842.

حدود دو ساعت پیش
مادربزرگم از جریان وجود سنجد باخبر
و به کسبِ عنوانِ دومین شخص مطلع در خاندان
مفتخر شد!
:دی

839.

این وبهایی که کلهمشون رمزیه خیلی جالبن!
هم پست ها رمزیه هم کامنت ها!
یعنی هیچ راهی برای ارتباط با نویسنده وجود نداره!  


+جوون تر که بودم خیلی تو خماریشون می موندم!
الان دیگه برام مهم نیست پشت درهای بسته چی نوشته شده!

836.

وقتی برای کسی کامنت میذاری
و ایشون موقع تایید جملات
کامنت رو به نحوی حدف و ویرایش میکنه
که مفهوم کامنت کاملا برعکس آن چیزی می شود که تو منظورت بود!  



+و بعد هم دعوات میکنه!
+خدا خیر بدهد به همه ی ما!

815.

دیروز قضیه ی وجود کنجد رو به خواهرم گفتم.
:)  


+اولین کسی که بهش گفتم.
+صحبتش پیش اومد وگرنه شاید نمیگفتم اصلا!

804.

هیچ چیز بدتر از این نیست
که از کسی عذرخواهی کنی
که فرهنگ عذرخواهی شنیدن رو نداشته باشه!

367.

این نظرسنجی ای که من گذاشتم
یک برش واقعی از زندگی بود!
مردی از اقوام
چندین بار
با شعف و ذوق زدگیِ هرچه تمام تر
برام تعریف کرده که وقتی رفته بود سفر
و خونه برادرش اقامت می کرد
خانم برادرش هر روز صبح بندکفشهای برادرش رو می بسته
و کفش ها رو براش واکس میزده
تا برادره بره سرکار.
و این موضوع رو طوری تعریف می کرد
که من بفهمم که اون خانم یک فرشته ست
که چنین کاری برای همسرش می کنه
مستر هم تقریبا نظرش همینه!
مستر می گفت نظر همه مردها همینه.
این نظرسنجی رو گذاشتم
تا نظر همه رو بدونم
چه مرد و چه زن! 


+نه زور بوده، نه اجبار، نه عشق خیلی مفرط، و نه یک مردِ خیلی مهربان!
احساس وظیفه ی خانمه بوده نسبت به آقاشون!
+منظور من فقط این بود که به نظر شماها آیا این کار خوبیه
که زنی بند کفش همسرش رو ببنده یا نه! همین!

364.

اگه شما یه مردی رو ببینین

و زنش داره براش بند کفششُ می بنده

و کفشش رو واکس میزنه

چه حسی بهتون دست میده؟!

الف)چه زنِ خوبی.

ب)چه مردِ بدی.

ج)هیچکدام.

+این گزینه ها مطلق عنوان شده ن

تا شما ببینید حستون بیشتر به کدوم یکی نزدیکه لطفا.

359.

کی باور میکنه که
استاد ما هنوز نمره ها رو اعلام نکرده؟؟!


+فیلینگ انگری!

342.

الان از مهمونی یک همکار قدیمی برگشتم.
ممنونم ازش
که بعد از دو سال
منو یادش بود
و دعوتم کرد.

341.

بعضیا هستن
از سر و روی وبشون می باره که صادقانه نمی نویسند!
:|


+اینم نوعی از رفع عقده س!
+چرا هیچوقت دلم نخواسته بهشون بگم که خیلی تابلوئن؟!

335.

وقتی مادرجون به من میگه
به تو هم میگن فرزند؟؟!


+ یه هفته ای هس حال مامان خوب نیس
و من نتونستم برم بهش سر بزنم.
+کم کاری، حال بد...

322.

نکنه یه بلایی سرِ این استاده اومده
که نمره ها رو نمیزنه!
هوم؟؟!
:|

320.

پس دادن بازدید یک دوست
بعد از یازده ماه!
میگه چرا این همه حرفی که پای تل هس
تو مواجهه ی روبرو نیس؟!
میگم چون تو مواجهه ی روبرو بچه هم هس!
:دی

319.

نامزدیش اون سرِ شهر بود.

رسما خارج از محدوده زندگی ما!

تو این برف و سرمای منفی بیست درجه

رفتم دیگه :)

+مراممو عشقه :دی

316.

چقدر من تو رو دوست دارم پسرعمو!

اینو قبلا هم میدونستم

اما دیروز

بیشتر از هر روز دیگه ای

بهش پی بردم.

:)

+شایدم صرفاً یه دلتنگی بود..