روزهایی در زندگی آدم هست
که هیچکس، هیچوقت متوجه نمیشه
اون روزها بر تو چگونه گذشت
و احوالات اون روزها رو
فقط و فقط
تو میدونی
و خدا...
+مثل روزهای تولد بچه هات..
روزهایی در زندگی آدم هست
که هیچکس، هیچوقت متوجه نمیشه
اون روزها بر تو چگونه گذشت
و احوالات اون روزها رو
فقط و فقط
تو میدونی
و خدا...
+مثل روزهای تولد بچه هات..
این کلیپ های چرت و پرتی که مستر تو تبلت دانلود میکنه
و بعد یادش میره حذفشون کنه
و پسرک هم مدااام میشینه همونا رو نگاه میکنه
وااااااااقعا منو حرص میده!
بسمه تعالی
بدین وسیله
رسماً اعلام میکنم
که از مادری کردن
برای دو تا پسر بچه
با این سن و سال
و این اختلاف سنی
کم آورده ام
نقطه.
مِن باب تشویق کردن پسرک به صورت غیر مستقیم،
رو به گل پسر میکنم و میگم:
گل پسرم، خوش به حااااااالت، چه داداش خووووووبی داری..
پسرک با بی خیالی محض:
خب باشه. من فردا داداش شما میشم!
:دی
من واقعا روحم آزرده ست
اصلا امروز رو نمیتونم هضم کنم..
و حتی نمیتونم تعریف کنم..
:((
باید یه لیست مواد غذایی بزنم به دیوار
هر روز هرکدومشو به پسرک میدم تیک بزنم!
+همه ی گروه های مواد غذایی رو یادم نمیمونه!
لذت مادرانه یعنی وقتی که می بینی
گل پسرت داره پسرکت رو صدا میزنه :)
:)
+پسرکم خواب بود
و گل پسرم مدااااااام صداش میکرد
و با تعجب نگاه میکرد که چرا تکون نمیخوره! :)
این روزها
هیچ چیز
به اندازه ی نگاه پر از محبت بچه ها به همدیگه
منو لبریز از عشق و امید نمیکنه..
+اینکه پسرک صبورانه اسباب بازی سنجد رو براش نگه میداره تا ازش بگیره،
اینکه وقتی گریه میکنه سریع میاد تا گریه ش رو آروم کنه،
اینکه وقتی تو بغل من نق نق میکنه میگه آخه چرا اذیتش میکنی؟
اینکه چپ و راست میگه این پسر منه!
اینکه هی میاد بهش میگه: الهی قربونت برم من!
اینکه وقتی سنجد میخنده پسرک سریع با مهربونی میخنده و میگه: الهی بگردم!
+خدایا پشت دو پسرم رو به هم محکم کن..
و اونها رو همراه هم قرار بده
که تو رو بسیار عبادت و تسبیح کنند
که فقط تو بر همه چیز توانایی.
میگن اونهایی که در کودکی
اینطور در ناخودآگاهشون ضبط شده باشه
که هیچ کاری رو بر اساس علاقه نمیشه انجام داد
و کارها همه ش ناشی از زور است و اجبار،
وقتی بزرگ بشن
کارها و تصمیماتشون رو خوب شروع می کنند
اما هیچوقت به آخر نمی رسونند..
+منم این مشکل رو دارم،
و چند وقت پیش در یک حلاجی ذهنی
فهمیدم که من در تمام طول مدت کودکیم
هرگز برای دنبال کردن علاقه مندیهام تشویق نشدم
و همیشه به دنبال علاقه مندی های خواهرم بودم!!
چون فکر میکردم خوب بودن، یعنی علاقه هایی مثل او داشتن..
و علاقه های من یک سری اقدامات خرابکارانه ست..
چون من کلا آدم نرمالی نبودم و برعکس خواهرم دخترانه رفتار میکرد.
حالا فکر میکنم که چطور میتونم
بچه هامو مستقل از هم بزرگ کنم
که بدونن حق دارن همونطوری زندگی کنن که دلشون میخواد
و هرگز نباید فکر کنن که خوب بودن
یعنی مثل دیگری بودن..
+به نظرم کار سختیه..