ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۱۲۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ

إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالًا وَ وَلَداً

فَعَسى‏ رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ!

اگر همین دو آیه رو همیشه به یاد داشته باشیم،

صفت مقایسه و حسرت در هر بابی

بالکل از وجودمون رخت بر می بنده!



+آیه ی 39 و 40 سوره ی کهف.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۸:۴۷
لوسی می

امروز به منیت ناشی از وب نویسی فکر میکردم

به اون وجهی از وجودم

که ناشی از وب نویسی داره شکل میگیره (بهتره بگم پررنگ میشه)

و من رو به شخصیتی مجازی تبدیل میکنه

با همه ی آداب و رسوم لازم الاجراش!



+فکر میکنین یک شخصیت در دنیای مجازی

چه ابعادی از حقوق و شخصیتِ همون شخص در دنیای حقیقی رو داراست؟

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۰۱
لوسی می

ممنونم که اجازه دادی باهات حرف بزنم..

مدتها بود منتظر این لحظات بودم،

بذار یه بار دیگه هم باهات حرف بزنم!

منتظرم..

منتظر اجازه ی تو،

تا بیام..



+هرچند لوسی می، دیگه نمیتونه یک لوسیِ صد در صد باشه

اما همون لوسیه هنوز!

+باش، همین رو فقط میخوام.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۴۶
لوسی می

گاهی یک دعا انقدر دلت رو می بره

و انقدر عینی میشه

که احساس میکنی واقعا روبروی پروردگار نشستی

و داری مطالباتت رو ارائه میدی!




+هرچه این حس حضور پررنگ تر بشه

بیشتر رها میشی

و انگار دیگه هیچکس اطراف تو نیست،

انگار فقط تویی و پروردگار..

اینطور لحظه ها دیگه انتظار اجابت دعا معنا نداره،

همین حضور خودش عین اجابته..

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۳۷
لوسی می
امروز میخوام خیلی شفاف دعاهام رو لیست کرده

و به عرض پروردگار برسونم!



+التماااااس دعا دارم امروز..

خاصه برای مادریهام دعا کنین.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۵۱
لوسی می

کاش مستر موتورسواری حرفه ای بلد بود.

:)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۵۲
لوسی می

ماجراهای من و مستر و روز پدر!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۴۶
لوسی می

سفرنامه:

از ساعت 7، لغایت 18 در جاده،

از ساعت 18 لغایت 20 به دنبال محلی برای سکونت،

از 20 لغایت 22 استقرار و فعالیت های وابسته،

از 22.30 لغایت 8 بیهوشی کامل،

از 8 لغایت 10 بچه ها و فعالیت های وابسته،

از 10 لغایت 13 گشتن در شهر،

از 13 لغایت 23 در جاده.

و ما به خانه برگشتیم.

:)))

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۴۴
لوسی می

من نمیدونم چطور شد که خوش خوشان

پاشدیم رفتیم سفر!

بدون شناسنامه،

بدون محلی برای استقرار!!

:|

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۳۸
لوسی می

اگر روی خورد و خوراک و راحتی بچه تون حساسین،

با بچه ای در بازه ی سنی شش ماه تا یکسال

تا حد ممکن سفر نرین!



+و از قول همسفرانمون:

با کسی که روی خورد و خوراک و راحتی بچه ش حساسه

و بچه ی شش ماه تا یک سال داره

تا حد ممکن همسفر نشین!

+خوشحالم که عید سفر نرفتیم!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۳۱
لوسی می

واقعا دارم کم کم به این جمله مومن میشم

که "مادر رو ببین، دختر رو ببر!"

در نود درصد موارد جواب میده.



+یک پست مادرشوهرانه!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۲۲
لوسی می

ان شالله فردا صبح عازم یک سفر دو روزه هستیم.

عید همگیتون مبارک..

ما رو دعا کنید.



+بابت کامنتهای پست قبل عذر میخوام که فرصت پاسخگویی ایجاد نشد.

ان شالله اگر عمری باقی بود و برگشتیم پاسخ میدم.

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۰:۱۱
لوسی می

مستر برای تبریک روز پدر،

با بچه ها رفت خونه ی پدرش.

و از من خواست که نرم!

:|

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۴۲
لوسی می

این روزها برنامه های دیگه ای رو به روزانه هامون اضافه کردم،

صبح که بیدار میشیم،

تا بساط صبحانه مهیا بشه

دعای عهد رو بذارم تا صداش تو خونه بپیچه،

و بعد از اون استماع قرآن داشته باشیم

به مدت نیم ساعت..



+میخوام موسیقی متن زندگی بچه هام این چیزها باشه...

+وقتی پسرک کوچک بود، در بدترین شرایط گریه و حالات هم که بود

دعای عهد رو که میذاشتم آروم میگرفت..

چقدر دور شدیم از اون روزها..

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۴۳
لوسی می

وقتی که تازه عروس بودم و به این خونه اومدیم

قرآن رو باز کردم که برای تمام لحظه های زندگیم در این خونه

به من چیزی بگه.

همه چیزهایی رو که برای یک زندگی خوب لازمه بهم گفت،

اما من خیلی وقتها فراموش کردم..

من فراموش کردم که خداوند رو کفیل خودمون قرار دادیم،

و همه چیزمون رو به او محول کردیم..




+گفت:

إِنَّ اللَّـهَ یَأْمُرُ‌ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْ‌بَىٰ

وَیَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ‌ وَالْبَغْیِ

یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُ‌ونَ

وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّـهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ

وَلَا تَنقُضُوا الْأَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا

وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّـهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا

إِنَّ اللَّـهَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ...(90 و91 سوره ی نحل)

+گاهی فکر میکنم کاش اونقدری اینجا بمونیم تا اینکه من بتونم به این آیات بیشتر عمل کنم!

و مثل همیشه شرمنده ی قرآن نشم.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۳۹
لوسی می