدا به فضل خودش در این راه سخت کمکمون کنه.



+برای هم زیاااااد دعا کنیم.

+من هم امشب در جوار حرم رضوی همه تونو دعا میکنم ان شالله.

۱۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۷ ، ۱۹:۳۴
لوسی می

معرفت به قدرِ انسان، معرفت به خدا و غیب و وحی را به دنبال می آورد.

انسانی که خود را باور می کند و به خود ایمان می آورد این ها را میخواهد،

نه اینکه فقط بداند که معاد هست که خودش معاد را "میخواهد."

فرق است که بدانی داماد میشوی و یا آنکه بخواهی.



+چقدر این جمله عمیقه. نه؟ 

چقدر به قدر و وسعت وجودی خودمون واقفیم؟

+از کتابِ نامه های بلوغ، عین صاد. (در حوالی سالگرد ارتحالشون هستیم. لطفا برای شادی روح ایشون و همراهانشون صلواتی بفرستین.)

+عنوان از سهراب عزیز. (برای شادی روح ایشون هم...)

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۷ ، ۰۹:۳۵
لوسی می

روز مصاحبه رو می تونم یکی از سخت ترین روزهای همه ی دوران های تحصیلم معرفی کنم. و برای کسی که بدونه من ۲۲ ساله که تو فضای آموزشی هستم این ادعا شاید بتونه عمق فاجعه رو منتقل کنه!

فشاری که تحمل کردم خیلی زیاد بود، خیلی خیلی زیاد.

و هنوز که هنوزه بعد از گذشت حدود دوهفته از اون روز، یادآوریش احوالاتم رو ناخوش میکنه.

نمیدونم این استرس ناشی از آشنا بودنم با اساتید بود که باعث میشد بی تفاوت نباشم و استرس شدیدی بگیرم؛ یا دیدن اووووون همه جمعیت که همون روز اول حدود ۴۰ نفر بودیم که برای ظرفیت ۳ نفره می جنگیدیم و اصلا معلوم نبود روزهای بعد چند نفر میان؛ یا اون همه ساعت معطلی؛ که خود من ساعت ۷.۵ صبح سوار ماشین شدم و رفتم یونی و ساعت ۷.۵ شب سوار ماشین شدم که برگردم خونه! و در تمام این مدت فقط بیست دقیقه سر نماز بودم و بیست دقیقه تو تریا و تمام مدت باقیمانده پشت در اتاق مصاحبه در انتظااااار و گفتگو و دلداری دادن به اونی که خارج شده بود و آماده کردنِ اونی که میخواست بره داخل و شنیدن پرسشهای عجیب و غریبی که بلد نبودند و این چیزها... خب همه ی اینها باعث استرس مضاعف برای من میشد و من حواسم به خودم و روانم نبود و هنوز نمیفهمم که چرا خودمو از اون جو خارج نکردم و به خلوت با خودم و برنامه ریزی و مرور گفتنی هام نپرداختم.

حقیقت اینه که با اینکه از اعماق وجودم اعتقادم این بود که این گرایش رو دوست ندارم و چه بهتر که بمونه برای سال بعد، اما روز سخخخختی بود.

خودم همه ی این فشار رو ناشی از آشنایی اساتید با خودم میدونم.

اصلا دوست نداشتم که جلوشون بد و غیر حرفه ای ظاهر بشم.

دوست داشتم سربلند بیام بیرون! هرچند نتیجه ش قبولی نباشه.

که خب نشد.

مصاحبه ی خوبی نداشتم. 

چیزهایی که نقاط بارز مثبت من بود و برای تک تکشون سند و مدرک داشتم که پشتکار و حرفه ای بودنم رو ثابت میکرد بیان نکردم،

و عوض همه ی اینها چیزایی گفتم که نباید میگفتم!

خب فهمیدم که کاااااملا فاقد مهارت مذاکره و مدیریت جلسه هستممم!

راستش اصلا حتی فکرشم نمیکنم که اگر امسال قبول نشم سال بعد دوباره خودمو تو چنین چالشی بندازم! 

واقعا نمیخوام اون روز رو دوباره تجربه کنم.

نگم براتون از وقتی که از اتاق مصاحبه خارج شدم،

اونقدر حالم بد بود که یکی از حاضرین و منتظرینِ ورود به مصاحبه بهم گفت از چشمات ناامیدی می بارههههه! 

گفتم آرههههه دارم دق میکنممممم!

از اون روز اصلا دوست ندارم برم دانشگاه و استادهامو ببینم.

کِی بشه که باز حال و روزم مثل قبل بشه...

همین دیگه.

دوست داشتم اینها رو بنویسم یه کم از دردهام بگم. :دی

دعام کنین لطفا. :)


۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۷ ، ۲۲:۴۲
لوسی می

رو تراس رو به باغچه ی خونه ی ییلاقی نشستم و دارم لشکر هفت هشت تاییِ مرغهای مینا رو تماشا میکنم که تو باغچه دنبال سر هم راه افتادن و به محصولات خسارت میزنن :))

ولی عمراً که من لوشون بدم :دی

پسرک و گل پسر لبریز از بازی شدن، 

از گِل بازی و سوسک بازی و آب بازی و گربه بازی بگیر،

تا کارهای مفید مثل جمع کردن آلبالو و جدا کردن هسته های آلبالو برای مربا و الانم که کیک پزی داریم!

چقدر بچه ها به این جور محیطها نیاز دارن واقعا حیف از بچه های شهر که تو آپارتمانها زندانی ان..

تو بگو حتی یه دقیقه اینجا تی وی روشن شده باشه!


درست از روز جمعه که مستر برگشته منم افقی شدم و حال و احوالم شدیداً زار و نزاره.

امروز دوباره مستر میاد که ان شالله فردا برگردیم.

کتاب "نامه های بلوغ" عین صاد عزیز رو دارم اینجا میخونم،

و همه ش فکر میکنم تو سی سالگی هنوز خیلی حرفهاش برام سنگینه که او برای سن تکلیف بچه هاش نوشته!

و بعد فکر میکنم یعنی منم تو ۱۵ سالگی پسرک و گل پسر اینقدر حرف ارزشمند برای گفتن به اونها دارم؟!

منی که خودم هنوووز اول راه هم نیستم.. :(


+این پست قرار بود پر از عکس باشه که به علت ضعف قدرت نت از ارسالشون معذورم.

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۷ ، ۰۹:۱۳
لوسی می

خبببب میریم که استارت بزنیم شروع رسمیِ فصل تابستان رو!

تابستون، تابستون ما داریم می آییم :)

و برای شروع،

امروز خونه رو کاملا مرتب میکنیم،

و فردا پییییییش به سوی خونه ی ییلاقی. :)




+ امسال میخوام یه برنامه ی مدون و مشخص برای ایام تعطیلی داشته باشیم.

دوست دارم این تعطیلات خیلی خاص و قشنگ و خانوادگی باشه ^_^

برنامه های تابستونیِ شما برای خودتون و خانواده تون و بچه ها چیاست؟!

منم میام برنامه هامو میگم.

+عنوان رو یادتونه؟ :)

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۷ ، ۱۶:۳۹
لوسی می

وقتی رفتار اون روزم با آقای مسئول آموزش رو مرور میکنم،

می بینم به غایت صبر و تحمل از خودش نشون داده که چیزی بهم نگفت و به روم نیوورد!

انقدر من اون روز سر ایشون غر زدم که خدا میدونه! :/

با این وجود وقتی دید اعصابم خرده، در نهایت محبت به من ژتون غذا داد که ناهار داشته باشم ولی من بازم غر زدم که راه رستورانش دوره و نمیرم! :/

حالا امروز هرچی تماس میگیرم که عذرخواهی کنم جواب نمیده! :/


+خدا امثال اینجور کارمندها رو زیاد کنه تو این مملکت. 

+بعدا نوشت: گوشی رو برداشت و من تشکر کردم و عذرخواستم :) مثل همیشه خوش برخورد بود :)

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۷ ، ۱۱:۰۴
لوسی می

You are gone and now I'm hearing

All the things I didn't say.


+حس فوق العاده بدیه :(

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۷ ، ۱۱:۰۶
لوسی می

یه جوری که انگار فامیلیم خیلی براش آشناست میگه خانمممممِ لوسی می!

خیلی عجیبه که من نشناسمتون! نه؟!

میگم: آره چون من صداتونو خوب میشناسم! شما آقای فلانی هستین. درسته؟

کپ میکنه و با تعجب نگام میکنه.

میگم من لوسی می هستم. همونی ام که یه کار پایان نامه م به شما مرتبط شده بود!

یه لحظه مکث میکنه و میگه آهاااا یادم اومد!

بعد یهو سکوت میکنه و میره تو فکر!

هردومون ترجیح میدیم دیگه ادامه ندیم!

آخه مشخص بود که یادش اومده که ما باهم دعوا کرده بودیم. :))


+همو ندیده بودیم و مکالماتمون تلفنی بود!

+پست مرتبط


+ممنون بابت کمکهاتون در پست قبلی. :)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۷ ، ۲۲:۰۸
لوسی می

در این پست توضیح مختصری از مکانیزم و نحوه ی نمره دهی در پذیرش کنکور دکترا ارائه کردم بلکه باعث آگاهی شود!


همونطور که میدونین کنکور دکترا دو مرحله ایه. یه مرحله کنکور داره (مثل همه کنکورهای مقاطع دیگه) و یه مرحله مصاحبه داره که امسال هرکدوم از این دو مرحله ۵۰ درصد نمره ی کل شما رو تشکیل میدن.(قبلا ۷۰ به ۳۰ بود و ممکنه بعدا هم تغییر کنه)

یعنی شما کنکور کتبی رو میدی و مثلا نمره ی کل یا همون ترازت (و نه رتبه ت) میشه ۶۰۰۰. طبق این نمره شما یه رتبه ای کسب کردی که تو فرایند پذیرش اهمیت خاصی نداره و فقط نشون میده شما نسبت به سایرین در چه وضعی هستی(یعنی چند نفر نمره شون بالاتر از ۶۰۰۰ شما بوده. مثلا وقتی رتبه ت شده ۳، یعنی دونفر نمره شون از شما بهتر بوده.) این نمره(تراز) شماست که مهمه.

بعد انتخاب رشته میکنی. مثلا تاریخ تحلیلی دانشگاه تهران، تاریخ اسلام دانشگاه شریف(!!!) و این چیزا.

از اون طرف دانشگاه تهران و شریف یه حدنصاب نمره رو برای دعوتِ داوطلبان به مصاحبه تعیین کردن. مثلا دانشگاه تهران گفته برای رشته ی تاریخ تحلیلی، نمراتِ بالاتر از ۵۶۰۰ رو دعوت به مصاحبه میکنم. و دانشگاه شریف هم گفته نمرات بالاتر از ۶۱۰۰.

خب طبیعتا شما با نمره ی ۶۰۰۰ به دانشگاه تهران دعوت میشی و به شریف دعوت نمیشی.

بعد از گریه و زاری برای از دست دادن شریف، مدارک و پیشینه ی پژوهشی و اینا رو طبق الگویی که اعلام میشه تنظیم میکنی و میری برای مصاحبه ی شفاهی. ممکنه دانشگاه تهران قبل از مصاحبه ی شفاهی خودش یه آزمون کتبی هم برگزار کنه و داوطلبان رو بر حسب نمره ی اون آزمون، برای مصاحبه ی شفاهی دوباره تست کنه ممکن هم هست این کار رو نکنه. این به دانشگاه مربوطه که امتیازی برای آزمون کتبی هم در نظر بگیره یا نه!

خب حالا میرسی به مصاحبه شفاهی که ۵۰ درصد از نمره ی کل آزمون دکترات بود.

تو این بخش ۴۰ نمره از آنِ سابقه ی پژوهشی شماست که طبق جدول خاصی که سازمان سنجش ابلاغ میکنه نمره داده میشه (مثلا هر مقاله علمی پژوهشی ۴ امتیاز، ترویجی ۲ امتیاز و...)

۳۰ نمره مربوط به سوابق آموزشیت هست که اونم جدول داره (مثلا درجه ی پایان نامه ی ارشد، تعداد سنوات تحصیلی و معدل تو دوره ارشد و لیسانس و...)

و ۳۰ نمره هم مربوط به نظر اساتید در اون گفتگوی شفاهی و تخصصی هست.

یعنی تنها جایی که دانشگاه و استاد میتونه برای جذب دانشجوی مدنظر خودش روش مانور بده و دستش تو نمره دادن بازه همین سی درصد از پنجاه درصد کله! یعنی ۱۵ درصدِ کلِ ماجرا! خب اگر استادها از یکی خوششون نیاد و نخوان دانشجوشون باشه فقط میتونن این ۱۵ درصد رو ازش بگیرن و نمره مصاحبه شفاهیشو صفر بدن. یا از یکی خوششون بیاد و نمره کامل بهش بدن.(البته از این کارا نمیکنن اما حالت صفر و صدش رو گفتم)

کلِ تاثیر نظر اساتید همین ۱۵ درصده.

بعد کل این نمره ها جمع میشه میره سازمان سنجش و طبق فرمول سازمان که بنده ازش بی خبرم، امتیازات رتبه بندی میشه و نتایج نهایی اعلام میشه که کی کجا قبول شد.



+حالا چرا اینا رو گفتم؟ چون بعضیا سوال داشتن! و یه دلیل مهم دیگه هم این بود که با توجه به این پستی که ۲۸ خرداد در مورد کنکور دکترا گذاشتم ( پستِ "که با تو رونالدو فسانه شود ....")خواستم این توضیح رو ارائه کنم که ایمیلی که مستر دریافت کرد به معنای سیطره ی کامل اساتید در پذیرش یا عدم پذیرش او نیست و درسته که استادش بهش گفت نمره ی مصاحبه رو بهت دادم اما فقط ۱۵ درصد نمره ی مستر الان اوکیه! و اون ۸۵ درصد باقی مونده با بقیه ی داوطلبین و شرایط بقیه در نمره ی کنکورشون، نمره ی بخش پژوهشی و آموزشیشون مقایسه میشه.

اوکی؟


+ فکر نکنین قبولی تو دکترا بر مبنای پارتی بازیه! :) آخه یه وقت می بینی طرف با رتبه ۳۰ قبول شده ولی رتبه ی ۵ هیچ جا قبول نشده. خب الان دیدیم که برخلاف کنکور کارشناسی و ارشد که رتبه ی کنکور تو قبولی خیلی اثرگذاره، کنکور دکترا اصصصلا اینطوری نیست و متغیرها و فاکتورهای خیلی زیادی داره که قبولی داوطلبان بهشون وابسته ست در نتیجه نذارین یه عده غیرمطلع، مدام جَو جامعه رو مسموم کنن و هی بگن پارتی بازیه و من با رتبه ۵ قبول نشدم، اون با رتبه ی ۳۰ قبول شده!

+به نظرِ خودم اون ۱۵ درصد حق اعمال نظر اساتید خیلی کمه! اما خب شرایط جامعه ما همینم به زور می پذیره چه برسه به بیشترش! :)

+سوالی یا اشکالی بود بنده در خدمتم. :)

آیا این پست مفید بود؟ :دی

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۷ ، ۱۱:۳۷
لوسی می

وقتی گل پسرم اولین نی نیِ آدمیزادیشو رو سرامیکهای خونه نقاشی میکنه.

این خودِ جیگرشه و اینم نقاشیشه. ^_^



+وقتی نگارگریش تموم شد یهو گفت: عِه! بابا شد که! :))

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۷ ، ۱۱:۴۵
لوسی می

دوستی که میگفت دشمنمه(!) کامنتهایی برام گذاشت و منو به باد انتقاد گرفت.

ینی باد نگو آقا طوفان!

خواستم رسماً ازش تشکر کنم

که باعث شد تو همین دو روز کلی چیز یاد بگیرم،

و یه کار عقب مونده رو هم به سرانجام برسونم.

ازت ممنونم. :)



+آقا حرفتونو بزنین تو دلتون نگه ندارین. 

اصلا ناشناس بگین! من هیچ وقت ناشناسهای وبمو چک نمیکنم که مچگیری کنم.

ولی اولا منصف باشین و دوما خودتون به گلایه هاتون مبتلا نباشین(یعنی با فریادزدن نگو خیلی داد میزنی!) اینا جزو اصولشه.

+معلوم شد که میخوام بگم من خیلی خوبم و سعه صدر دارم؟ :دی

دیگه ما اینیم دیگه. :دی

۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۷ ، ۲۱:۱۰
لوسی می

انسانها به لحاظ جذب و دفع چند مدلند:


1. انسانهایی که نه کسی آنها را دوست می دارد و نه کسی آن ها را دشمن می دارد.

نه عشق و علاقه و ارادت خاصی را برمی‏‌انگیزند و نه عداوت و حسادت و کینه و نفرت کسی را. 

بی‏ تفاوت در بین مردم راه می‏روند مثل این‏ است که یک سنگ در میان مردم راه برود. 

این یک موجود ساقط و بی‏ اثر است.


2.مردمی که جاذبه دارند اما دافعه ندارند.

با همه می‏‌جوشند و همه کس‏ آن‌ها را دوست دارد و کسی منکر آنان نیست،

غالباً خیال می‏کنند که حسن خلق و لطف معاشرت و به اصطلاح امروز «اجتماعی بودن» همین است که انسان همه را با خود دوست کند. 

اما این‏ برای انسان هدفداری که فکر و ایده ‏ای را در اجتماع تعقیب می‏کند میسر نیست. 

و تنها کسی موفق می‏شود دوستی طبقات مختلف و صاحبان ایده‏ های مختلف را جلب کند که متظاهر و دروغگو باشد،

و با هر کسی مطابق میل همو سخن بگوید.


3.مردمی که دافعه دارند اما جاذبه ندارند.

دشمن‌سازند اما دوست‌ساز نیستند. 

این‌ها نیز افراد ناقصی هستند و این دلیل بر این است که فاقد خصائل مثبت انسانی می‏باشند. 

زیرا اگر از خصائل انسانی بهره‏‌مند بودند، گروهی ولو عده قلیلی طرفدار و علاقه‏ مند داشتند. 

قهراً کسی که همه دشمن او هستند، خرابی از ناحیه خود اوست.


4. مردمی که هم جاذبه دارند و هم دافعه.

انسان‌های با مسلک که در راه‏ عقیده و مسلک خود فعالیت می‏‌کنند، هم دوست‌سازند و هم دشمن‌ساز

گاهی جاذبه و دافعه شان هر دو قوی است و گاهی هر دو ضعیف و گاهی با تفاوت. 

افراد بسیار با شخصیت آن‌هایی هستند که‏ جاذبه و دافعه‌شان هر دو قوی باشد،

تا می‏رسد به جایی که دوستان مجذوب جان را در راه او فدا می‏کنند و دشمنان هم جان خود را در راه مبارزه با او از کف می‏دهند.

جاذبه و دافعه داشتن دلیل داشتنِ اصل شخصیت است 

ولی شخصیت داشتنِ یک نفر دلیل بر خوبی او نیست. 

و باید دید چه عناصری را جذب و چه عناصری را دفع می‏‌کند. 

و دوستان و دشمنان، مجذوبین و مطرودینِ‏ هر کسی دلیل قاطعی بر ماهیتِ شخصیت اوست. 




+ نتیجه گیری: نرمال بودنِ بشریت در این است که از گروه شماره ی چهار باشد که بتوان گفت برای خودش شخصیتی دارد.
حالا چه اینکه جاذبه و دافعه اش قوی باشد یا ضعیف.
بر شما باد که بنگرید که چگونه اید. :)
دقیق هم بنگرید.
هم در شخصیت فضای مجازی خود دقت کنید هم در شخصیت واقعی خود.
و اگر از گروه آخر هستید، 
به این هم بنگرید که چه کسانی کینه و نفرت از شما به دل گرفتند و از شما شاکی شدند، 
و چه کسانی دوستان شما هستند.
و علت این کینه و این رفاقت بر سرِ چیست؟ 
آیا منطبق بر هدفتونه؟ :)
اطلاعات خوبی از خودمون و هدفی که از بودنمون داریم، بهمون میده.

+از کتاب جاذبه و دافعه ی علی_علیه السلام نگارش شهید مطهری عزیز.
۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۷ ، ۲۳:۱۳
لوسی می