ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۲۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

زنده‌تر از تو کسی نیست، چرا گریه کنیم؟

مرگمان باد و مباد آن‌که تو را گریه کنیم..

هفت پشتِ عطش از نام زلالت لرزید،

ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم؟

ما به جسم شهدا گریه نکردیم مگر؟

کِی توانیم به جان شهدا گریه کنیم؟

گوش جان باز به فتوای تو داریم بگو،

با چنین حال، بمیریم؟ و یا گریه کنیم؟

ای تو با لهجه‌ی خورشید سراینده‌ی ما،

ما تو را با چه زبانی به خدا گریه کنیم؟



+محمدعلی بهمنی.

+یکی از نعمت‌های بزرگ خدا بر من،

اینه که شما رو دوست دارم... 

الحمدلله رب العالمین.


۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۵۷
لوسی می

پسرک با گذر موفقیت‌آمیز از سه مرحله آزمون ورودی اون مدرسه کذایی بالاخره تو مدرسه پذیرش شد! :/ (بعله به همین سه نقطگی برای دبستان سه مرحله آزمون داشتن!:/)

این مدرسه کاااملا تربیتیه. اصل و اساسش بر بیس تربیت گذاشته شده و این منو امیدوار میکنه. منم همینو میخواستم. اینکه یکی دیگه هم حواسش به تربیت پسرکم باشه برام خوشاینده.

راستش هیچ‌وقت نتونستم اون مادری باشم که دلم میخواسته. چون شخصیت خودم اونی نیست که باید باشه!

و الآن خودم خلاء‌های رفتاری پسرک رو می‌بینم و می‌دونم کجاها مشکلاتی هست ولی خب واقعاً گاهی به علت ضعف‌های خودم از پسش برنمیام و گاهی هم اصلاً نمی‌دونم اقدام اصلاحی لازم چیه. البته مشاوران هم همیشه گفتن مشکلی نیست و برای پسربچه این سنی، طبیعیه ولی برای آرمانی که من دارم طبیعی نبود.

حالا این مدرسه تو مراحل آزمون ورودیشون به برخی از مشکلات پی بردن! :/ البته هنوز بهمون چیزی نگفتن که میزان تطابق فهم اونها و تصور خودم رو ارزیابی کنم و هرچند که اصصصلاً جنبه‌شو نداشتم که کسی وجود خلاء تربیتی در مورد پسرم رو بهم بگه ولی خب از توجهشون هم خوشم اومد.

یادتونه گفته بودم زورم میاد پول به تحصیل و مدرسه بدم؟ الآن نه تنها زورم نمیاد که حتی از این بیشترشم حاضرم بدم. مدرسه قبلی یک مدرسه خوب بود مثل بقیه. و به نظرم ارزش افزوده‌ای تا اون حد چشمگیر نسبت به مدرسه دولتی نداشت.. اما این مدرسه متفاوته و ادعاهای خاصی داره. امیدوارم که بتونن آرمان من و خودشون رو عملی کنن و واقعاً ذهنیتی که از مدرسه برام ایجاد شده اتفاق بیفته ان‌شالله. :)

حالا باید برم ببینم میتونم با چند تا از مادران بچه‌های سال قبل صحبت کنم یا نه. :)



+راستش فکرشم نمی کردم پسرک تو آزمونهاشون قبول بشه چون تعداد پذیرششون فوق‌العاده کم بود و متقاضیان بسیار زیاد. پارسال از ۴۰۰ متقاضی فقط ۱۵ نفر پذیرش داشتن! نمیدونم امسال چطور بوده ولی از اینکه پسرک هم جزو قبولی‌ها بود بسیااااار خشنود و مفتخرم ^_^

ممنون میشم اگه اسم مدرسه رو فعلاً نپرسید، چون هنوز ویژگی تجربه شده‌ای ازشون نمی‌دونم. :)

۲۵ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۸ ، ۲۱:۰۸
لوسی می

_در چند قدمیِ انتهای مسیرِ قطعی شدنِ یک مدرسه برای پسرک هستم. امیدوارم همه‌چیز به خیر پیش بره و ما واقعا در انتخابمون اشتباه نکرده باشیم و خدا به نیت ما برای این همه این جستجوها عنایت کنه و برکت بده.


_یه پیشنهاد شغلی جدید دریافت کردم که یک کار پروژه‌ایِ سه ماهه است. پروژه‌ای بودنش برای من ایده‌آله. اینکه تا سه ماه دیگه تموم میشه و عملاً یک رزومه است. ولی نمی‌دونم تو این وانفسای درگیریِ همه‌سویه‌ای که دارم چه‌قدر میتونم از پسش بر بیام. مستر میگه اصلاً پیگیری نکن! ولی من میگم لااقل برم ببینم چه خبره خب! هوم؟


_بالاخره تمامی موانع خارجی برای ارسال مقاله‌م برطرف شد! در کمتر از یک ماه مونده به مصاحبه حالا میتونم ارسالش کنم و خوشحال باشم!  :/


_یادم نمیاد آخرین‌باری که روزه‌گرفتن برام اینقدر سخت شد کِی بوده... خدایا ببخش این حجم از بی‌حالیِ آخر ماه رو...و این رمضان رو به برکت و سلام بر ما تموم کن و ما رو سربلند از این مهمانی خارج کن. نشه که تموم بشه و سهم ما از این ماه فقط همین بی‌حالی‌ها و بی‌رمقی‌ها باشه...


۱۱ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۲۹
لوسی می

ماه رمضان سختی رو گذروندم. 

نه اینکه بد بگذره، نه. خوب گذشت اما سخت.

از پنجشنبه افقی شدم. پنجشنبه بعد از اتمام مهمانی و طبخ سحری خوابیدم تا سحر.

بعد از سحر خوابیم تا ساعت ده.

به زور خودمو کشیدم تا راهپیمایی. ساعت یک برگشتیم و خوابیدم تا شش و نیم!

بعد مراسم افطار و بعد باز خوابیدم تا سحر.

بعد از سحر باز خوابیدم تا الان. و هنوز خسته‌ام... خیلی خیلی خیلی خسته‌ام.

ظهر باید برم دانشگاه.

اصلا حال ندارم..

باید میرفتیم مدرسه پسرک.. اصلا توانشو نداشتم و برای همین بهشون گفتم فردا میام.

اگه این مدرسه درست بشه عالی میشه برامون. شاید این همون مدرسه ایده‌آلیه که دنبالش بودم.

یه مدرسه علوم انسانی! به جای ریاضی و علوم تجربی.

فکر میکنم برای ابتدایی خوب‌تر باشه که با علوم انسانی دم‌خور باشند..

حالا در هر حال خوشحالم از این انتخاب و به پسرک افتخار میکنم. :)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۸ ، ۰۹:۰۴
لوسی می

ما لَکُم لاتُقاتلونَ فی سبیلِ اللهِ و المُستضعفین؟



شما را چه شده است که در راه خدا و (نجات) مستضعفان مبارزه نمی‌کنید؟(۷۵نساء)

۸ نظر موافقین ۱۶ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۲۶
لوسی می

۱. واقعا نمیدونم ملت چطوری چند شغله‌اند یا چطوری چند تا پروژه رو با هم ساپورت می‌کنند و یا حتی چطوری چند درس همزمان رو برای کنکور میخونند؟

من همین که شاغل شدم و برای مصاحبه درس هم میخونم و خانواده‌داری هم میکنم نظم فکریم از اساس به هم ریخته :/

ولی من قول میدم بتونم خیلی زود اوضاع رو مدیریت کنم..💪💪


۲. این ماجرای شهردار تهران خیلی ناراحتم کرده. امیدوارم این آخرین نفر از افراد آشنا باشه که چنین ماجرایی در زندگی شون رقم خورده. بابام که خیلی ناراحت شد، آخه فکر کن یهو بشنوی استادت مرتکب قتل شده... :((


۳. به نظرتون امام جمعه کازرون تو دعای شب احیای خودش آرزوی شهادت هم کرده بوده؟ :(


۴. امشب افطار، میزبان مهمانانِ مامانم هستیم. ^_^ آقایون قراره بیان خونه ما.

انقدر هم خونه شلوغه که نگو! فقط همین که آشپزی ندارم امیدوارم میکنه که اوضاع رو به نظم مطلوبی برسونم.


۵. این روزها محتااااج دعام. برای گره‌های دنیوی و اخروی. دعامون کنین رفقا. لطفاً.

۷ نظر موافقین ۱۵ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۱۴
لوسی می

دیشب در حال دعای جوشن خوندن بودم که دیدم یه آقایی روبروی ما داره نماز میخونه ولی ۹۰ درجه انحراف قبله داره!

به خانمی که کنارش بود علامت دادم که قبله از این طرفه.

قبله‌نمای موبایلشونو باز کردن گفتن نه همین درسته! گفتم از من بشنو من مطمئنم  قبله این طرفیه که من میگم!

بعد خودم قبله‌نما رو آوردم و دیدم بنده خدا درست میگه قبله‌نمای بادصبا داره قبله رو از اون سمت نشون میده! :/

گفتم این اشتباهه. حالا حرف منو قبول نمیکنی نکن ولی جهت قبرشهید رو ببین! قبله همین طرفه که من گفتم!

توجه نکرد و بدون کوچکترین حرکتی برای اطمینان از جهت قبله با همون قبله‌نماش ور رفت و پاشد نماز بعدی رو همونطوری خوند! :/

نگران شدم اطلاعات غلط داده باشم، پاشدم رفتم کنار مقبره شهدا و قبله‌نما رو گذاشتم رو قبر. داشت کلا برعکس نشون میداد. برگشتم پیش مستر و مامانم و گفتم همون که من گفتم. اما اون آقا نه تنها توجهی نکرد که بعد دیدم چند نفر دیگه هم دارن به سمت همون قبله‌ی کذایی نماز میخونن!

مستر کلا درگیر قبله‌نما شد که چطور داره اشتباه نشون میده. بعد فهمیدیم که جهت رو کلاً درست نشون میده(مثلا قبله عمود بر بلوار فلان است) اما اشکالش اینه که نقشه رو حدود ۹۰ درجه با چرخش نمایش میداد و این باعث شده بود که نتیجه نهایی برعکس دیده بشه. حالا در هر حال از حجم غیر محقِق بودن و بی‌خیال بودن اون آقا و البته سایرین شگفت‌زده شدم! و کلی طول کشید تا بتونم بی‌خیالش بشم و از هدایت سایرین چشم‌پوشی کنم چون اگر خودم بودم قطعاً ترجیح میدادم بیان بهم بگن.



موقع قرآن به سر گرفتن، که همه به سمت قبله کذایی نشسته بودن و من و مستر و مامانم و خانواده کناریمون تنها کسانی بودیم که به سمت قبله نشسته بودیم فکر کردم چقدر در زندگیم مصرانه بر انحرافات بی‌ارزش پافشاری کردم. فکر کردم چقدر اومدی و گفتی راه صحیح این‌طرفه و من به سندیتِ منبعی بی‌اعتبار، یا اعتماد به مسیر جماعتی غافل بسنده کردم و کارم رو توجیه کردم...

کاش تو بی‌خیال اصلاح من نشی و کاش من بی‌خیال جستجو و فهم نباشم...

۲۶ نظر موافقین ۱۹ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۸ ، ۰۹:۲۱
لوسی می

حالتی که بنشینم و حاجت‌ها را فهرست کنم و آدم‌ها را به اسم بنویسم و بعد شروع کنم یکی یکی خواستن، برایم کمرنگ می‌شود از بس مجیر و ابوحمزه و کمیل و حتا همین جوشن، عوضم می‌کنند. یادم می‌دهند که انگار دعا، خواستن نیست. وقتْ خالی کردن است برای چیزی شبیه گپ زدن. نگاه کن جمله به جملهٔ همین جوشن قربان‌صدقه رفتن است. سبحانک سبحانک سبحانک...
آنهایی که سبحانک را «منزهی» ترجمه کردند، اولین کسانی بودند که لذت‌های دعا را از ما گرفتند. پاک و منزه؟ نه! سبحانک یعنی چیزی شبیه عزیزم، دورت بگردم، قربانت بروم یا چقدر دوستت دارم.
بگذار بگویم «نار» هم توی این دعاها آتش نیست، یک جور دور‌افتادگی، یک جور بی محلی است. یک جور قهر که انگار به تو نگاه هم نمی‌کند. حالا دوباره جمله جمله ترجمه کن: عزیزم، با من قهر نکن. دورت بگردم، نگاهم کن!

شاید برای همین من هر بار جوشن می‌خوانم، یک جور حیای پسرانه برم می دارد که دوست دارم تنها باشم. می‌روم توی یک گفتگوی درِ گوشی. جوشن را کسی فریاد نمی‌زند. یک شب را تا صبح، می‌خواهی التماس کنی، منت‌کشی کنی که نکند قهر کرده باشد. توی جمع که نمی شود. اقلا من رویش را ندارم.

حالا آن اول‌ها که به «یا راحمَ العَبَرات» رسیدی آرام گریه کن، اشک حساس‌ترین نقطهٔ التماس‌کردن است. گریهٔ بلند را بگذار برای تهِ التماس‌هایت. همانجا که می‌رسی به: «یا حبیبَ الباکین» بُکاء یعنی گریۀ صدا دار. گریه، همان مرحله‌ای است که التماس کردنِ توی خلوت را همه می‌شنوند. 
خوش به حال من که با همین اشک ریختنِ آرام، التماسم نتیجه داد. بقیهٔ جوشن را تا صبح گپ می‌زنیم. همهٔ آن هزار تا آتش‌، گل شدند. تا صبح گل می‌گویم، گل می‌شنوم.


+امیرحسین معتمد.

این هم نگاهی زیبا و متفاوت به شب قدر از جناب چیت‌چیان.

حتماً بشنوید
حجم: ۹:۱۳ مگابایت

۵ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۸ ، ۱۰:۱۱
لوسی می

السلامُ علیک یا ساقی

من علیک السلام میخواهم..

گاه گاهی کمی جنون دارم

من،

جنونی،

مداااام،

میخواهم...



+زخمی‌ام التیام می‌خواهم/ التیام از امام می‌خواهم..

موافقین ۲۱ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۸ ، ۲۲:۱۷
لوسی می

بهتره متن رو نخونید! 

در هنگام فراغت، فقط بشنوید.


+فکر میکنم باید یک ستون تعبیه کنم برای معرفی پست‌های ارزشمند دوستان. :)

۸ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۰۶
لوسی می

قدر، یک حد روحی است. زمان ندارد که تقدیر حق، در زمان و مکان محدود نیست. مرحله‌ای از معرفت ماست. درک شب قدر به همین معناست.

شب قدر برای این است که ما فرصتی برای جمع‌بندی از خود و کارهای خود داشته باشیم و محاسبه و حساب‌رسی داشته باشیم که آیا از خاک و چوب کمتریم؟

یک دانه گندم را وقتی به دل خاک دهند هفتاد برابر برمی‌گرداند. پس حاصل من کو؟ شکوفه‌های من کو؟

شب تقدیر شبی است که انسان جایگاه خودش در این هستی را بفهمد و ببیند به جمع خود، به وجود خود، به نیروهائی که دارد چه سازمانی داده است و برایشان چه برنامه‌ای ریخته است؟

در خانواده خود، در کوچه خود، در شهر خود و کشور خود چه برنامه‌ای و طرحی داشته است؟

در شب قدر برای تو اندازه‌ای می‌گیرند و به تو نعمت و امکاناتی می‌دهند. در این شب تو باید برای این سرمایه و امکانات طرح بریزی و برنامه بگذاری.

باید فکرمان را بسنجیم و ببینیم که با چه چیزهایی همدم بوده و چه سود و زیانی برده؟

قلبمان را بسنجیم که چه کسانی در آن رفت و آمد کرده‌اند، چه حزن‌هایی، چه عشق‌هایی، چه خوف‌هایی، و چه کینه‌هایی در آن راه پیدا کرد؟

و همین‌طور روحمان را باید بسنجیم و ببینیم که با چه چیزهایی اوج می‌گیرد و با چه چیزهایی پلاسیده می‌شود، چه مسائلی ما را به تنگ می‌آورد و چه مسائلی برای ما وسعت و راحتی می‌آورد.

درک شب قدر در حدی که ما می‌فهمیم این است که بنشینی و مسائلت را جمع‌بندی کنی.



+ع.ص از منابع مختلف.

+مِیِ صبوح و شِکَرِ خوابِ صبحدم تا چند؟

به عذرِ نیم‌شبی کوش و گریه‌ی سحری

+التماس دعا.🌷

۱۰ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۸ ، ۲۰:۰۳
لوسی می

+دیشب نتایج انتخاب رشته دانشگاه‌ها اومد و فقط میتونم بگم خدا بهم رحم کرده.

هرچند که نمیدونم این رحم مهربانانه، تا کجا ادامه خواهد داشت ولی به طرز عجیبی ترازهای اعلام شده از طرف دانشگاه‌ها سطح بالایی دارن و من جزو آخرین نفراتی‌ام که تو مصاحبه دانشگاهمون شرکت میکنه! :/

شانس قبولیم داره پایین و پایین‌تر میاد و خب از الآن باید تمرین کنم که برام مهم نباشه... :/


+مصممانه میخوام یک برنامه نظم در سال ۹۸ تنظیم کنم. مُ، صَم، مَ، ما، نههههه!


+ماجرای مدرسه پسرک روانم رو یه لحظه آروم نمیذاره. این هشتمین مدرسه‌ایه که رفتم. هیچ‌وقت فکرشم نمی‌کردم اینطور پیگیر این موضوع بشم و واقعا برام مهم بشه! همیشه فکر میکردم بی‌خیال‌تر از این حرف‌هام. :/


+حال دلم خوش نیست... اصلا. چقدر بده که شبهای قدر نزدیکن.. چقدر بده که از نیمه به بعد رمضان در سراشیبی وحشتناکش میفته. چقدر فاجعه است که علمم برام ضمانت اجرایی نمیاره.. چقدر بدتره که با احوال لحظه‌ایِ دلم فریب میخورم.. چقدر بده که زور اراده‌م به چیزی نمیرسه...چقدر بده که مرگ پایان کبوتر نیست و ما ابد در پیش داریم.. چقدر بده که هستیم که هستیم... آخ که چقدر همه‌چیز بد و بد و بدههههه...


+امروز دیدم پسرک قیف رو گذاشته تو دهنش؛ از بالای قیف آب میریزه و با قیف آب میخوره! :/

۱۴ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۸ ، ۱۰:۴۹
لوسی می

یکسال و نیمه که خریدمش و هیچ اپلیکیشنی رو باز نمی کرد. 

حتی مسیجینگ خودش رو هم باز نمی کرد و سریع می‌بست. 

من هیچ اپی این مدت نداشتم و کاربردش برای من کروم بود و تماس و گالری و دوربین!

رفتم به یکی نشون دادم گفت باید اندرویدتون رو عوض کنید. 

خب منم تنبل‌تر از این حرفها بودم و با همون ساختم.

و برای همین بچه‌ها اصلا سراغ گوشی من نمیومدن چون چیزی نداشت.  

تا همین چند روز پیش که نیم ساعت گل‌پسر این گوشی رو برداشت باهاش ور رفت. 

از اون روز درست شده و من کلی اپلیکیشن دارم الان. ^_^

چقدر خوبه :)



+مراقب باشیم معتاد نشویم :)

۱۲ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۸ ، ۰۹:۰۹
لوسی می