ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

این منم با همه ترکیباتش...

ماجراهای من و خودم!

یک عدد لوسی‌می هستم در جستجوی مهربانی :)

مستر بهم میگه تو شبیه لوسی‌می هستی!
برای همین اسمم اینه :)

+پسرکی هشت ساله،
و گل پسری پنج ساله دارم.

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب

۳۳۱ مطلب با موضوع «خانوادگی :: مادرانه» ثبت شده است

خیلی بد شده م.

چیزهایی برام طبیعی شده

که قبلا به خاطرش کلی گریه میکردم!

:((

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۴ ، ۱۳:۵۷
لوسی می
وقتی پسرک دنت شکلاتیشو کاملا دست مالی میکنه
و من خودخوری میکنم که چیزی بهش نگم!


+فکر میکردم که حق داره جوری بخوره که براش لذتبخش تر باشه!
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۵:۲۴
لوسی می

و امروز سه سال گذشت

از اولین روزی که طعم مادری رو چشیدم..



+پسرکم تولدت مبارک..

+به خاطر محرم نمیخواستیم الان تولد بگیریم

اما من فقط خواستم یه چیزی براش بخرم که دل خودم آروم باشه

براش از این برجهای هیجان خریدم اما مدل رنگی رنگیش.

خیلی ایده آله برای بچه های این سنی.

یه عاااااااالمه بازی های مختلف میشه باهاشون کرد.

من و مستر هم میتونیم باهاش بازی کنیم! :دی

بسیاااار از خریدم راضی هستم.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۴ ، ۲۳:۲۵
لوسی می
وقتی که به تنهایی
بار سنگین نگرانی برای سلامتی بچه ها رو می کشم..



+این دو روزمون کلا تو مطب دکترها گذشت..
الحمدلله نتیجه ی همه ش مطلوب بوده..
+خدا هیچ بچه ای و هیچ احدی رو محتاج دکتر جماعت نکنه..
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۴ ، ۱۲:۱۶
لوسی می

یکی از بدترین عذاب وجدانهای مادرانه

مربوط به زمانیه که

سنجدت تو بغلت آروم گرفته باشه

و تو ناگهان عطسه بزنی..


:((

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۴ ، ۱۳:۰۴
لوسی می

این روزها همه ش فکرم درگیر محبت کردن به مستر و پسرکه!

هرکار میخوام بکنم

قبلش فکر میکنم چطور میشه مهربون تر انجامش داد!

:)



+هرچند همیشه هم موفق نیستم

و مخصوصا رفتارهای پسرک

و مأموریت های مستر

کاملا کارشکنانه است!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۴ ، ۱۵:۴۹
لوسی می

دیروز در تمام طول دعای عرفه

که نعمت های خدا بر خودمون رو شکر می کنیم

برای سلامت بودن سنجدم شاکر بودم

سنجد من

با بندنافی که دو دور دور گردنش پیچیده بود

به دنیا اومد

و به همین دلیل

دو روز تو اکسیژن تراپی بود

دو روزی که برای من به اندازه ی دو سال خیلی سخت

و شاید برای سنجد

به اندازه ی دو قرن طول کشید..

من دیروز عمیقا درک میکردم

که حتی اگر تا آخر عمر شکر بگم

نمیتونم شکرگزار نعمت و لطف خدا باشم..

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۴ ، ۱۵:۱۳
لوسی می

این لحظات

اولین لحظات تنهایی من و سنجد

تو خونه ست...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۱۱
لوسی می
سخته که بپذیری بچه هات مال خودت نیستن.
سخته..  



+کمکم کن که اینو عمیقاً بپذیرم که من هیچ کاره ام.. هیچ کاره!!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۲۰
لوسی می
بغضی که نمیخواستم پای تل بشکنه
و الحمدلله که نشکست..
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۳۸
لوسی می
طفلکی تو که من مادرتم..

:(
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۳۹
لوسی می
نمیدونم مخالفت با رفتن مداوم پسرک به خونه پدربزرگش
و مجبور کردنش به موندن تو خونه
و تحمل این همه گریه
واقعا به نفعشه؟!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۴۶
لوسی می
تمام نگرانیم در این ایام غیبت همگانی پسرکه..
فقط پسرکه که نگرانم میکنه از تولد ناگهانی سنجد.  




+و مستر! که تنهایی باید همه چیز رو ساپورت کنه.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۵
لوسی می
غذا نخوردن پسرک خیلی آزارم میده.
خیلی.
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۴
لوسی می
در مورد آمادگی برای زایمان خیلی چیزها شنیدم
اما دریافت های امروزم با همه ش فرق میکنه.
آمادگی برای زایمان
یعنی آماده شدن برای یک معجزه
و ان شاء الله غفران عظیم...


+نه ماه وقت داشتم!
تازه فهمیدم خیلی کارها نکردم :((  
+لیاقتش رو باید در خودت ایجاد کنی
وگرنه زایمان برات فقط یک روند و رخداد طبیعی است و لاغیر!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۱
لوسی می